eitaa logo
ذاکرین آل الله
297 دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
1.5هزار ویدیو
319 فایل
( متن اشعار؛سبکها وفایلهای صوتی ایام ولادت و شهادت ائمه اطهار(ع) ومناسبتها ی ملی و مذهبی التماس دعا حاج غلامرضا سالار 09351601259 . شماره جهت ارتباط با مدیر کانال...
مشاهده در ایتا
دانلود
#⃣ ‍#⃣ ‍#⃣ #⃣ .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... بنویسید مرا بندۀ سلطان نجف بنویسید که عالم همه قربان نجف ما غباریم غبارى زِِ بیابان نجف بنویسید على را گُلِ گلدان نجف وسط عرش بُوَد تختِ سلیمانِ نجف آنکه بر خاک ، حیاتِ دو جهان داد ، که هست؟ آنکه بر مُرده زبان داد ، توان داد که هست؟ آنکه در کعبه خودش اِذنِ اذان داد که هست؟ تَرَک کعبه به ما نیز نشان داد که هست کعبه با آن عظمت دست به دامان نجف حق بده ! دیدن این صحن تماشا دارد حرمش هم به خدا هیبتِ او را دارد نه حرم بلکه على عرشِ معلى دارد و اگر کعبه دَرَد سینۀ خود ،جا دارد سرِ ما ذبح کنید بر سرِ ایوان نجف زِ قدومش همۀ راه به هم مى‌ریزد دلِ عشاق به ناگاه به هم مى‌ریزد تا ببیند رُخ او ماه ، به هم مى‌ریزد گر على گریه کُنَد ، چاه به هم مى‌ریزد جانِ عالم به فداىِ شه مردانِ نجف من على را به خدا رازِ خدا میدانم ولى‌الله شده منصبِ آقاجانم ها على و بشر و کیف بشر میخوانم به هواى حرمش ابرِ پُر از بارانم بنویسید مرا بى سر و سامانِ نجف خلقت هر دوجهان گوشه‌اى از تلمیحَش از کران تا به کران دانه‌اى از تسبیحَش فتح خیبر که نشد معجز شد تفریحش و نشد غیرِ على کَس به على تشبیهش بنویسید على بانىِ ایمان نجف جلوۀ دیگرى از جلوۀ مولا زهراست روى پیشانى او نقش فقط یا زهراست به دلم غم نرود تا که دلم با زهراست نهراسم به خدا روز جزا تا زهراست غیرِ زهرا نبُوَد همدم جانانِ نجف تا که در معرکه شمشیر به دستش اُفتاد دشمن از ترس دگر اسم خودش بُرد زِ یاد دامنش خیس شد و آبرویش رفت به باد چاره ای نیست به جز گفتن دادِ بى داد چه شکوهیست در این هیبت طوفان نجف تو بر این سلسله‌ها حق خلافت دارى نه فقط شیعه به دنیا تو ولایت دارى که در عُقبى تو فقط حُکمِ حکومت دارى به غلامانِ خودت نیز عنایت دارى بطلب این همه سرمست به ایوان نجف .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
#⃣ ‍#⃣ ‍#⃣ #⃣ .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... قلم لال است اما می‌نویسم داستانش را من و مدح علی؟!حتی نمیبردم گمانش را گروهی‌ باعلی‌ مشغول و جمعی باعلی عاشق مسلمان جای‌خود دارد چه سازم هندوانش‌ را علی را بی خدا اصلاً خدا را بی علی هرگز نه‌ میخواهم‌ چُنینش را ،نه‌ میخواهم‌ چُنانش‌ را نه تنها مجلس خود را بنا بر گفته‌ی احمد مزین کرده با نام علی شیعه اذانش را به‌قربان‌ وجودی که‌ وجودم از وجود اوست چنان‌ میخواهمش‌ آری که‌ هر موجود جانش‌ را خدا فرموده‌ قبل از خلقت‌ عالم علی‌ بوده‌است و من اصلاً نمی‌فهمم مکانش را زمانش را بگویم‌ فاش‌حیدر کیست‌ ممسوس‌ خداوند است زبانم تند می‌راند که می‌گیرم عنانش را همیشه از خودم می‌پرسم و هربار میمانم چگونه شکر باید کرد لطف بیکرانش را ضریحش که‌ به‌جای‌ خود دلم‌ آنقدرها تنگ‌ است کسیکه یا علی‌گفته‌ است میبوسم دهانش را زمان‌ خطبه‌‌خوانی‌ او سخنران‌ نه‌ سخندان است که منبر می‌برد حظ، شیوه‌ی فنّ بیانش را خدا خود را اگر مومن‌ صدا کرده‌‌ است‌ میخواهد که اینگونه کند مدح امیر مومنانش را قَسیمُ النار والجنه علی تنها علی بوده‌است کسی که با یتیمان میکند تقسیم نانش را به‌قدرِ نان جو از مُلک این دنیا نمیخواهد نخواهد بست زنجیری به دنیا؛ بازوانش‌را خدا آغاز خلقت یاعلی گفت‌است پس حتماً به پایان می‌بَرَد با "یاعلی" کار جهانش را ...
