eitaa logo
هیئت‌‌فرهنگی‌انصارالمهدی(عج)
553 دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
1.2هزار ویدیو
10 فایل
سه‌ شنبه‌ شب‌هابعدازنمازمغرب 🗺 آدرس : درچه - خیابان شریعتی - کوچه قلعه مسجد امام حسین - جنت الحسین(ع) ........ پیج اینستاگرام: Instagram.com/ansaral.mahdi کانال پایگاه بسیج سردارسلیمانی: @p_b_hajghasem خادم هیئت: @Tazenafas313
مشاهده در ایتا
دانلود
📍موکب پذیرایی 🌱به مناسبت سالگرد شهادت سردار دلها شهید حاج قاسم سلیمانی 🌱 🔴هم اکنون 🗺درچه . خیابان آیت الله درچه ای . روبه روی اداره گاز 🆔 @Ansarol_mahdi 🆔 @p_b_hajghasem
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📍موکب پذیرایی 🌱به مناسبت سالگرد شهادت سردار دلها شهید حاج قاسم سلیمانی 🌱 🔴هم اکنون 🗺درچه . خیابان آیت الله درچه ای . روبه روی اداره گاز 🆔 @Ansarol_mahdi 🆔 @p_b_hajghasem
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📍موکب پذیرایی 🌱به مناسبت سالگرد شهادت سردار دلها شهید حاج قاسم سلیمانی 🌱 🔴هم اکنون 🗺درچه . خیابان آیت الله درچه ای . روبه روی اداره گاز 🆔 @Ansarol_mahdi 🆔 @p_b_hajghasem
هدایت شده از به وقت نوجوانی
✨قَصد خَلوَت باٰ خُدا کردهِ دِلَمْ✨ اعتکاف دانش آموزی شهر درچه🕋 🕚زمان ثبت نام: از شنبه ۸ الی سه شنبه ۱۸ دی ماه 📜نحوه ثبت نام: از طریق اسکن بارکد «لینک زیر» یا ارسال کلمه یاعلی به شماره
۰۹۳۷۲۴۷۱۲۷۰
«مردیها» امکان پذیر می‌باشد. 🌐https://formafzar.com/form/i62v6 🙋🏼«ویژه پسران پایه هفتم تا دهم» ستاد برگزاری اعتکاف دانش آموزی شهر درچه 🆔https://eitaa.com/fahmidedorche
💫 🌱وقتی رسید نرفت توی جلسه ،نرفت ، بی معطلی خودش را رساند وسط معرکه . چه معرکه ای؟ معلوم نبود خط کجاست و کجا جلوی را گرفته اند. عرف نظامی اش این بود که اول یک نیرویی بیاید کند. جلوی پیشروی را بگیرد بعد خط تشکیل بدهد و آن را کند.تازه بعد این ها بریزد و بدهد دست که این خط ماست و این هم خط . اما کاری کرد که نه تنها در بین های دنیا متداول نبود بلکه هم نداشت.خودش ایستاد پای کار.خودش رفت و لبه جلویی نبرد را معلوم کرد. خودش اولیه را انجام داد. همان لحظه شناسایی میکرد هم زمان طرح مقابله با دشمن را می چید. حرکت نبود هم کرده بود. 🗒 📅تاریخ تولد۱۳۳۵ 🗺محل تولد:کرمان 🖇دین و مذهب:اسلام،شیعه 🗓تاریخ شهادت:۱۳۹۸/۱۱/۱۳ 🌎محل شهادت:فرودگاه بغداد،عراق 🚨نحوه شهادت:حمله موشکی بالگرد آمریکا 📚منبع:بخشی از کتاب سلیمانی عزیز 🆔@Ansarol_mahdi 🆔@p_b_hajghasem
27.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📍گوشه ای از موکب پذیرایی 🌱به مناسبت سالگرد شهادت سردار دلها شهید حاج قاسم سلیمانی 🌱 📆پنجشنبه ۱۴ دی ماه ۱۴۰۳ 🆔 @Ansarol_mahdi 🆔 @p_b_hajghasem
