eitaa logo
‌🍃🌸آرامـش بـٰا خُـ﷽ـدا🌸🍃
6.6هزار دنبال‌کننده
4.1هزار عکس
2.7هزار ویدیو
8 فایل
خـوش آمـدیـد 🌸 ⚘امیـدوارم یاد خدای مهربونC᭄ همیشه کنارتون باشه⚘ #لحظه‌هاتون‌پرازآرامش لطفا از بقیه کانالها حمایت کنید🙏 🔘صفحه به صفحه قـرآن @ghorankariim ⤵️ خادم کانال 🆔 @BanoNiyayesh ⤵ تبلیغات https://eitaa.com/joinchat/4171694706C561b7929b0
مشاهده در ایتا
دانلود
✿‍✵✨🍃🌸<❈﷽❈>🌸🍃✨✵✿‍ هـر شــ🌙ــب 🍃🍂داستــــان‌هـــای                    پنـــــدآمــــــوز🍃🍂 ┄┅═✼✿‍✵✿‍✵✿‍✼═┅┄ داستانی زیبا در مورد شخصی که یک روز زندگی کرد و قدر زندگی را دانست دو روز مانده به پايان جهان تازه فهميد كه هيچ زندگی نكرده است، تقويمش پر شده بود و تنها دو روز، تنها دو روز خط نخورده باقی بود! پريشان شد و آشفته و عصبانی نزد خدا رفت تا روزهای بيشتری از خدا بگيرد داد زد و بد و بيراه گفت خدا سكوت كرد جيغ زد و جار و جنجال راه انداخت خدا سكوت كرد آسمان و زمين را به هم ريخت خدا سكوت كرد به پر و پای فرشته ‌و انسان پيچيد خدا سكوت كرد كفر گفت و سجاده دور انداخت خدا سكوت كرد دلش گرفت و گريست و به سجده افتاد خدا سكوتش را شكست و گفت: عزيزم، اما یک روز ديگر هم رفت، تمام روز را به بد و بيراه و جار و جنجال از دست دادی، تنها یک روز ديگر باقی است بيا و لااقل اين یک روز را زندگی كن لا به لای هق هقش گفت: اما با یک روز با یک روز چه كار می‌توان كرد؟ خدا گفت: آن كس كه لذت یک روز زيستن را تجربه كند، گويی هزار سال زيسته است و آنكه امروزش را در نمی‌يابد هزار سال هم به كارش نمی‌آيد آنگاه سهم یک روز زندگی را در دستانش ريخت و گفت: حالا برو و یک روز زندگی كن او مات و مبهوت به زندگی نگاه كرد كه در گودی دستانش می‌درخشيد، اما می‌ترسيد حركت كند، می‌ترسيد راه برود، می‌ترسيد زندگی از لا به لای انگشتانش بريزد قدری ايستاد بعد با خودش گفت: وقتی فردايی ندارم نگه داشتن اين زندگی چه فايده‌ای دارد؟ بگذارد اين مشت زندگی را مصرف كنم آن وقت شروع به دويدن كرد زندگی را به سر و رويش پاشيد زندگی را نوشيد و زندگی را بوئید چنان به وجد آمد كه ديد می‌تواند تا ته دنيا بدود، می‌تواند بال بزند، می‌تواند پا روی خورشيد بگذارد، می‌تواند .... او در آن یک روز آسمان‌خراشی بنا نكرد زمينی را مالک نشد مقامی را به دست نياورد، اما.... اما در همان یک روز دست بر پوست درختی كشيد، روی چمن خوابيد، كفش دوزدكی را تماشا كرد، سرش را بالا گرفت و ابرها را ديد و به آنهايی كه او را نمی‌شناختند سلام كرد و برای آنها كه دوستش نداشتند از ته دل دعا كرد او در همان یک روز آشتی كرد و خنديد و سبگ شد، لذت برد و سرشار شد و بخشيد عاشق شد و عبور كرد و تمام شد او در همان یک روز زندگی كرد فردای آن روز فرشته‌ها در تقويم خدا نوشتند: امروز او درگذشت، كسی كه هزار سال زيست!   زندگی انسان دارای طول، عرض و ارتفاع است اغلب ما تنها به طول آن می‌انديشيم اما آنچه که بيشتر اهميت دارد عرض يا چگونگی آن است امروز را از دست ندهيد آيا ضمانتی برای طلوع خورشيد فردا وجود دارد !؟ ─┅─═इई🌸🌺🌸ईइ═─┅─ ☑️ کـانـال آرامــش بـا خـــدا☟                      کلیــڪ ڪنید ⇩⇩⇩ ➯ @Arameeshbakhoda