#⃣ ‍#⃣ ‍#⃣ #⃣ .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... ازل بود ابتدا بود و یکی بود و همان یک دم خدا بود و خدا بود و نه ارض و نه سما بود و نه حرف از ماسوی بود و فقط یک کبریا بود و خدا تنهای تنها بود زمانی نه مکانی نه کران و بیکرانی نه زمین و آسمان و کهکشانی نه نهانی نه عیانی نه نشان و بی نشانی نه پیدا و نه پنهانی نه انسانی نه حیوانی نه بارانی نه طوفانی ازل پنهان و نامعلوم ابد که همچنان گُنگ است و نامفهوم جهان یکریز ظلمت بود و وحشت بود آری هر چه بود آن روز غربت بود خدا نیّت نمود آغاز خلقت را مهیّا کرد اسباب هدایت را و نوری از دلِ نوری و نوری از پی نوری وسانِ چهارده نور آفرید اول خدا شور آفرید اول و عالم را به نور خویش روشن کرد و مقصد را معیّن کرد بماند قصه ی خلقت بماند ماجرای سجده بر آدم چه آمد بر بشر تا حضرتِ خاتم بماند قصه ی نوح و خلیل و موسی و عیسی بماند مکه و بَطحاء بماند لیلةُ الاَسری شب معراج آن باران که حیّ عالیِ اعلی مطابق با حدیثِ قدسی لولاک برای خلقتِ افلاک از اول یک هدف دارد چه دُرّی در صدف دارد به خلقت یک علی دارد که بر عالم شرف دارد خدا هم بارگاهی در نجف دارد علی از ابتدا بوده خدا بوده نه اما ناخدا بوده بزرگِ ماسِوی بوده قَدَر بوده قضا بوده نه از ایزد جدا بوده نه با ایزد دو تا بوده دَمِ قالوا بلی بوده و آدم آشنا بوده کنارِ نوح در کشتی علی خود رهنما بوده علی نور هدی بوده در آتش با خلیلُ الله مشغول دعا بوده علی بوده اگر اعجاز موسي در عصا بوده علی گفته اگر عیسی نفس هایش شِفا بوده علی با مصطفی بوده شبِ مبعث علی هم گوشه ی غار حرا بوده.. علی حِصن حصین است و علی یعسوبِ دین است و علی نورِ مبین است و امیرالمؤمنین است و امام المتقین است و علی میزان علی قرآن علی فُرقان علی ایمان علی جان و علی جانان علی روح و علی ریحان علی لؤلؤ علی مرجان چه می‌گویم منِ شاعر زبان در مدح او قاصر علی اول علی آخِر علی باطن علی ظاهر علی قادر علی قاهر علی صابر علی شاکر علی ناصر محبِّ مرتضی مؤمن بد اندیشِ علی کافِر به یک شب در چهل منزل علی حاضر علی ناظر زمین با او سرسبز و زمینِ بی علی بایر به هر شکل و به هر قالب به هر سمتی به هر جانب اگر تاجر اگر کاسب اگر مغلوب اگر غالب بگو با حاضر و غائب شده بر انس و جان واجب اطاعت از علی بن ابیطالب علی با ما از اقیانوس می‌گوید شب تاریک از فانوس می‌گوید اگر زشتیم از طاووس می‌گوید علی از قلب های صادق و مأنوس می‌گوید علی از ظلم از بیدادِ دقیانوس می‌گوید علی از غیرت از عفّت علی از ارزش ناموس می‌گوید سلونی گفته و ملموس می‌گوید چرا با افسوس می‌گوید سند دارم علی از حکمتِ فریادهای زخمیِ ناقوس می‌گوید سبحان الله حقاً حقّا، اِنّ المولا صمد یبقی یحلُ مُحَنّا رِفقاً رِفقا، حقاً حقا صِدقاً صِدقا یا مَولانا لاتُهلِکنا و تَدارَکنا واستَخدِمنا قد جَرَّعنا عفوَک عَنّا اِنّ الدنیا قد غرَّتنا .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