🔴 🔴 مسجدی که به خاطر یک حبه انگور ساخته شد 🔵 حجت الاسلام قرائتی می فرمود : روزی شخص ثروتمندی یک من انگور میخرد و به خدمتکار خود میگوید انگور را به خانه ببر و به همسرم بده و به سر کسب و کاری که داشته میرود ، بعدازظهر که از کارش به خانه برمیگردد به اهل و عیالش میگویدلطفا انگور را بیاور تا دور هم با بچه ها انگوربخوریم. همسرش باخنده میگوید: من و فرزندانت همه انگور ها را خوردیم ،خیلی هم خوش مزه و شیرین بود... مرد با تعجب میگوید: تمامش را خوردید؟ زن لبخند دیگری میزند و میگوید بله تمامش را... مرد ناراحت شده میگوید: یک من(سه کیلو)انگور خریدم یه حبه ی اون رو هم برای من نگذاشته اید ؟ الان هم داری میخندی جالب است . خیلی ناراحت میشود و بعد از اندکی که به فکر فرو میرود... ناگهان از جا برخواسته از خانه خارج میشود... همسرش که از رفتارش شرمنده شده بوداو را صدا میزند...ولی هیچ جوابی نمی شنود. 🔹 مرد ناراحت ولی متفکر میرود سراغ کسیکه املاک خوبی در آن شهر داشته... به او میگوید:یک قطعه زمین میخواهم در یک جای این شهر که مردمش به مسجد نیاز داشته باشند وآنرا نقدا خریداری میکند ، سپس نزد معمار ساختمانی شهر رفته ، و از او جهت ساخت و ساز دعوت بکار میکند...و میگوید:بی زحمت همراه من بیایید...او را با خود بر سر زمینی که خریده بود برده و به معمار میگوید: میخواهم مسجدی برای اهل این محل بنا کنید و همین الان هم جلو چشمانم ساخت و ساز را شروع کنید.... معمار هم وقتی عجله مرد را می بیند...تمام وسایل و کارگران را آورده و شروع کرد به کار کردن و ساخت و مسجد میکند...، مرد ثروتمند وقتی از شروع کار مطمئن میشود به خانه  برمیگردد. همسرش به او میگوید: کجا رفتی مرد ؟ چرا بی جواب چرا بی خبر؟ مرد در جواب همسرش میگوید..: هیچ رفته بودم یک حبه  انگور از یک من مالی که در این دنیا دارم برای سرای باقی خودم کنار بگذارم، و اگر همین الان هم بمیرم دیگر خیالم راحت است ، که حداقل یک حبه انگور ذخیره دارم. همسرش میگوید چطور...مگه چه شده؟اگر بابت انگورها ناراحت شدید حق باشما بوده ما کم لطفی کردیم معذرت میخواهم.... مرد با ناراحتی میگوید: شما حتی با یک دانه از یک من انگور هم بیاد من نبودید و فراموشم کردید البته این خاصیت این دنیاست و تقصیر شما نیست...جالب اینست که این  اتفاق در صورتی افتاده که من هنوز بین شما زنده هستم،چگونه انتظار داشته باشم بعد از مرگم مرا بیاد بیاورید و برایم صدقه دهید؟؟؟وبعد قصه خرید زمین و ساخت مسجد را برای همسرش تعریف میکند.... امام جماعت تعریف میکرد که طبق این نقل مشهور بین مردم شهر الان چهارصد سال است که این مسجد بنا شده، ۴۰۰سال است این مسجد صدقه جاریه برای آن مرد میباشد ،چون از یک دانه انگور درس و عبرت گرفت... 🔺 ای انسان قبل از مرگ برای خود عمل خیر انجام بده و به انتظار کسی منشین که بعد از مرگت کار خیری برایت انجام دهد، محبوب ترین مردم تو را فراموش میکنند حتی اگر فرزندانت باشند... 🌷 از الان بفکر فردایمان باشیم. 🆔@Ansarol_mahdi 🆔@p_b_hajghasem
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚡️شهرام همایون: مردم ایران در دام فریب رسانه‌های بیگانه افتاده‌اند؛ 🟡شهرام همایون: "مردم ایران در دام فریب رسانه‌هایی مانند بی‌بی‌سی افتاده‌اند و بدون آگاهی بازیچه دست آن‌ها شده‌اند. رسانه‌های خارجی تنها به منافع کشورهای خود توجه دارند نه به منافع ملی ایران" 🆔@Ansarol_mahdi 🆔@p_b_hajghasem
