نسیمی هست؛ ابری هست؛ اما نیستی در شهر
دلم بیهوده میگردد خیابانهای خالی را...!
#اصغر_معاذی
دیدمت قافیه و شعر و غزل ریخت به هم
باز رفتی و دل از ترس اجل ریخت به هم
مَثَلی خواستم از طاق دو ابروت زنم
اخم کردی و همه ضرب و مثل ریخت به هم
یک شبی رَد شدی از کوچه ی متروکه ما
کوچه نه، بعد تو حالات محل ریخت به هم
وزن اشعار من از هُرم نفسهای تو بود
سر عقب بردی و مفعول و فَعَل ریخت به هم
آدم بعضی وقتا دلش میخواد یه تعریفی از خودش بشنوه که یادش بره جنگزدهست.
یه چیز معمولی. خیلی معمولی.
مثلا قشنگ میخندی. مهربون حرف میزنی. چشمات آرومه. یه چیزی به همین کوچیکی.
نه که دائم بهش بگن تو میتونی. تو قویای. تو خفنی. باریکلا. نه. اینا نه...
چقدر آیه به آیه اصـولِ دین افتاد
بزرگ آیتِ عُظمایِ دین، زمین افتاد
#شهادت_امام_جعفرصادق_علیهالسلام
اَنارستــــــون
چقدر آیه به آیه اصـولِ دین افتاد بزرگ آیتِ عُظمایِ دین، زمین افتاد #شهادت_امام_جعفرصادق_علیهالسلا
طناب بسته شده دور دستهایت بود
نصیب و سهم تو از ارث حیدر کرار...
اَنارستــــــون
چقدر آیه به آیه اصـولِ دین افتاد بزرگ آیتِ عُظمایِ دین، زمین افتاد #شهادت_امام_جعفرصادق_علیهالسلا
عادتش بود که در آخر هر مجلسِ درس
روی پایش بزند؛ وای حُسینا بکند…
اَنارستــــــون
عادتش بود که در آخر هر مجلسِ درس روی پایش بزند؛ وای حُسینا بکند…
در هر مناسبت دل ما سمت کربلاست
یک قطره از دریای احساس تو کافیست
تا سیل اشعارم جهانی را بگیرد...
#حسین_مرادی
چیزایی که از تو توی سر منه شاید به اندازه هزارتا کتاب باشه
اما چیزی از تو که توی دل منه
توی یه جمله خلاصه میشه
"من سعی کردم بدون تو زندگی کنم
نتونستم."
سپاهِ صورتِ تو را، ندیده هیچ لشکری
به فتحِ شهرِ من بیا! مرا برای خود ببر!
#نجما_رضوی
جانم فدای صاحب آن "عشقخانه" که
دیوار و درب و پنجره اش هم گره گشاست
#اربی_ریحانه
#السلام_علیک_یا_علیبنموسیالرضا
اَنارستــــــون
جانم فدای صاحب آن "عشقخانه" که دیوار و درب و پنجره اش هم گره گشاست #اربی_ریحانه #السلام_علیک_یا_ع
لطفا یکی سلام ما رو به امام مهربان برسونه...
شمال و جنگل و کلبه فراهم کردنش با من
حریرِ سبزِ شالی خیسِ نم نم کردنش با من
گُلِ رنگین کمان در انتهایِ کوچه باغِ ابر
به استقبالِ تو سر تا کمر خم کردنش با من
بزن لبخند در آیینه تا از شب بیاویزم
خودت ماهم شوی از ماه، رو کم کردنش با من
مرا با خود ببر تا جاذبه، با سیبِ حوایت
دلی سر به هوا این گونه، آدم کردنش با من
اگرچه هر درود آغازِ بدرود است و دلتنگی
بیا کارت نباشد چاره یِ غم کردنش با من
خیالی بود اگرچه این غزل اما خیالی نیست
تو باشی اینهمه رویا مجسم کردنش با من
شب بود و زلف یار... تو پیوند را ببین...
در کُشتنم دو یار همانند را ببین...
دارد نظر به غیر و دل از ما ربوده است
این دزد حقّهباز هنرمند را ببین...