#⃣ ‍#⃣ ‍#⃣ #⃣ .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... تو را تا دیده ام محو جمال کبریا دیدم تو را غرق مناجات خدا از خود رها دیدم تو را در سجده ی باران و بر سجاده ی صحرا به هنگام قنوت برگ ها در ربنّا دیدم تو در هفت آسمان سِیر و سفر می‌کردی اما من تو را در سرزمین وحی، سرگرم دعا دیدم کنار حِجر اسماعیل در سرچشمه ی زمزم صفا و مَروه را گِرد تو در سعی و صفا دیدم تو را دیدم که میچرخی گِرد خانه ات کعبه خدا را در حرم گم کرده بودم در شما دیدم تو را در دامن مادر، تو را در دست پیغمبر تو را مولود کعبه قبله ی اهل وِلا دیدم تو را فرمانبَرِ یا ایُّها المُدَّثِّر از اوّل تو را السابقون السابقون از ابتدا دیدم تو را پابند پیمان الست از مطلع هستی تو را عاشق ترین دلداده ی قالوا بَلی دیدم تو افکندی حجاب از روی کرَّمنا بنی آدم که سیمای تو را آیینه ی ایزد نما دیدم تو آدم را فراخواندی به عِلم اعلمُ الاَسماء تو را در کشتی نوح پیمبر، ناخدا دیدم اگر اعجاز موسایی عصا بود و یَدِ بَیضاء سرانگشت تو را پرگار تقدیر و قضا دیدم نه تنها از تو شد عیسی، مسیحا دم که از اول تو را هم عهد و پیمان با تمام انبیا دیدم سلیمان از تو حشمت یافت هنگام نگین بخشی تو را روحِ قناعت، اسوه ی فقر و غِنا دیدم زدی خود را به آب و آتش ای شمسِ جهان آرا تو را پروانه ی پیغمبر از غارِ حَرا دیدم به جولانگاه احزاب و نبرد و خندق و خیبر به دستت تیغِ لاسَیف و به شَانت لافَتی دیدم به یک ضربت که در خندق زدی در برقِ شمشیرت جهانی را به لب اهلاً و سهلاً مرحبا دیدم تلاوت کردی آیات برائت را به زیبایی تو را خورشیدِ بامِ مکّه در اُمُّ القُری دیدم تو را در مسجد و محراب، در میدان و بر منبر تو را در بی نهایت تا کجا در ناکجا دیدم چه میدیدم خدا را روزِ فتحِ مکّه با حیرت خلیل بت شکن را روی دوشِ مصطفی دیدم وَ سُبْحَانَ الَّذِي أَسْرَى بِعَبْدِهِ را که میخواندم تو را در لَیلَةُ المعراج با بدرُالدُّجی دیدم سراغ آیه ی الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ رفتم تمام آیه را وصف علیِ مرتضی دیدم شُکوه و عزّت و هستی، کمال عشق و سرمستی چه گویم من که روی دست پیغمبر چه ها دیدم تو را در سایه ی باغِ أَلَمْ نَشْرَحْ لَكَ صَدْرَكَ شکوفا یافتم مصداقِ مصباحُ الهدی دیدم گُل روی تو در سَبَِّح إِسْمَ رَبِّكَ الْأَعْلَى تجسم کردم آری تا جمالِ کبریا دیدم تو را در سوره ی حامیم تَنْزِيلٌ مِنَ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ تو را در آیه ی تطهیر و در قُل اِنَّما دیدم تو را در نونِ الرَّحمان و عین عَلَّم القرآن تو را در یای یاسین ترجمان طا و ها دیدم تو را در قُلْ کَفی بِاللّه در وَالتّینُ وَالزَّیتون تو را در لَيْسَ لِلْإِنْسَانِ إِلَّا مَا سَعَى دیدم نه تنها هست اوجِ رَأفتت در قافِ وَالقرآن تو را در سوره ی والشّمسُ والطّور و ضُحی دیدم تو را با چهره ی پوشیده و خرما و نان بر دوش کنارِ زاغه های شهر کوفه بارها دیدم نوازش از تو می‌دیدند فرزندانِ شاهد هم تو را با گوهرِ اشک یتیمان آشِنا دیدم به مسکین و یتیم از بس محبّت کردی و احسان تو را در سوره ی انسان و متنِ هَلْ أَتَی دیدم چه می‌دیدم خدا را در سکوتِ محضِ نخلستان تو را در نیمه شب در گریه های بی صدا دیدم شبی که شمعِ بیت المال را خاموش می‌کردی تو را با بی ریایی خفته روی بوریا دیدم تو رازِ غربت خود را به گوش چاه می‌گفتی چو نیلوفر کشیدم قد، تو را ای ماه تا دیدم تو را پشت درِ آتش زده با زُهرَةُ الزَّهرا صبور و مهربان در تیرِ باران بلا دیدم اگر نامردمان دست تو را بستند آنها هم اسیر پنجه ی تقدیر در تبَّت یدا دیدم چه می‌دیدم در اِیوان نجف در کوفه در محرابِ مسجد هم شهادتنامه ی فُزْتُ وَ ربِّ الکعبه را دیدم کسی از آستانت دست خالی برنمی‌گردد که در آیینه ی آیین تو مِهر و وفا دیدم .