{ سلام سرانجام من. حتما ،وقتی این نامه به دستت میرسه که، عصر با کوله پشتی سبزت و جوونه ی آویزون از دستت، در کتاب خونه رو با انرژی باز میکنی و با لبخند بهم سلام میدی.سریع میری سراغ قفسه کتاب های زیست گیاهی. کتاب مورد علاقه ات( زندگی پنهان درختان) رو برمیداری . و بعد از چند صفحه اول ،درست ابتدای صفحه ای که عاشقانه دوستش داری،پاکت کاهیِ نامه من را می‌بینی. اخم نکن ،که اصلا به صورتِ سیب گلابی ات نمیاد. کتابداری باعث شد؛ مدت ها با معشوقه های افسانه ای ،خیال بسازم. دیوانه وار، منتظر باشم روزی ، لیلی از قبیله بنی عامر،شیرین شاهزاده ی ارمنی، ژولیت ایتالیایی یا رودابه از نسلِ ضحاک مار دوش ، پا به دیار ساکت و بارون خورده ی من بزاره و داستان نو ظهوری بسازیم. اما تراژدی ای به نام تقدیر، دستِ قلبم را درون دست دختری گذاشت که گویی همه چیز. بود و هیچ چیز نبود! گیج نشو! چیزی از کاسه ی قهوه ی چشم هایت روی کتاب ها ریخت و لکه هایش من را دیوانه کرد. با تمام عشق هایِ، تمام و ناتمام قصه ها فرق دارد. انگار که سیمی متصل و نامرئی بین ماست. که جان مان را بهم پیوند زده. هرجا می روی من هستم، میانِ جنگل ها، آیه ها، غزل ها، کافه ها، پادکست ها و گربه ی محبوبت فریبرز! نمیدانی برای آنکه سرم را کنار سرت بزارم و باهم سه تار گوش دهیم، چقدر چَنگم انداخته...فدایِ سرت! معشوقه ی عجیبِ من... عجیب و دوست داشتنی. دختری که همزمان بوی سبزه ی بارون خورده و چای دارچینی می دهد من را از میان کتاب ها بیرون کشید و با خود برد تا همسفرش باشم...همسفری در جهان های متعدد! گاهی در آسمان و فراتر از آن ،ما متصل به امیدیم و امید متصل به خدا،پس ادامه داریم در کالبد های دگر... در کتاب ها ،آیندگان،شعر ها،فیلم ها، اگر بعد از خواندن نامه به طرفم بیایی قول می‌دهم باهم قصه ای بسازیم که شاعر ها ، از ما نظم بسازند نویسندگان،نثر کارگردان ها،فیلم و مادر ها قصه ی شبانه و عشاق مارا آرزو کنند. من تمام عاشقانه های جهان را در سینه دارم و تو آن ها را از بری. حیف است من و تو، ما نشویم دلبرِ عجیب. تپش قلب و ذوق چشم و لبخند با محبتم مانع آمدنت نشود! فریبرز به تازگی با من دوست شده!} ❀کتابدارِ عاشق🪁📜𓏲࣪ ۫ برای شما: https://eitaa.com/Apollo از طرفِ [درد شیرین]🌱𓏲࣪ ۫

ببخشید دگ نامه زیاد شد ،با عکس نیومد😂😔🌹 ولی به جاش فریبرز معروف شد😂🐱

وای😭😭😭😭😭

بچه‌ها تقدیمی‌م رو ببینید😭😭😭

بچه‌ها من نمیتانممم😭

خیلی قشنگه بچه‌ها من واقعا محو‌ش شدم🥲🤝

زبانم قاصره از متن زیباش از احساس‌ت درونش از اینکه در دنیای داستان یک نفر انقدر نسبت به من شاعرانه مشتاقه:) (اگه یار آینده قرار نیس به همین اندازه نسبت به من مشتاق باشه ، میخام نیاد اصلا🤝) اون مثال های معشوقه‌های افسانه‌ای و تشبیه‌هایی که داره خیلی زیبا بود! و مهم‌تر از همه اشاره کردن به فریبرز😭 فریبرز عزیزم😭 خیلی دوسش داشتم غزلچه جانم🫂 زنده باشی و قلم‌ت پاینده🫂 خیلی قشنگ بود! بچه‌ها به چنل غزل حتماًاااااااااا سر بزنید↓ https://eitaa.com/joinchat/3150381976Cb4ab8d6bf3

حس میکنم این عکس خیلی به متن بیاد:) اینجا آینده‌س که درخت بیست‌ساله به نامه کتابدار پاسخ مثبت داد (البته بعد بیشتر شناختن کتابدار! درخت بیست‌ساله الکی و راحت بله نمیگه😏) و با آقای کتابدار به همراه فریبرز نشستن به صرف چایی‌هل و باقلوا باهم صحبت میکنن و بیشتر آشنا میشن🤏🏻

📪 پیام جدید چقدررر خوش ذوقی، وایبت خیلی دوس داشتنیه #دایگو