تا چند دهی درد سر، ای اهل نصیحت
من خود ز دل سوخته خویش به جانم
@Angomanbaran
زان گونه که ماندی تو درین سینه، هم اکنون
مانی تو درین سینه و من بنده نمانم
@Angomanbaran
گویند که «خسرو، تو شدی خاک به کویش»
ناچار چو رفتن به درش می نتوانم
@Angomanbaran
گر علیخانی بفهمد غصه و درد مرا
سی شب ماه عسل مهمان کند تنها مرا
@Angomanbaran
اصلا گمان مکن که مرا صید کرده ای ؛ من خود شکارگاهِ تو را برگزیده ام .
@Angomanbaran
درد یعنی نماندن به صلاحش باشد
بگذاری برود! آه... به اصرار خودت
@Angomanbaran
مجنون که به دیوانهگری شهرهی شهر است
در دشت جنون، همسفر عاقل ما بود!
@Angomanbaran
عاشقان در زندگی دنبال مرهم نيستند ؛
دردِ بی درمانشان را درد درمان میکند .
@Angomanbaran
زچشم مستِ تو می خوردن تو فاش بود
تو را گمان همه خلقند غافل و ناشی
@Angomanbaran
گفتی که رفته رفته چو عمر آیمت به سر
عمرم ز دیر آمدنت رفته رفته رفت
@Angomanbaran