اَنارستــــــون
پیامهایی که بعد از شببخیر، فرستاده و صبح خونده و تبدیل به لبخند میشن... آره خلاصه : )
ترسم چو باز گردى از دست رفته باشم...
آره خلاصه : )
یک گوشه از قلب هست،
نمیدانم نامش چیست،
جای دوست داشتن آدمهاییست که هیچوقت نمیآیند...
#معصومه_صابر
"الیحبك مایعبرك..."
کسی که تو را دوست دارد، از تو عبور نمیکند...
#خضیر_هادی
#عربی_نوشت
من همان پازلِ دشوار بهم ریختهام
که کمی حوصله میخواست کنارم ماندن...
#سجاد_صفریاعظم
تو دلت برام تنگ نشد؟
صبحا وقتی بیدار شدی، شبا موقع خواب،نگاه نکردی ببینی من چی گفتم؟
هیچی نگفتنم دلتنگت نکرد؟
دلت نخواست آهنگایی که گوش کردی رو برام بفرستی؟
دوست نداشتی چیزایی که میبینی رو نشونم بدی؟
یعنی هیچ اتفاقی نیفتاد که دلت بخواد دربارهش باهام صحبت کنی؟
غذای مورد علاقهمو نخوردی که یادم بیفتی؟
تو اصلا نگران حالم نشدی؟
دوست نداشتی بدونی دارم چیکار میکنم؟
اطرافم چی میگذره و اصلا کجام؟
تو دلت تنگ نشد؟
تو نگران نشدی؟
تو مثل من هرشب فکر نکردی به صبحایی که با هم عصر میکردیم و ناهارایی که با هم میخوردیم و آهنگایی که با هم گوش میکردیم؟
تو نخواستی بدونی چی شده؟
نخواستی بگی؟ نخواستی بشنوی؟
جدی جدی دل تو تنگ نشد؟!
#شاهین_پورعلیاکبر
تمنّا از علی، همصحبتی با اوست خود وَرْنه…
شفاعت میکند پیش از علی، امالبنین ما را…
#محمد_سهرابی
#حضرت_امالبنین
خودت را از هرآنچه غیر عشق او رها کردی
خودت را نذر او کردی و از عالم جدا کردی
به زهرا قول دادی خادم ایتام او باشی
بلاگردانشان بودی به قول خود وفا کردی
برای پاسداری از حسینش بچههایت را
فدا کردی، فدا کردی، فدا کردی، فدا کردی
بشیر از ماه تو گفت و تو از خورشید پرسیدی
ادب را تربیت کردی ولا را مبتلا کردی
نشستی روضه خواندی در دل تاریک قبرستان
زمین مرده را با اشک خود دارالشفا کردی
کاروان از کربلا بازگشته بود،
زنی که میگفتند مادر چهار پسر است
فقط سراغ حسیناش را میگرفت...
#حضرت_امالبنین
ببین! عباس من...
نسبت تو و فرزندان فاطمه نسبت برادر با برادر و خواهر نیست همچنان که نسبت من با علی نسبت زن و شوهر نیست.
نمیدانم دست تضرع کدام دخیل بستهای یا دعای نیمهشب کدام دلشکستهای یا نفس اعجازگر کدام رسول کمر به کرامت بستهای، خدا لباس کنیزی این خاندان را بر تنم پوشاند.
این لباس آنقدر بر تن من گشاد بود که من در آن گم میشدم اگر خدا دست مرا نمیگرفت. این وصلت هزاران پا از سر من زیاد بود اگر خدا دست مرا از زمین بلند نمیکرد.
تو مبادا گمان کنی که ما همسان و همشأن این خانوادهی بینظیریم اینها تافتهی جدا بافتهی عالمند. اینها زمینی نیستند، آسمانیاند، خاکی نیستند افلاکیاند. اینها جانشینان و کارگزاران خدا در زمیناند.
خدا به اهل زمین منت گذاشته که این دردانههای خود را چند صباحی راهی زمین کرده است.آسمان و زمین و ماه و خورشید از صدقهی سر اینها آفریده شده است.
پدرت معلم مسیح بوده است در گهوارهی نور ومنادای کلیم بوده است در کوه طور
مبادا پدر را به لفظ پدر صدا کنی!
مبادا حسن و حسین را برادر خطاب کنی!
مبادا زینب و ام کلثوم را خواهر بخوانی!
آقای من ! و بانوی من!
این صمیمانه ترین خطاب تو باشد با سروران و موالیات. مبادا از پشت سرشان قدمی فرا پیش گذاری!
مبادا پیش از آنها دست به غذا ببری!
مبادا پیش از آنها آب بنوشی!
#سیدمهدی_شجاعی
#حضرت_امالبنین
به بام انس تو خو کردهام چون کفتر جلدی
که از هر گوشهای پَر وا کنم پیش تو میآیم
#السلام_علیک_یا_علیبنموسیالرضا
اَنارستــــــون
به بام انس تو خو کردهام چون کفتر جلدی که از هر گوشهای پَر وا کنم پیش تو میآیم #السلام_علیک_یا_علی
لطفا یکی سلام ما رو به امام مهربان برسونه...
تَبردُ قهوتُک إذا غفلتَ عَنها فَما بالُکَ بِمَن تُحِبُّ!
اگر حواست به قهوهات نباشد سرد میشود، چه برسد به کسی که دوستش داری!
#عربی_نوشت