💫 داشت نوحه می خواند که مثل اسپند روی آتش از جا پرید. وقتی برگشت مدام روی دستش می زد و می لرزید. هیچ وقت اینطور ندیده بودمش. پرسیدم:چی شده ؟چرا اینقدر هستید؟ گفت:قسمت خانوم ها بازرسی گذاشتن. دارن عزادارای زهرا رو می گردن. حرفش که تمام شد، گفتم: به خاطر رعایت حال شما دارن می گردن‌. خبر دارید که قصد داشتن شما رو کنن. به خاطر اون کنترل می کنن. عصبانیتش بیشتر شد. گفت:حق ندارن این کار رو بکنن. اصلا من کشته بشم. من به مهمونای زهرا توهین کنم؟! کنم؟! اینجا مجلس زهراست،جای گشتن نیست. بعد از مراسم منتظر همسرم شدم. وقتی آمد،چهره اش گرفته بود‌. گفت: کاسه کوزه مان را به هم ریخت. وسط مراسم آمد دستور داد بازرسی،بی بازرسی! 🗒 📅تاریخ تولد۱۳۳۵ 🗺محل تولد:کرمان 🖇دین و مذهب:اسلام،شیعه 🗓تاریخ شهادت:۱۳۹۸/۱۱/۱۳ 🌎محل شهادت:فرودگاه بغداد،عراق 🚨نحوه شهادت:حمله موشکی بالگرد آمریکا 📚منبع:بخشی از کتاب سلیمانی عزیز 🆔@Ansarol_mahdi 🆔@p_b_hajghasem
💫 پدرمان را از دست داده بودیم و اوضاع مالی مساعدی نداشتیم. سالی که می خواست برود دبیرستان، مادرم مقداری پول به من داد و گفت: «با برو تهران، برایش و لباس بخر!» این بود که یک روز صبح با هم راهی تهران شدیم. ابتدا برای خرید و لوازم التحریر به پارک شهر- که در آن زمان مرکز خرید و فروش های دست دوم بود- رفتیم. در طول مسیر هر کجا فروشی می دید، می ایستاد و محو تماشای ها می شد. جلوی یک فروشی با اصرار زیاد از من خواست کتابی را که جز کتاب های درسی اش نبود، بخرم. به ناچار رفتم و را خریدم. از آن فروشی آمدیم و بیرون و من دیدم باز چشم منصور به های پشت ویترین ها است. می خواستم بگویم دیگر غیر درسی نمی خریم، که دیدم ایستاد و یک راهنمای انگلیسی را نشانم داد و گفت: «این را بخریم!» گفتم: «! ما باید با این پول کفش و لباس و درسی بخریم، نه چیزهای دیگر!» گفت: «این ها را هم به خاطر درسم می خواهم.» ناگزیر رفتم داخل فروشی و قیمت کتاب را پرسیدم. قیمتی که فروش گفت طوری بود که دیگر پول زیادی برای خرید لباس و کفش باقی نمی ماند. به منصور گفتم: « جان، پول مان کم است؛ اگر این را بخریم، دیگر پولی برای کفش و لباس نمی ماند.» گفت: «کفش نمی خواهم.» ناچار را خریدم. وقتی آمدیم بیرون، گفتم: «حالا برای کفش و لباست چه کار کنیم؟» گفت:« ها را که دست دوم خریدیم، کفش و لباس را هم دست دوم می خریم!» وقتی برگشتیم خانه، مادر با دیدن کفش لباس ناراحت شد و گفت: «این چه لباس و کفشی است که برای این بچه خریده ای؟» گفتم: «مادر جان! شما خودت را ناراحت نکن. آقا به جای لباس و کفش شیک، هر چه بخواهی خریده!» 🗒 📆تاریخ تولد:۲۹اردیبهشت۱۳۲۷ 🗺محل تولد:تهران 🖇دین و مذهب:اسلام،شیعه 🗓تاریخ شهادت:۱۵دی۱۳۷۳ 🌎محل شهادت:در نزدیکی فرودگاه شهید بهشتی اصفهان 🚨نحوه شهادت:در اثر سقوط هواپیما 🆔@Ansarol_mahdi 🆔@p_b_hajghasem