هرچند دقیقه یکبار یاد چند عزیزِ جوونی که تو این دو روز خبر فوتشون بهم رسیده میوفتم و از غم ، آه میکشم.
هدایت شده از خاکستر زرد''
سلام رفقای اهل دل
حال قشنگ شما؟
حقیقتا نه قصد چالش دارم و نه قصد تقدیمی
کاملاً کارم متفاوته با هر چیز مرتبط با این ها ...
از خودم که شروع کنم
همیشه دوست داشتم سرپرستی یه بچه رو به عهده بگیرم اما واقعا خب از توان و سنم فی الحال خارجه
تا اینکه چند وقت پیش توی جایی شرکت کردم
و اون این بود که میتونستم حالا با یه مبلغ خیلی خیلی کم
حتی ۵۰۰۰ تومان با یه عده ای سرپرست یه بچه رو به عهده بگیرم :))
این حس و حال خوب رو حالا می خوام با شما شریک شم !
من خودم به طور حضوری ثبت نام کردم
و الان تونستم به طور مجازی هم پیدا کنم که چطوره!!
پس برهانِ خاکستر زرد می خواد شما رو دعوت کنه به یه کار دلی و خیر ')
تا یه فرشته کوچولو بتونه با کمک هر چند کم ما ها راحت تر زندگی کنه!
توقعی ندارم که بخواین باز ارسال کنید و یا حتما شرکت کنید
اما خواستم تا باهاتون این کار خیر رو به اشتراک بزارم
در هر صورت از شما و همکاریتون کمال تشکر رو دارم!
برای ثبت نام و شرکت در این کار خیر می تونید از دو لینک زیر استفاده کنید:
_ https://ble.ir/ekrambot
( در اپلیکیشن بله برای اطمینان بیشتر شما)
_ https://ekram.emdad.ir
و لینک اصلی
حس این که یه بچه معنوی داری🤍›››
فاطمه و علیاصغر من:)🫂
#significant_moment
- قرآن امروز رو هدیه میکنیم به شهید صحبتالله زند🤍🌱
*امروز قرعه به اسم دایی جان در اومد:)
شهید زند ، داییِ پدر بنده هستن که در دوران دفاع مقدس به درجه رفیع شهادت رسیدن؛
* اگه حوصلهت به یه صفحه قرآن نمیکشه باشه..
یه سوره قل هوالله که میتونی بخونی🤌🏻
همونو الان بخون رفیق🤍.
دایی از اون دسته آدمای مهربون و اهل صلهرحم بود و دلش نمیومد اختلافی بین آشناها بیوفته..
مامانیم (مادربزرگم و خواهر شهید) میگفت بین خانواده ما و یکی از آشناهامون اختلاف افتاده بود ..
این آشنا یه سفر زیارتی میره مشهد و برمیگرده؛ و دایی دائماً اینطوری بوده که: بریم خونشون؟ بریم سر بزنیم زیارت قبولی بگیم؟ بریم دیگه شاید برای ما هم سوغاتی آورده باشه!!!
و خانواده اینطوری بوده که سوغـِ چه آتی پسرجان؟!؟!!!
ولی خب دایی دلش نمیومده کدورتی بین خانواده ها باشه ، دوست داشته اختلافات برن کنار.
دایی یه روز داشته با بچههای محله فوتبال بازی میکرده که یهو یه نفر توپ رو محکم پرت میکنه سمت دایی و توپ به دایی برخورد میکنه.. لحظه ای بعد دایی میگه همین جایی از بدنم که توپ بهش خورد، همینجا تیر میخوره و من به واسطهش شهید میشم:)❤️🩹
و شد🤍.