دقیق بگویم نزدیک به یک سال شده که در این چاه گرفتارم...:
در هر فضای حقیقی و مجازیای که هستم
دوان دوان خودم را میبرم در مرز درگیری. درگیری فکری، تمدنی، سبک زندگی، هویت یا هرچه اسمش را میگذارید.
میرسم لب دعوا...تا توان دارم از مغزم استدلال میکشم و جواب میدهم...نقطهی روشن این بچه مثبت بازی هایم این است که نقص های فکری و تحلیلی ام را پیدا میکنم. میفهمم کجا کم دارم. کجا شک دارم. کجا شبهه دارم.
سعی میکنم غنی باشم و حرف هایم را با تکیه بر استدلال بزنم.
اما لحظه ای میرسد که طرف مقابلم فراتر از یک مخالف عادی قد علم میکند..
آن لحظه ایستاده ام لب خط و به دشمنم نگاه میکنم. دشمنی هایش را میبینم...
میخواهم مثل همیشه واکنش درست را نشان دهم
اما...
میبینم تنها هستم و آنها بیشمارند...
ما نیز بیشماریم. برای استدلال های تک نفره خوبیم. اما جایی هست که باید جمع باشیم تا علاوه بر استدلال ها، دست خدا تکیه گاهمان باشد...
جایی که وحدتمان چشم دشمن را کور کند...آن لحظه اغلب در حقیقت و مجاز تنها گوشهی رینگ افتاده ام...چون از همراهانم در اعماق دریای یقین و ایمان کسی خودش را تا لب خط نرسانده...یا من بی گدار و تنها به سطح دریا زده ام و با موجی از کف که وجودشان گذراست گیر افتاده ام.....
آن لحظه احساس عجیبی مخلوط از غم و تنهایی دارم....
یکسال بود که این حس را داشتم...تا اینکه
تب و تاب سفر اربعین دوباره شروع شد.
حس میکنم امام حسین قلبم را آرام آرام به ساحل امن خودش برد. اربعین درست در لحظه ای که محتاج آن بودم رسید...
در جادهی منتهی به کربلا جمعیت موج برمیدارد. نه فقط ایرانی...این بار از سراسر این سیارهی معلق در فضا همه آمده اند...
امام حسین همه ما را دور هم جمع کرده...آدمهایی که در کنار هم خودشان را رسانده اند به مرز درگیری؛چه آگاهانه چه عاشقانه...با هم موج بر میداریم، قدم میزنیم، میخوابیم و نفس میکشیم...زوار حسین در کنار هم هستند...فردیت هایشان جمع شده و گویا اینبار
دست خدا همره ماست...
اگر صادق باشیم.
#خط_روایت
#روایت_مردمی
#روایت_اربعین
@bakhodamhastam࿓
آنِ۵۷ 🇮🇷
دقیق بگویم نزدیک به یک سال شده که در این چاه گرفتارم...: در هر فضای حقیقی و مجازیای که هستم دوان دو
حسین جان ای آبروی دو عالم
نگین سلیمان به حلقهی خاتم
هدایت شده از المُصْحَف
﴿ سَتَجِدُنِي إِن شَاءَ اللَّهُ صَابِراً ﴾
به خواست خدا،مرا صبور خواهی
یافت.
هدایت شده از لحنِ نگاه (روزمرگی های یک معلم)
سخت است،ولی تو باید حالت خوب شود.
تو باید از دلِ این اندوهِ زمینگیر کننده..
هدایت شده از لحنِ نگاه (روزمرگی های یک معلم)
• خودت را بیرون بکشی
• دوباره بلند شوی
• روی پای خودت بایستی
• تمام مسیرهای نرفته را بروی
• تمام کارهای نکرده را بکنی
• قوی باشی
• نشکنی
و نیاز به هیچکس نداشته باشی.