برخی از ما هرگز زندگی نمی‌کنیم بلکه همیشه در انتظار زندگی هستیم! ما به جای اینکه همین امروز خوشحال باشیم، به امید یک آینده خوب و خوش نشسته‌ایم و به همین خاطر امروزمان را از دست می‌دهیم ما وقت بیشتر می‌خواهیم پول بیشتر می‌خواهیم شغل بهتر می‌خواهیم بازنشستگی می‌خواهیم مسافرت و تعطیلات می‌خواهیم و امروز برای همین از دست خواهد رفت و ما به این مسئله اصلاً توجهی نمی‌کنیم! مهم نیست در آینده چه چیزی پیش می‌آید. اگر امروز می‌توانی غذا بخوری از نور خورشید تابان لذت ببری و با دوستانت بگویی و بخندی پس خدا رو شکر کن و از امروزت لذت ببر به خاطرات بد گذشته نگاه نکن و نگران آینده نباش! تو فقط در این لحظه، از زنده بودن خود مطمئنی، پس این شانس بزرگ را از دست نده و قدر آن را بدان! ─┅─═इई🌸🌺🌸ईइ═─┅─ ☑️ کـانـال آرامــش بـا خـــدا☟                      کلیــڪ ڪنید ⇩⇩⇩ ➯ @Arameeshbakhoda
✿‍✵✨🍃🌸<❈﷽❈>🌸🍃✨✵✿‍ هـر شــ🌙ــب 🍃🍂داستــــان‌هـــای                    پنـــــدآمــــــوز🍃🍂 ┄┅═✼✿‍✵✿‍✵✿‍✼═┅┄ پادشاهی دستور داد تا چند سگ وحشی تربیت کنند تا هر کسی که از او اشتباهی سر زد را جلوی آنها انداخته تا با درندگی تمام او را بدرند. روزی یکی از وزرا رأیی داد که موجب پسند پادشاه نبود دستور داد که او را جلوی سگ‌ها بیندازند. وزیر گفت: من ده سال خدمت شما را کرده‌ام و ده روز تا اجرای حکم از شما مهلت می‌خواهم پادشاه گفت این هم ده روز مهلت وزیر رفت پیش نگهبان سگ‌ها و گفت: می‌خواهم به مدت ده روز خدمت این سگ‌ها را بکنم نگهبان پرسید: از این کار چه فایده‌ای می‌بری!؟ وزیر گفت: به زودی خواهی فهمید نگهبان گفت: «پس چنین کن وزیر شروع به فراهم کردن اسباب راحتی برای سگ‌ها کرد و دادن غذا، شستشوی آنها و هر کاری که لازم بود را انجام داد ده روز گذشت و وقت اجرای حکم فرا رسید دستور دادند که وزیر را جلوی سگ‌ها بیندازند مطابق دستور عمل شد و خود پادشاه هم نظاره‌گر ماجرا بود ولی با صحنهٔ عجیبی روبرو شد همهٔ سگ‌ها به پای وزیر افتادند و تکان نمی‌خوردند..! پادشاه پرسید: با این سگ‌ها چه کرده‌ای ..!؟ وزیر پاسخ داد: ده روز خدمت این سگ‌ها را کردم فراموش نکردند ولی ده سال خدمت شما را کردم همه را فراموش کردید پادشاه سرش را پایین انداخت و دستور به آزادی وزیر داد احتمال دارد در زندگی شما کسانی باشند که خطای کوچکی کرده‌اند و مدت‌هاست به خود اجازه نمی‌دهید آنها را ببخشید فقط کافی‌است امروز به روزهای خوبی که با آنها داشتید فکر کنید مطمئن هستم آنها را خواهی بخشید. ─┅─═इई🌸🌺🌸ईइ═─┅─ ☑️ کـانـال آرامــش بـا خـــدا☟                      کلیــڪ ڪنید ⇩⇩⇩ ➯ @Arameeshbakhoda
