در همان موقع مرد دیگری وارد شد که او ادامه داد: خدا از بزرگی شمارا کم نکند آقا! . و با همان قیافه مظلوم اولیهاش از در خارج شد.
انقدر غرق افکارم شده بودم که حضور مرد دیگر را فراموش کردم و گویا هرچه صدایم کرده بود نفهمیدم.
حال باید چه میکردم؟ خانوادهام را میفروختم یا شرافت و آبرویم را؟ آیا کسی حقیقت را باور میکرد؟
دفعه قبلی با استادم درمورد نویسندگی و ویراستاری صحبت کرده بودم
این بار که رفتم ازش سوال کنم گفت چطوری خانوم نویسنده, چه خبر از داستانت😭😭✨
پمپاژ اکلیل»»»»»
همیشه دوست دارم کتاب هارو اگه مناسبتی داره توی همون حوالی بخونم، مخصوصا کتبی که درمورد أئمه اطهار و شهدا نوشته شده.
و این کتاب توی دهه فاطمیه، هم به جونم نشست هم جونمو سوزوند...
روضه محض..
چی میتونم بگم از این همه ظلم ظلم ظلم💔؛
خود واقعی بودن در جهانی که مدام در تلاش است تا از شما چیز دیگری بسازد، بزرگترین دستاورد است.
_اول عاشق خودت باش