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
#⃣ ‍#⃣ ‍#⃣ #⃣ .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... کیستم من بنده ای از فرط عصیان شرمگینم روز و شب باران خجلت بارد از ابر جبینم خیزد از پرونده ی جرم و گناهم دود و آتش خلق پندارند همچون لاله ی خُلدِ بَرینم زاغ بودم لِیک در بین هَزاران بوده جایم خار بودم سالها در باغ با گُل همنشینم دانه ای با خود ندارم تا در این مَزرَع فشانم هر چه هست از خِرمن فضل و معانی خوشه چینم راه سخت و بار سنگین، پای خسته دست خالی مرگ بر گِرد سر است و قبر دائم در کمینم زینتی با خود ندارم اشکِ سرخ از دیده بارم تا مگر رنگین به خونِ دیده گردد آستینم نه نهالم تا دهم گُل، نه گُلم تا عِطر بخشم با که گویم وای بر حالم که نه آنم نه اینم خوی دیوَم باشد و دستم به دامانِ فرشته رویِ زشتم باشد و مشتاق وصل حورُالعینم روز اول داشتم بختِ سلیمان حیف کآخر گشت غارت ناگهان با دست اهریمن نگینم راه روشن، لیک غافل می‌روم با چشم بسته وای اگر یکباره خود را در دل دوزخ ببینم پاسخ مثبت به شیطان داده و تسلیم نفسم من که آوای خدا افکنده از هر سو طنینم بار معبودا !تو دانی با تمام کج رَوی ها راست گویم خادم کوی امام راستینم گر به دوزخ پا گذارم آتشم گردد گلستان چون به دل باشد تَوَلّای امیرَالمؤمنینم نِی عجب گر اهل محشر را معین و یار گردم گر بُوَد مولا امیرالمؤمنین یار و معینم شیرِ حق، نفس پیمبر، قائلِ قول سَلونی آنکه حُبِّ اوست راهم آنکه مِهر اوست دینم می‌رسد از منبر کوفه ندای او به گوشم ای تمام خلق عالم من امامُ العالمینم گمرَهان را رهنمایم مؤمنین را پیشوایم مسلمین را مقتدایم مصطفی را جانشینم من علی ام، عالی ام، دانای اسرار نهانم کارپردا اَنجُم آرای سمایم کارپرداز زمینم دائم هستم، قائم هستم، حاکم هستم، عالِم هستم واصل هستم فاضل هستم مرشد روحُ الامینم من به قرآن باء بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِم مؤمنون و کوثر و طاها و قدر و یا و سینم انبیا را جانِ جانم، نفسِ ختمُ الانبیاءام اولیا را حکمرانم، عبد خَیرُالحاکمینم آل عمران مائده اعراف توبه هود نوحم مؤمن و شوری و فتح و صافّات و حشر و تینم در مقام بندگی آید ز من کار خدایی دستگیر کل خلق از اولین تا آخرینم گفته قرآن چنگ باید زد به حبلِ الله جَمیعا دست پیش آرید من حبلُ المتینم من مُعزُّالمؤمنینم من مُذِّلُ المشرکینم من بصیرُ بِالعبادم من هدیً للمتقینم روز محشر کارپرداز اصحاب الشِّمالم پیشوا و رهبر و مولای اصحابُ الیمینم انَّما در شَأن من نازل شده ای اهل عالم در رکوع خویشتن دادم به سائل چون نگینم روح و مصداق أَلَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَک منم من زانکه آرامش به قلبِ پاک ختمُ المرسلینم تا قیامت گر شود تفسیر از نهج البلاغه نیست خطی از خطوط صفحه ی علمُ الیقینم پرچمم نَصرُ مِنَ الله است و خود فتحاً قَریب در نبرد ناکثین و قاسطین و مارقینم آستانم آسمان است و زمین گیرد مَآلش خود دهم فرمان و دست حق بُوَد در آستینم دردمندان را دوایم بینوایان را نوایم بی پناهان را پناهم بی مُعینان را معینم خاک و باد و آب و آتش در پی فرمان گذاری در شمال و در جنوب و در یسار و در یمینم صبح خلقت بندگی آموختم خِیل مَلَک را با طنینِ نغمه ی ایّاک نعبد نستعینم رایت فتح الفتوحم آیت نصر خدایم پیشتاز زاهدانم پیشوای عارفینم باب شهرِ علم سرمد، کُفو زهرا، جان احمد شیر و شمشیر پیمبر، مظهر جان آفرینم من همان شاهم، که هنگام سحر، با روی بسته با فقیران هم کلامم، با یتیمان همنشینم من همان شاهم که می‌خندم به روی دردمندان گرچه خود از غصه لبریز است قلبِ نازنینم روز یارِ خَلق و شب همبازی طفل یتیمم همنشینی با فقیری را به شاهی برگزینم
#⃣ ‍#⃣ ‍#⃣ #⃣ .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... ای علی گو ای فدایت جان و دل ای تو را دست خدا در آب و گِل ای علی گو قدر این دل را بدان وَ ان یَکاد و چهار قُل بر آن بخوان چشم ناپاک از دلِ پاک تو دور یا علی گو تا زمانِ نفخِ صور دل نه! این دل نیست اندر سینه ات عکسی از مولاست بر آیینه ات هر دلی کان خانه ی مولا بُوَد خانه دارش حضرت زهرا بُوَد چون که زهرا خانه دار خانه شد قصرِ آباد، این دلِ ویرانه شد شهی که از عُلُوِّ شأن، ثنای او خدا کند دگر مدیحه ذاتِ او چگونه ماسوی کند سزد که او به نطق خود ثنای خود ادا کند که آگه از علی نبوده هیچکس به جز علی ببخشد از تبسّمی وجود، ممکنات را ستاند از تکلّمی قرار کائنات را ز لطف و قهر می‌دهد حیات را ممات را امیرِ کائنات و صاحب اختیار هر دلی من ار به قبله رو کنم به عشق روی او کنم اقامه ی صلاة را به گفتگوی او کنم ز حجّ و بیت بگذرم طواف کوی او کنم تمامِ عمر سر نهم به خاک پای آن ولی الا که رحمتِ آیتی ز رحمت علی بُوَد همه کتاب انبياء حکایت علی بُوَد اَتَمِّ نعمت خدا ولایت علی بُوَد بیا بیا به مرتضی بگو بگو بلی بلی انکار خدای ازلی نتوان کرد تفریق رسول از ولی نتوان کرد ماتم که علی را به چه تشبیه کنم تشبیه علی بجز علی نتوان کرد .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
#⃣ ‍#⃣ ‍#⃣ #⃣ .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... خدا می‌خواست تا تقدیر عالم این چنین باشد کسی که صاحب عرش است، مهمان زمین باشد خدا در ساق عرش خویش جایی را برایش ساخت که حتی ماورای دیده‌ی روح الامین باشد خدا می‌خواست از رخساره‌ی خود پرده بردارد خدا می‌خواست تا دست خودش در آستین باشد علیٌ حُبّه جُنَّه ، قَسیم النارُ و الجَنَّه خدا می‌خواست آن باشد ، خدا می‌خواست این باشد علی را قبل از آدم آفرید و در شب معراج به پیغمبر نشانش داد تا حق الیقین باشد به جز نام علی در پهنه تاریخ نامی نیست که بر انگشتر پیغمبران نقش نگین باشد به جز او نیست دستاویز محکم در دل طوفان به جز او نیست وقتی صحبت از حبلُ المتین باشد مرا تا خطبه‌های بی‌الف راهی کن و بگذار که بعد از خطبه بی‌نقطه‌ی تو نقطه چین باشد مرا در بیت بیت شعرهایم دستگیری کن غزل‌های تو بی‌اندازه باید دلنشین باشد غزل لطف خداوند است اهل دل خبر دارند غزل خوب است در وصف امیرالمؤمنین باشد : احمد علوی .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