✿‍✵✨🍃🌸<❈﷽❈>🌸🍃✨✵✿‍ هـر شــ🌙ــب 🍃🍂داستــــان‌هـــای                    پنـــــدآمــــــوز🍃🍂 ┄┅═✼✿‍✵✿‍✵✿‍✼═┅┄ خدای متعال به یک پیغمبری از پیغمبرانش وحی کرد که وقتی صبح از خانه بیرون آمدی اولین چیزی که به نظرت می‌آید بخور و دومین چیزی را که می‌بینی آنرا بپوشان و سومین چیزی را که می‌بینی پناهش ده و چهارمین چیزی را که دیدی مأیوس نکن و پنجمین چیزی را که می‌بینی از آن فرار کن چون صبح شد و بیرون آمد کوه بزرگی را دید که در روبرویش است ایستاد و به یاد فرموده خدا افتاد که به او فرموده بود اولین چیزی را که دیدی بخور و او تعجب کرد بعد با خودش فکر کرد که خدا مرا به چیزی امر نمی‌کند که من طاقت آن را نداشته باشم پس به طرف کوه رفت تا آنرا بخورد هر چقدر به کوه نزدیکتر می‌شد کوه کوچکتر می‌شد تا آنجا که وقتی به کوه رسید کوه را لقمه‌ای لذیذ یافت و آن لقمه را خورد و لذتی به او دست داد که تا حالا با خوردن لقمه‌ای به او دست نداده بود دومین چیزی را که دید طشت طلایی بود چون خدا امر کرده بود دومین چیزی را که می‌بینی‌آنرا بپوشان چاله‌ای کند و آن طشت طلا را در خاک پنهان کرد و بعد به راه خود ادامه داد و لحظه‌ای به پشت سر خود نگاه کرد دید که آن طشت طلایی که پنهان کرده بود آشکار شده و از خاک بیرون افتاده با خود گفت آنچه را که خدا فرموده بود انجام دادم و به راه خود ادامه داد دید که مرغی در آسمان است و بازی (پرنده شکاری) دنبال او است و قصد شکار کردن مرغ را دارد چون خدا به او فرموده بود سومین چیزی را که می‌بینی پناه ده آستین لباسش را گشود تا مرغ در آنجا رود و پناه گیرد پس وقتی این کار را کرد باز شکاری به او گفت من چند روزی است که دنبال این مرغ هستم تا شکارش کنم و تو او را پناه دادی و نگذاشتی که من شکارش کنم چون خدا گفته بود چهارمین چیزی را که دیدی مأیوس نکن قسمتی از گوشت پای خود را کند و به باز شکاری داد و به راه خود ادامه داد و بعد در ادامهٔ راه گوشت مردار گندیدهٔ کرم گذاشته‌ای را دید چون خدا به او گفته بود پنجمین چیزی را که دیدی از آن فرار کن فرار کرد به خانه برگشت و شب در خواب خدا به او گفت کارهایی را که گفتیم انجام دادی آیا معنای این کارها را می‌دانی؟ گفت نه! خداوند فرمود آن کوه را که دیدی و بعد به امر ما رفتی بخوری و هر چه به آن نزدیکتر می‌شدی کوچکتر می‌شد و آخر لقمه‌ای لذیذ شد غضب است که اگر هنگام غضب، خود را نگه داری و غضب خود را بخوری بعد از آن خوشحال می‌شوی که غضب را نگه داشتی و خود را کنترل کردی این خوشحالی همان لقمه لذیذ است و اما آن طشت طلا که پنهانش کردی کار خوب و نیک است که اگر آن را پنهان کنی و به کسی نگویی و ریا نکنی خداوند آنرا ظاهر می‌گرداند و به همه نشان می‌دهد و اما آن مرغی که پناهش دادی این است که اگر کسی تو را نصیحت می‌کند نصیحت او را قبول کن گر چه آن حرف را قبلاً شنیده باشی و باز شکاری که مأیوسش نکردی آن است که اگر کسی از تو چیزی می‌خواست او را مأیوس نکن اگر فقیری آمد و چیزی درخواست کرد به او کمک کنید و ناامیدش نکنید و اما گوشت مردار گندیده‌ای که امر شده بود از آن فرار کنی غیبت است و از غیبت کردن بپرهیز و غیبت نکن. 