عااااااااااااااااااخ دوستان:)
من عااااااااااااااااااشق دفترچهم :)
فقط دفترچه(╥﹏╥)
اصن خریدن دفترچه برام مثل تراپی میمونه:»
* البته چون اینجا فقط اجازه داشتم ببینم و نمیتونستم همشونو بخرم ، حسش بیشتر برام مثل عذاب الهی بود 😄💔
و آره بعد دیگه تصمیم گرفتیم که
«نُخود نخود ، هرکه رَوَد خانه خود!»
بعد هیچی داشتم با خانم حضرت معصومه خداحافظی میکردم که یهو...
یهو صدای نقاره اومد:)🤍
˖ درختِ بیستساله𐇲 ˖
-🤍
یاد اون نوحه افتادم که میگفت:
خادما گریه کنون صحنِتُ جارو میزنن
همه نقارهی یا ضامن آهو میزنن
یکی بین ازدحام میگه کربلا میخوام
یکی میبنده دخیل ، بچم مریضه بخدا ، برام عزیزه بخدا:)
*حرم خواهر امام رضا بودم ولی خیلی حال و هوای مشهدُ حرمِ امامرضا رو داشت.