دایی از اون دسته آدمای مهربون و اهل صلهرحم بود و دلش نمیومد اختلافی بین آشناها بیوفته..
مامانیم (مادربزرگم و خواهر شهید) میگفت بین خانواده ما و یکی از آشناهامون اختلاف افتاده بود ..
این آشنا یه سفر زیارتی میره مشهد و برمیگرده؛ و دایی دائماً اینطوری بوده که: بریم خونشون؟ بریم سر بزنیم زیارت قبولی بگیم؟ بریم دیگه شاید برای ما هم سوغاتی آورده باشه!!!
و خانواده اینطوری بوده که سوغـِ چه آتی پسرجان؟!؟!!!
ولی خب دایی دلش نمیومده کدورتی بین خانواده ها باشه ، دوست داشته اختلافات برن کنار.
دایی یه روز داشته با بچههای محله فوتبال بازی میکرده که یهو یه نفر توپ رو محکم پرت میکنه سمت دایی و توپ به دایی برخورد میکنه.. لحظه ای بعد دایی میگه همین جایی از بدنم که توپ بهش خورد، همینجا تیر میخوره و من به واسطهش شهید میشم:)❤️🩹
و شد🤍.
دایی به دلیل اصابت گلوله توی سن ۱۴.۱۵ سالگی به درجه رفیع شهادت رسید.
دایی پسرِ نوجوون و رشیدِ ننه شاهسلطان بود...
میگن بعد شهادت دایی، ننه دیگه نتونست به روضه حضرت علیاکبر گوش بده..
میگن همین که روضه خون از ارباً اربا شدن جوونِ امام حسین میخوند ، ننه طاقت نمیاورد و غش میکرد:)💔
چه بدونم.. شاید ننه وسط روضه یاد گل پرپر شدهی خودش میوفتاد:)
السّلام عَلیَ الحُسَین (ع)
وعَلی عَلِِِّیِ ابن الحُسَین (ع)
وعَلی اوْلادِ الحُسَین (ع)
و عَلی اَصحابِ الحُسَین (ع)
دایی الان توی گلزار شهدا، کنار امامزاده ابراهیم دفن شده:)
انشاءالله که شهدا ماها رو از دعای خیرشون محروم نکنن، یه صلوات بفرستید🤍
هدایت شده از نامههای درخت نوزدهساله𔓘
توروخدا تقدیمی بزاررررر
〰
- وقت ندارم🚶🏻♀.
˖ درختِ نوزدهساله𐇲 ˖
توروخدا تقدیمی بزاررررر 〰 - وقت ندارم🚶🏻♀.
ببین جدی وضعیت چنلم یطوریه که تقدیمی لازمه ! اون یه تقدیمی پر و پیمون که قشنگگگگگگ برسونه ما رو به یک کا.
منتهاااااااااا وقت نَدارْمه❤️
کنکور
آزمونای جامع
بینهایت
کتابهایی که باید مطالعه کنم
پادکستهایی که باید گوش بدم
مراقب خودم باشم که فروپاشی روانی نکنم و...
هدایت شده از کنجد