📗عین الحیوة، صفحه ۵۲۱ ─┅─═इई🌸🌺🌸ईइ═─┅─ ☑️ کـانـال آرامــش بـا خـــدا☟                      کلیــڪ ڪنید ⇩⇩⇩ ➯ @Arameeshbakhoda
🍃✨⚘🍃⚘﷽⚘🍃⚘✨🍃   ✿↶ ↷✿      ❀✵نـیــایـــش بــا خــ♡ــدا✵❀ بشتابید از کرونا به رَبِّ کرونا❣ این روزها ولوله عجیب در مورد کرونا جهان را فرا گرفته !! هیچ کوچه و خانه، گروه و کانالی نیست که از کرونا حرفی نباشد این وسط به سازندهٔ کرونا هیچ‌گونه توجهی نمی‌شود آسایش فردی و اجتماعی را ربوده و مردم در بهت و حیرتی بزرگ افتاده‌اند اما ناگهان به ذهنم آمد اگر رابطه‌ای صمیمانه با سازندهٔ کرونا داشته باشیم نیازی به این همه ترس، وحشت و واهمه نیست! ما در دنیا به چه چالش‌های بزرگی که روبرو نشده‌ایم و چه بسا قرار بوده مصیبت‌های کلانی که وارد چرخ زندگی ما بشود و چرخش زندگیمان را با اختلال روبرو کند همه آنها را الله به لطف و بزرگی‌اش مهار کرده و از مسیر زندگی ما انحراف به کج داده است پس چه چیزی مانع قبول شدن دعای ما می‌شود وقتی دست به سوی الله ببریم تا ما را از این ویروس مهلک نیز نجات دهد؟!! بله عزیزان باور بفرمائید بجای ترس از ویروس از خالق ویروس بترسیم استغفار کنیم دعا کنیم که دامن گیرمان نشود صفر تا صد این ویروس در قدرت الله هست با دعا و نیایش و رعایت اصول بهداشتی خودمان را بیمه الله کنیم هر وقت اسمی از کرونا شنیدیم با جملهٔ زیبای حَسبُنَا الله از پس تهدید کرونا در آئیم به راستی الله کافیست اگر به الله اعتماد کنیم اگر الله را ذات کفایت کننده بدانیم اگر دامن پشیمانی از گناه در بارگاه الله پهن کنیم و اشک توبه به بارگاهش بچکانیم بدون تردید ویروس کرونا آزمایشی‌ست بسیار خطر ناک اما خداوند از کرونا بزرگتره درسته کرونا جان خیلی‌ها را گرفته ولی مطمئن باشید با نیایش و دعا در بارگاه الله و با خواست الله کنترل شده و خنثی می‌گردد برگردیم از کرونا به ربِّ کرونا کرونا هر چقدر هلاک کننده باشد فراموش نکنید خداوند بیش از آن شافی و نجات دهنده هست از کرونا غفلت نکنید اما نه صرفاً با ترس و واهمه، بلکه با بازگشت به خدا از کرونا خود را نجات دهیم، خدا مهم هست نه کرونا خدارو صدا بزنیم گریه و زاری کنیم خدا را برای نجات از گناهانی که به والله خطرناکتر از کرونا هستند صدا بزنیم و طلب عفو کنیم کرونا می‌تواند روی زندگی دنیای ما خط قرمز بکشد ولی گناهان ما در دنیا و آخرت ما را غرق خاک سیاهی می‌کنند! ⚠️ بترسید از کرونای حقیقی❗️ ▪️بی نمازی ▪️بی حیایی ▪️چشم