eitaa logo
اَنارستــــــون
27هزار دنبال‌کننده
4.6هزار عکس
207 ویدیو
2 فایل
[خدا مرا برای تو انــــــار آفریده است🌱] شروط _ تبادلات 👈 @shorutAnarestun تبلیغات 👈 @TarefeAnarestun
مشاهده در ایتا
دانلود
بار دگر نشسته به منظور دیگری موسای دیگری وسط طور دیگری تابیده شد به عرش خدا نور دیگری زهرا هبوط کرده زمین جور دیگری خیر کثیر خانه باباست کوثر است
لولاک آمدست برای دو فاطمه پیغمبران شدند گدای دو فاطمه عالم فدای شرم و حیای دو فاطمه ما سجده میکنیم به پای دو فاطمه معصومه مثل مادر خود از همه سر است
غم تو به من آموخت شعرها شکوفه‌های آدمند و بهار روزهایی‌ست که کسی را دوست‌تر می‌داری...
اگه گاهی از دستم در میره و یادم میره عکسا رو بگذارم، فکر نکنید بچه‌ها یادشون میره که سلام ما رو به حضرت سلطان برسونن. تقریباً هر هفته کسی هست که سلام ما رو رسونده. دمتون گرررررررم🌹
وقتی اونی که باید، میاد : )
همیشه شاعران آواره‌ی شعرند اما من به دنبال توام! وقتی تو باشی شعر می‌آید...
ما بی‌تو ز جانِ خویش بیزار...
ای كه دل بردی ز دلدار من، آزارش مكن...
امروز خیلی اتفاقی ذهنم رفت سمتِ کاربردِ کلمه‌ی "قشنگ" توی محاوراتِ روزانه و جمله‌هامون... مثلا ؛ قشنگ گوش کن بهم ببین چی میگم! قشنگ فکراتو بکن! قشنگ نگاه کن بهم! قشنگ درس بخون، قشنگ کار کن! قشنگ این کار و انجام بده و یا ممکنه جمله ها کاملاً منفی باشن! قشنگ گوش نمی‌کنی به حرفام ، هیچ وقت منظورم رو قشنگ نفهمیدی و ... خیلی وقتها واژه‌ی بی نوای "قشنگ" رو می‌چسبونیم به دستوری‌ترین و حتی کوبنده‌ترین کلماتِ ممکن!! خب یک بار هم به بُعدِ مثبتش نگاه کنیم، همون بُعدی که حتم دارم درصدِ خیلی زیادی از افراد بلدش نیستن؛ بلد نبودن و نه، نشناختن!! مثلا؛ می‌دونستی چقدر قشنگ شدی! چقدر فکرت، نگات، صدات، چشات قشنگن! چقدر قشنگ درک می‌کنی، تمرکز داری، می‌فهمی! قشنگ بلدی زندگی کنی و هزار تا جمله‌ی معجزه‌گرِ دیگه؛ واقعاً معجزه‌گر!! گاهی واژه‌ها حیف میشن، گم میشن؛ بینِ جمله‌های خشک و بی روح‌، بینِ نابلدی های کوچیک و بزرگِ آدمها...
ابوشعشاء با هیبت و قد و قامت بلند، شمشیر سنگین را در دست تکان داد و فریاد کشید: - آهای علی! جنگجویانت همین‌ها هستند؟ اینان که مثل برگ خزان‌زده جلوی پای من بر زمین می‌ریزند. شنیده‌ام مرد میدان و جنگی. دوست داری مزهٔ شمشیر مرا بچشی قبل از این‌که به دیار باقی بشتابی؟ معاویه با خشم و غضب مشت روی زانو کوبید و غرید: «- این مردک احمق، مست است یا مجنون که برای علی رجزخوانی می‌کند؟ نمی‌داند اگر علی پا به میدان نبرد بگذارد، خود و دودمانش به خاک ذلت و مرگ پیچیده می‌شوند؟» - کتاب «برادر من تویی»