#⃣ ‍#⃣ ‍#⃣ #⃣ .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... هر نصرُ مِن الله به شمشیر علی بود هر فتح قریب از دل چون شیر علی بود در خیبر و بدرش همه یک‌پارچه گفتند: پیروزی اسلام به شمشیر علی بود آن رعشه که بر کاخ معاویه درافتاد پیداست که از نعرۀ تکبیر علی بود در سینه اگر بغض علی داشت عجب نیست چون سینۀ دشمن هدف تیر علی بود یک قوم در اندیشۀ تحقیر علی بود یک طایفه مشغول به تکفیر علی بود گفتند و نماندند ولی نام علی ماند الحق که علی شاهد تکثیر علی بود حتی به سکوتش کمر تفرقه خم شد این وحدت ما حاصل تدبیر علی بود صد رنگ عوض کرد بشر در طی ایام تاریخ کجا شاهد تغییر علی بود؟ فرمود که دوزخ چه بسا خلق نمی‌شد در هر دل اگر مهر فراگیر علی بود پیغمبر ما آینۀ حسن خدا بود در آینه هر آینه تصویر علی بود هنگام سحر فاطمه بر منبری از نور با یازده آیینه به تفسیر علی بود از خاک نجف شاخۀ انگور بر آمد این معجزۀ تاک به اکسیر علی بود ایوان نجف! هان تو شهادت بده فردا این دل همۀ عمر به تسخیر علی بود : جواد محمدزمانی ..
#⃣ ‍#⃣ ‍#⃣ #⃣ .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... "اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَمیرَ الْمُؤْمِنین یا عَلِیَّ بْنَ اَبیطـالِب" ﺷﺄﻥ تو در اندیشۀ ما جا شدنی نیست درکوزه که جا دادن دریا شدنی نیست هرچند که توصیف تو مولا شدنی نیست تو لطف کنی ناشدنی ناشدنی نیست طبعی که نپرداخت به نام تو تلف شد بر خاک نوشتند علی ؛ در نجف شد ماییم و دلی مست در ایوان طلایی احسنت ! چه معماری انگشت نمایی تاریخ ندیده به خود اینگونه بنایی دارد هنر شیخ بهایی چه بهایی هرکس که تو را دید به زانو زدن افتاد در صحن تو خورشید به جارو زدن افتاد در خلقت تو هرچه خدا داشت عیان شد در روز ازل هرچه دلت خواست همان شد هر کس که گدای تو شد آقای جهان شد از برکت نام تو اَذان نیز اَذان شد سردار بجز میثم تَمار نداریم ما غیر علی با احدی کار نداریم از ظرفیت خویش فراتر چه بگویم؟ گنگ است زبان پیش تو دیگر چه بگویم؟ از تو که خدا گفته مکرر چه بگویم؟! هیچ است علی، پیش تو من هر چه بگویم مقصود تویی کعبه و بتخانه بهانه ست چیزی که عیان است چه حاجت به بیان ست نام تو شده قدرت بازوی پیمبر در غَزوه اَحزاب تویی یک تنه لشکر یک ضربه ات از کل عبادات فراتر با فاطمه شد قدرت تو چند برابر غیر از تو علی هیچ کسی حِصن حَصین نیست یا فاطمه گفتی رجزی بهتر از این نیست باید که به رخ ها بکشانی هنرت را آسوده کن این مرتبه تیغ دوسرت را رِندی کن و یک گوشه رها کن سِپرت را صِفین محیاست بیاور پسرت را چَشم تو گره خورده به ابروی اباالفضل وصل است به تو قدرت بازوی اباالفضل :مجید تال