چرانی ▪️سخن چینی و غیبت ▪️دزدی و کلاه برداری ▪️مال حرام و رشوه گیری ▪️نافرمانی والدین ▪️شراب خوری ▪️دروغ‌گویی ▪️تهمت زدن ▪️تجسس در امور دیگران ▪️و ... و ... و ... همهٔ اینها باور بفرمائید خطرناکتر از ویروس کرونا هستن اینها دنیا و آخرتمان را تاریک و سیاه می‌کنند ذلت و خواری، در به دری و رسوایی را برای ما به بار می‌آورند پناه ببریم از کرونا به ربِّ کرونا❣ ─┅─═इई🌸🌺🌸ईइ═─┅─ ☑️ کـانـال آرامــش بـا خـــدا☟                      کلیــڪ ڪنید ⇩⇩⇩ ➯ @Arameeshbakhoda
@Arameeshbakhoda بیشتر مـردم می‌گوینـد توکل مـا بہ خـداسـت امـا کمتـر کسی ممکـن اسـت بہ خـدا تـوکل کـرده باشـد اگه تـوکلت بہ خـداسـت از چیـزی نتـرس ایمـان را در عمـل نشـان بـده هنگام آمدن بلا، بیماری، گرفتاری و... بہ خالق پر قـدرت ایمـان داشته باش ڪه با نگاه او همه چیز درست می‌شود و خـدای شمـا فـرمـود: مـرا با خلوص دل بخوانیـد تا دعـای شمـا را مستجـاب کنم خـدا هسـت، خیـالت تخـت ...
✿‍✵✨🍃🌸<❈﷽❈>🌸🍃✨✵✿‍ هـر شــ🌙ــب 🍃🍂داستــــان‌هـــای                    پنـــــدآمــــــوز🍃🍂 ┄┅═✼✿‍✵✿‍✵✿‍✼═┅┄ شهر خالی، جاده خالی، کوچه خالی خانه خالی، جام خالی، سفره خالی ساغر و پیمانه خالی کوچ کرده دسته دسته آشنایان، عندلیبان باغ خالی، باغچه خالی، شاخه خالی، لانه خالی وای از دنیا که یار از یار می‌ترسد غنچه‌های تشنه از گلزار می‌ترسد شهسوار از جاده هموار می‌ترسد این طبیب از دیدن بیمار می‌ترسد این شعر حال و روز این روزهای شهر من است اسفند ۹۸ برای همیشه در خاطره‌ها خواهد ماند اسفند ۹۸ یک ماه نیست یک تاریخ است شاید هم تاریخ بعدها تقسیم شود: تاریخ قبل از کرونا تاریخ بعد از کرونا درست در نقطه‌ای که بشر می‌رفت به دانسته‌ها و یافته‌های تکنولوژی‌اش غره شود درست نقطه‌ای که سرعت پیشرفت علم به یمن دهکده جهانی شدن چندین و چندین و چند برابر شده بود ... کرونا آمد ... کرونا آمد تا معادلات را بر هم بزند تا تلنگری باشد بر آدم‌ها بر روابط بر خوب‌ها، بر بدها، بر مفاهیم انسانی بر واژه‌ها.... آنها که تا چندی پیش زمین و زمان را بهم ریخته بودند برای گرفتن پست و مسئولیت امروز در اندیشه خروجند و پشیمان و پریشان عده‌ای دنبال مرخصی‌اند عده‌ای دنبال استعلاجی عده‌ای ترک پست و کار کرده‌اند عده‌ای غیبت از کار بی‌هیچ توضیحی این روزها همه می‌ترسند شوخی که نیست ... یعنی کرونا شوخی ندارد جدی است خیلی هم جدی ... کرونا می‌کشد فقیر و غنی نمی‌شناسد مسئول و غیر مسئول نمی‌شناسد نخبه و غیر نخبه نمی‌شناسد این روزها همه می‌ترسند، همه پریشانند عده‌ای پشیمانند، عده‌ای حیران این روزها خیلی‌ها کرونا گرفته‌اند برخی‌ها واقعی، برخی‌ها مصلحتی یکی فریاد می‌زند یکی دروغ می‌گوید یکی تهدید می‌کند یکی شاخ و شانه می‌کشد یکی افسرده در گوشه‌ای می‌خزد یکی می‌گرید، یکی مات است به کرونا فکر