eitaa logo
انجمن شعر ادبیات باران
324 دنبال‌کننده
85 عکس
139 ویدیو
1 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
در گوشِ دلم گفت فلک پنهانی حکمی که قضا بُود، ز من می‌دانی؟ در گردش خویش اگر مرا دست بُدی خود را برهاندمی ز سرگردانی @Angomanbaran
چه تلخ است واقعا این زندگانی چقدر بد گذر میکند این جوانی خداوندا نداریم دلی بر زنده بودن شده بی حس و احساس هر زمانی @Angomanbaran
چو دیدم چهره ی زیبای اورا چو شناختم دل شکیبای اورا غم این زندگانی بر آتشم زد چو فهمیدم خوبی سیمای اورا @Angomanbaran
دردهای من جامه نیستند تا ز تن در آورم چامه و چکامه نیستند تا به رشتهٔ سخن درآورم نعره نیستند تا ز نای جان بر آورم @Angomanbaran
دردهای من نگفتنی دردهای من نهفتنی است @Angomanbaran
دردهای من گرچه مثل دردهای مردم زمانه نیست درد مردم زمانه است مردمی که چین پوستینشان مردمی که رنگ روی آستینشان مردمی که نام‌هایشان جلد کهنهٔ شناسنامه هایشان درد می‌کند @Angomanbaran
من ولی تمام استخوان بودنم لحظه‌های ساده ی سرودنم درد می‌کند @Angomanbaran
انحنای روح من شانه‌های خستهٔ غرور من تکیه‌گاه بی‌پناهی دلم شکسته است کتف گریه‌های بی بهانه‌ام بازوان حس شاعرانه‌ام زخم خورده است @Angomanbaran
دردهای پوستی کجا؟ درد دوستی کجا؟ @Angomanbaran
این سماجت عجیب پافشاری شگفت دردهاست دردهای آشنا دردهای بومی غریب دردهای خانگی دردهای کهنهٔ لجوج @Angomanbaran
اولین قلم حرف حرف درد را در دلم نوشته است دست سرنوشت خون درد را با گلم سرشته است پس چگونه سرنوشت ناگزیر خویش را رها کنم؟ درد رنگ و بوی غنچهٔ دل است پس چگونه من رنگ و بوی غنچه را ز برگ‌های تو به توی آن جدا کنم؟ @Angomanbaran
دفتر مرا دست درد می‌زند ورق شعر تازهٔ مرا درد گفته است درد هم شنفته است پس در این میانه من از چه حرف می‌زنم؟ @Angomanbaran