#⃣ ‍#⃣ ‍#⃣ #⃣ .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... سلامُ الله علیٰ مَن عِـندهُ اسـرار یزدانش تعالیَ‌الله از این منزلت، زین رتبه و شأنش سلام الله علیٰ مَن عنِدهُ علمُ الکتاب، آری شهادت می‌دهد بر عـلم او آیات قـرآنش مُنـوّر کرد بیت الله را در شـام آغـازش مُشرف کرد بیت‌الله را در صبح پایانش کَلیم اللّه را دیدم کنار وادی طورش خَلیل اللّه را دیدم یکی از ریزه خوارانش صَفیُّ اللّه مـی‌فـرمــود :هـذا قُـرَّهُ عَـیـنـی ذَبیحُ اللّه می‌فـرمود: ای جانم به قـربانش اگر چشمش بیفـتـد بر جـمال بی‌مثال او ز یوسف چَشم می‌بندد یقیناً پیر کنعانش توسل کرد شیخ الاَنبیا بر حضرتش، فوراً به ذکر یا علی مولا تَرَحُم کرد طوفانش کمی از خاک نعلین علی برداشت ابراهیم که گردید آتش نمـرودیان، آناً گـلستانش عیانش را نفهـمیدند این مردم و پیغـمبر چگونه فاش گرداند از او اسرار پنهانش؟ چه بابایی! ابوطالب، سلام‌الله علیه آنکه بود سنگنین‌تر از ایمان کل خلق، ایمانش چه بانویی! که قرآن را مُزَیَّن کرده با کوثر ندارد کُفو این بانو به غیر از شاه مردانش دو آقا زاده دارد، خوانده قرآن لؤلؤ و مرجان دلم را برده این لؤلؤ، و مجنونم به مرجانش چه کرده با عطای لقمۀ نانی، که در قرآن به شأنش هل اَتی نازل شده از ذات منّانش تمام انبیا بهر تبرک اذن میگیرند که بردارند لقمه نانی از سر خوانش سلام‌الله! علی مالک که فانی گشت در عشقش سلام‌الله! علی قنبر که گردید از غلامانش خودش که جای خود، ما را نکن تکفیر با این حرف به اِذن‌الله «کُن» می‌آید از امثالِ سلمانش به جز بیت امیر عالم امکان کجا دیدید؟ که میکائیل خادم باشد و جبریل دربانش نمک آماده کرده بهر نانش حضرت زهرا الهـی جـان عـالـم بـاد قـربان نـمکـدانش شنیدم از نبی، مولا به محشر میرود منبر شنیدن دارد آن منبر که او باشد سخنرانش یقیـن دارم سعادتمند می‌گـردد یقین دارم اگر بر سجده افتد پیش پای او با توبه شیطانش چگونه میتوانم از غلامی دم زنم اصلاً؟ در این درگه که حکم مور را دارد سلیمانش جنان را دوست دارم تا شوم مهمانِ مولایم به این امّید که گردم یکی از ریزه‌خوارانش نلرزد دست و پایش، نه، نیاید خم به ابرویش تمام خلق اگر مَرحَب شود آید به میدانش کَاَنّ گردش تیغ علی با سرعت نور است که عزرائیل بهر جان گرفتن مانده حیرانش نجف، آری به قدری صاحب قدر است که باید زند طعنه به یاقوتِ جنان، ریگ بیابانش خداوند اختیار مطلـقـش داده که می‌باشد تمام عالم کون و مکان در تحت فرمانش به اِذن‌ِالله تام الاختیار است و دهد فرمان زمین را بهر رویاندن، سَما را بهر بارانش مَلَک را واجبُ الطّاعَه است وقتی امر فرماید فلانی را کن احیـا و فـلانی را بمیرانش مقـامش را بنـازم، در کتابُ الله می‌بیـنم قسم خورده به سُمّ مرکب او ذاتِ سبحانش بلا تردید خورشید فلک مستور می‌گردد اگر روشن کند مولای ما شمع شبستانش خدا در عالم بالا شبیهی آفرید ازاو‌ زیارت میکندفوج‌ملک‌ درعرش رحمانش نظر کردم به عرش و فرش و کرسی و قلم، دیدم به دست حـیـدر کـرار باشد کلّ ارکانش اگر این مصرع شیرین نمیشد کفر میگفتم خدا مبهوت مانده بهر تشریفات اسکانش بنازم آن مَلاحت را که هنگام نظر کردن به جای تیر، جان می‌ گیرد از پیکان مُژگانش خدا را؛ آرزو کردم یـتـیـم بی‌کسی بـاشم چو دیدم طفل بی‌بابا نشسته روی دامانش نمی‌سوزد در آتش، آنکه