می‌کنم انقدر کوچک است که دیده نمی‌شود، اما انقدر بزرگ است که "ترین" ها را به وحشت انداخته است بزرگترین سیستم امنیتی دنیا عظیم ترین تشکیلات سیاسی قویترین آدم‌ها، پولدارترین پر پارتی ترین، خوش پوش ترین و هر ترینی که فکر کنید ... ولی داستان کرونا همه‌اش همین قدر نیست درست در همین نقطه در همین خاک در جایی فرشته‌ها به زمین آمده‌اند صورتشان پیدا نیست برخی‌ها فقط چشمشان پیداست، همه شکل همند، دغدشه شان کمک است یکی پزشک است، آن یکی انترن آن یکی رزیدنت، این یکی پرستار آن هم متخصص، خدمات، فوق تخصص، فلوشیپ و ...... آن طرف‌تر هم فرشتگانی دیگرند که هر چند لباس مخصوص ندارند اما در قلب کرونا دارند برای حذف آن برنامه ریزی می‌کنند، مدیریت می‌کنند کار می‌کنند و برای کمک به انسان‌ها برای زنده ماندن و سالم شدنشان اینها فراتر از انسانند فرشتگانی هستند که در میان این همه ناامیدی و یأس، امید را و انسانیت را و بودن را هدیه می‌کنند کرونا آمد تا رنگ‌ها را بزداید این طاعون سفید تنها ریه‌ها را سفید نمی‌کند آدم‌ها را هم رنگ‌ها را می‌زداید و شفاف می‌کند کرونا آمد شاید برای تلنگر به من به تو به همهٔ ما آدم‌ها که هیچ چیز مطلق نیست و هیچ‌ چیز ماندگار نیست کرونا فرصتی داد تا در خانه بنشینیم فرصتی که شاید برای خیلی از آدم‌های همیشه درگیر و همیشه مشغول تکرار ناشدنی باشد و چه خوب است که در این خانه نشینی خودمان را ورق بزنیم خودمان را مرور کنیم و فکر کنیم و فکر کنیم و فکر کنیم کرونا می‌گذرد و تمام می‌شود اما این روزها و خاطرات این روزها باقی خواهد ماند شاید هم تاریخ عوض شود و کرونا بشود مرز میان دو تاریخ تاریخی که طاعون سفید آمد و آدم‌ها سفید شدند و شفاف تاریخ قبل از کرونا و تاریخ بعد از کرونا ─┅─═इई🌸🌺🌸ईइ═─┅─ ☑️ کـانـال آرامــش بـا خـــدا☟                      کلیــڪ ڪنید ⇩⇩⇩ ➯ @Arameeshbakhoda
✿‍✵✨🍃🌸<❈﷽❈>🌸🍃✨✵✿‍ هـر شــ🌙ــب 🍃🍂داستــــان‌هـــای                    پنـــــدآمــــــوز🍃🍂 ┄┅═✼✿‍✵✿‍✵✿‍✼═┅┄ کاملاً واقعی در کازرون بعد از شصت سال پادویی و زحمت، تو این دنیا چهار دهنه مغازه دارم و یک باب آپارتمان با همسرم تنها زندگی می‌کنم و چهار فرزندم زندگی تشکیل داده‌اند دوتا عروس دارم و دو تا داماد و چند تا هم نوهٔ شیرین زبان یکی از مغازه‌ها را خودم می‌چرخانم و بقیه را اجاره داده‌ام، اوایل شروع کرونا همسرم خیلی اصرار داشت که این روزها مغازه را تعطیل کنم چون با مشتری‌های زیادی سر و کار دارم نکند کرونا بگیرم، اما من گوش نکردم همسرم برای اینکه مرا متقاعد کنه همهٔ بچه‌ها را شام دعوت کرده بود و کلی تدارک دیده بود من اطلاع نداشتم و دَم عید مشتری زیاد بود و دیر وقت رسیدم خونه، دیدم همسرم خیلی گرفته و غمگین نشسته و کلی غذا و میوه و... پرسیدم چی شده مهمان داریم؟ چرا ناراحتی؟ گفت بشین خستگی رفع کن فعلا شام بخور برات تعریف می‌کنم بعد از شام گفت: امروز زنگ زدم به بچه‌ها گفتم پدرتون حرف منو گوش نمیکنه میره در مغازه با این همه آدم سروکار داره می‌ترسم کرونا بگیره من نگرانش هستم، امشب همتون بیائید شام خونه ما ببینیم راضیش می‌کنیم نره مغازه اما همشون به بهانه‌های مختلف زنگ زدن و گفتن نمی‌تونیم بیایم گفتم اینکه ناراحتی نداره حتماً کار داشتند گفت چه کاری، اونا از ترس اینکه تو کرونا نگرفته باشی نیومدن! راستش خودم هم حالم گرفته شد و چند تا لعنت و نفرین کردم به کرونا و این وضع که پیش اومده و ... به خاطر نگرانی همسرم، مغازه را تعطیل کردم و بدون اطلاع بچه‌ها رفتیم کیش بعد از چند روز یکی از پسرها زنگ زد که بگه مادربزرگ زنش چشم عمل کرده که بریم بهش سر بزنیم ولی همسرم حرفشو قطع کرد و از روی دق و دلی و با ناراحتی بهش گفت: تو به فکر مادربزرگ زنت هستی، نمی‌پرسی بابات کجاست و حالش چطوره؟ پسره گفت چطور مگه همسرم گفت راستش بابات کرونا گرفته الان چند روزه آوردمش بیمارستان حالش وخیمه و احتمالاً یکی دو روز دیگه هم زنده نیست پسره مثلاً ناراحت شد و گفت نمیشه که ما بیایم بهش سر بزنیم باید چکار کنیم؟ همسرم گفت هیچی اگه فوت کرد خودشون دفنش می‌کنند و مراسم هم که ممنوعه من هم کلی خندیم و گفتم خوب فکری کردی که اینطوری بهشون گفتی، ببینیم چه کار می‌کنند ما حدود یه هفته تو کیش موندیم و برگشتیم البته تو این مدت بچه‌ها باز هم زنگ زدند و احوال منو از مادرشون پرسیدن و ایشون هم روز آخر گفت که من فوت کردم و مشغول کارهای قانویش برا دفن هست آخرین باری که بچه‌ها به مادرشون زنگ زدند همه می‌گفتند احتمالاً تو هم گرفتی، آزمایش دادی؟ ایشون هم گفت نه، ممکنه، چون همش پیش باباتون بودم به همین خاطر اصلاً نیامدن که به مادرشون هم سر بزنند تا اینکه یه روز بهشون گفت: نترسید آزمایش دادم من ندارم، اومدن خونه رو هم ضد عفونی کردن گفتن پس شب می‌آئیم پیشت، قرار گذاشتیم من تو اتاق پنهان بشم و بازی را ادامه بدیم وقتی بچه‌ها اومدن، پس از کمی ناراحتی و پخش یه جعبه خرمایی که یکیشون آورده بود و... یکی از عروسا گفت: خدا بیامرزه، عمر خودشو کرده بود خوب شد بچه‌ها نیومدن که بگیرن یکی از دامادها گفت: خدا رحمت کنه حمید دیر وقته اون برگه‌ها را نشون مامان بدید، یکی از دخترا ناراحت شد و گفت حالا چه وقت این کاره و ... هر چهارتاشون رفته بودند دنبال انحصار وراثت و بین خودشون مغازه‌ها را تقسیم کرده و آپارتمان را برای مادرشون در نظر گرفته بودند و کاغذی بین خودشون امضاء کرده بودند و حالا سراغ سندها را می‌گرفتند همسرم گفت بذارید کفنش خشک بشه و ... از اتاق اومدم بیرون و کلی سرشون دادم زدم و ... وقتی دیدم به جای چهار تا فرزند «چهارتا کرونا» بزرگ کردم همانجا تصمیم گرفتم مغازه‌ها و آپارتمان را بفروشم و پولشو برای کمک به بیماران کرونایی اهداء کنم و با همسرم به