اگه گاهی از دستم در میره و یادم میره عکسا رو بگذارم، فکر نکنید بچهها یادشون میره که سلام ما رو به حضرت سلطان برسونن. تقریباً هر هفته کسی هست که سلام ما رو رسونده. دمتون گرررررررم🌹
همیشه شاعران آوارهی شعرند اما من
به دنبال توام! وقتی تو باشی شعر میآید...
#مجتبی_سپید
امروز خیلی اتفاقی ذهنم رفت سمتِ کاربردِ کلمهی "قشنگ" توی محاوراتِ روزانه و جملههامون... مثلا ؛
قشنگ گوش کن بهم ببین چی میگم!
قشنگ فکراتو بکن!
قشنگ نگاه کن بهم!
قشنگ درس بخون، قشنگ کار کن!
قشنگ این کار و انجام بده و یا ممکنه جمله ها کاملاً منفی باشن!
قشنگ گوش نمیکنی به حرفام ، هیچ وقت منظورم رو قشنگ نفهمیدی و ...
خیلی وقتها واژهی بی نوای "قشنگ" رو میچسبونیم به دستوریترین و حتی کوبندهترین کلماتِ ممکن!!
خب یک بار هم به بُعدِ مثبتش نگاه کنیم، همون بُعدی که حتم دارم درصدِ خیلی زیادی از افراد بلدش نیستن؛ بلد نبودن و نه، نشناختن!!
مثلا؛
میدونستی چقدر قشنگ شدی!
چقدر فکرت، نگات، صدات، چشات قشنگن!
چقدر قشنگ درک میکنی، تمرکز داری، میفهمی!
قشنگ بلدی زندگی کنی و هزار تا جملهی معجزهگرِ دیگه؛ واقعاً معجزهگر!!
گاهی واژهها حیف میشن، گم میشن؛ بینِ جملههای خشک و بی روح، بینِ نابلدی های کوچیک و بزرگِ آدمها...
ابوشعشاء با هیبت و قد و قامت بلند،
شمشیر سنگین را در دست تکان داد و
فریاد کشید:
- آهای علی! جنگجویانت همینها هستند؟
اینان که مثل برگ خزانزده جلوی پای من
بر زمین میریزند. شنیدهام مرد میدان و
جنگی. دوست داری مزهٔ شمشیر مرا بچشی
قبل از اینکه به دیار باقی بشتابی؟
معاویه با خشم و غضب مشت روی زانو
کوبید و غرید:
«- این مردک احمق، مست است یا مجنون
که برای علی رجزخوانی میکند؟ نمیداند
اگر علی پا به میدان نبرد بگذارد، خود و
دودمانش به خاک ذلت و مرگ پیچیده
میشوند؟»
- کتاب «برادر من تویی»
#السلام_علیک_یا_امیرالمؤمنین
تغافل تا به کی؟ لطفی، نگاهی، گردش چشمی
جفا قدری، ستم حدی و جور اندازهای دارد
#مجذوب_تبریزی
العِناق وسيلة لإحياء الروح احيانا..
گاهی در آغوش گرفتن،
وسیلهای ست برای زنده کردن روح...
#عربی_نوشت
او نگفت دوستت دارم،
اما نامهاش را اینگونه تمام کرد؛
"بالِ تو را میبوسم پرندهی قلبم"
#فرانتس_کافکا