دیاری دیگر کوچ کنیم، دیاری روستایی و عشایری که چند تا گوسفند بگیریم و تا پایان عمر با احشام و حیوانات زندگی کنیم که «چوپانی گوسفندان» به مراتب از بزرگ کردن این گونه فرزندان بهتر و پر بارتره امیرستار نصیریانی، نیکوکاری که پول فروش چهار مغازه را به بیماران کرونایی کازرون، اهداء کرد. ─┅─═इई🌸🌺🌸ईइ═─┅─ ☑️ کـانـال آرامــش بـا خـــدا☟                      کلیــڪ ڪنید ⇩⇩⇩ ➯ @Arameeshbakhoda
🍃✨⚘🍃⚘﷽⚘🍃⚘✨🍃   ✿↶ ↷✿      ❀✵نـیــایـــش بــا خــ♡ــدا✵❀ بدان، خدایی ڪه گنج‌های آسمـان و زمیـن در دست اوست بہ تـو اجازهٔ درخواسـت داده و اجابت آن را بر عهـده گرفته است تـو را فرمـان داده ڪه از او بخواهی تا عـطا کند درخواست رحمـت کنی تا ببخشاید و خـداوند بین تـو و خودش کسی را قرار نداده تا حجاب و فاصله ایجاد کند و تـو را مجبور نساخته ڪه بہ شفیع و واسطه‌ای پناه ببری و در صورت ارتکاب گنـاه دَرِ توبـه را مسدود نکرده است در کیفر تـو شتاب نداشته و در توبـه و بازگشت بر تـو عیـب نگرفته است در آنجا ڪه رسوایی سزاوار توست رسـوا نساخته و برای بازگشـت بہ خویش شرایط سنگینی مطرح نکرده است در گناهان تـو را بہ محاکمه نکشیده و از رحمـت خویش نا امیدت نکرده بلکه بازگشت تـو را از گناهـان نیکی شمـرده است هر گنـاه تـو را یکی و هر نیکی تـو را ده بہ حساب آورده و راه بازگشـت و توبـه را بہ روی تـو گشـوده است هرگاه او را بخوانی ندایت را می‌شوند و چون با او راز دل گویی راز تـو را می‌دانـد پس حاجت خـود را با او بگوی و آنچه در دل داری نـزد او بازگوی غـم و انـدوه خود را در پیشگاه او مطرح کن تا غـم‌های تـو را برطرف کند و در مشکلات تـو را یـاری رساند. 📗↲نهـج‌البلاغه، بخش ۱۰، نامه ۳۱ ✧✾════✾✰✾════✾✧ ☑️ کـانـال آرامـش بـا خــدا☟                       کلیک کنیـد ⇩⇩⇩ ➯ @Arameeshbakhoda
@Arameeshbakhoda ⇦ فـرازی از 《إلهی هَبْ لی كمالَ الانقِطاعِ إلَيکَ و أنِرْ أبصارَ قُلوبِنا بضِياءِ نَظَرِها إلَکَ》 خـ♡ــدایـا بُـــريدن كامل از همـه و روی كردن كامل بہ خــودت را بہ مـــن ارزانى دار
@Arameeshbakhoda خـدایـا بحـق رحمانیتت غـم‌های مـا را بـزدای و عشق خودت را در دل ما جای ده ڪه عشـق بہ غیـر از تـو درد است و درد است و درد❗️ خـدایا دل‌هـای مـا را در پنـاه خـودت حفـظ بفـرما از پنجـره قلبـت گاهی نگاهی بہ آسمـان بینـداز و عشـق را از تـه قلبـت بہ زنـدگی‌ات دعـوت کن مـا در این دنیـا مهمـانیم و خـداوند میزبـان نگـران فـردایت نبـاش خـدا بـا تـوسـت... شبتـ🌙ـون در پنـاه امـن الهـی🌟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
@Arameeshbakhoda 🍃بِسْـمِ ٱللهِ ٱلْرَّحْمٰـنِ الْرَّحیـمْ🍃 بہ نامـت و بـا توڪّل بہ اسـم اعظمـت💕 می‌گشایـم دفتـر امـروزم را باشـد ڪه پایـان روز مُهـر تائیـد بنـدگی زینـت دفتـرم باشـد 🌸 الهـی بـه امیـد تــو 🌸