دارد حُبّ مولا را اگر آرد به روز حشر با خود کوه عصیانش نمی‌ترسـم من از یَومَ یَفِرُّ المَرءِ مِن اُمِّهِ نه چون پاکم، چون این آقاست آن جاپای میزانش فقط راه امیرالمـؤمنین عرفان بالله است کسیکه بی‌علی عارف شود لعنت به عرفانش چه بد بختند آنها که سَلونیٖ را رها کردند و رفتند از پیِ آنکه اَقیلونی است عنوانش رها کردند باب علم را، رفتند این جُهّال پیِ آن کس که دَلّال است بهر چهارپایانش خلایق هر چه لایق أنکه پاکی را نمیخواهد همان نامرد مَنحوس حرامی باد ارزانش محمد علی قاسمی خادم
#⃣ ‍#⃣ ‍#⃣ #⃣ .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... غرقِ در نور شدم پا تا سر تا زنم دم ز علی بار دگر قلم وحی بگیرید به دست بنویسید به قلبم حیدر روز اوّل به علی دادم دل منم و مهر علی تا آخر گرچه نشناختمش یک لحظه همه عمر است مرا پیش نظر پیشتر زآنکه بگویم مَدحش هم قلم داد ندا هم دفتر ها عَلیٌ بَشَرٌ کَیفَ بَشَر رَبـُّه فِیـهِ تَجَلّا و ظَهَر آفتابی که فروغش همه جاست شهریاری که رفیق فُقراست ناشناسی که بُوَد یار همه دردمندی که به هر درد دواست ما چه قابل که فدایش گردیم آن که گردید فدایش زهراست جان عالم نه، بگو جان رسول شاه عالم نه، بگو عبد خداست وَه چه عبدی که خدایی دارد از سوی حق به قضا و به قَدر ها عَلیٌ بَشَرٌ کَیفَ بَشَر رَبـُّه فِیـهِ تَجَلّا وَ ظَهَر شهریار دو سرا کیست؟ علی! هم‌نشین فقرا کیست؟ علی! آنکه یک عمر برای اسلام جان خود کرد فدا کیست؟ علی! آنکه با دست یداللهیِ او شد سر عَمرو جدا کیست؟ علی! بر سر دوش نبی در کعبه آنکه بگذاشته پا کیست ؟علی! اوست در ذات الهی مَمسوس اوست انسان ز انسان برتر ها عَلیٌ بَشَرٌ کَیفَ بَشَر رَبُـّه فِیـهِ تَجَلّا وَ ظَهَر کیست این پای هوس را زنجیر کیست این تیر خدا در تقدیر شیر حق همدم اطفال یتیم مرد اخلاص و دعا و شمشیر به امیری جهانش چه نیاز آنکه بر اژدر نفس است امیر زهد و تقوا و جهاد و ایثار شده هر چار به شأنش تفسیر نخل‌ها گشته ز اشکش سیراب چاه‌ها را زده آتش به جگر ها عَلیٌ بَشَرٌ کَیفَ بَشَر رَبـُّهُ فِیـهِ تَجَلّا وَ ظَهَر روز بر قلب سپاهی زده چاک شب نَهد چهره به سجادۀ خاک روز خون می‌چکد از شمشیرش شب کُند اشک یتیمی را پاک روز بگرفته سر عَمرو به دست شبش از خوف خدا بیمِ هلاک می‌زند دور سرش بال زنان مرغ شب نغمۀ روحی بِفداک آفرینش همه خوانند این بیت جن و انس و مَلک و شمس و قمر ها عَلیٌ بَشرٌ کَیفَ بَشَر رَبـُّه فِیـهِ تَجَلّا وَ ظَهَر این همه مهر و وفا یعنی چه؟ صبر در سیل جفا یعنی چه؟ فرق بشکافته بر قاتل خویش دادنِ سهم غذا یعنی چه؟ آن حکومت به سماوات و زمین این تواضع به گدا یعنی چه؟ تیغ دادن به عدو در پیکار از ره لطف و عطا یعنی چه؟ بنگارید به هر ریگِ روان بنویسید به هر برگِ شَجر ها عَلیٌ بَشَرٌ کَیفَ بَشَر رَبـُّهُ فِیـهِ تَجَلّا وَ ظَهَر رکن ارکان جهان کیست؟ علی! سَرِّ پیدا و نهان کیست؟ علی! آنکه در بستر پیغمبر خفت از پی دادن جان کیست؟ علی! آن که تا حشر، حکومت دارد به زمین و به زمان کیست؟ علی! آن که در پیکر پاک احمد' بود چون روح و روان کیست؟ علی! «میثم» این است و جز این نیست بگو که علی هست همان پیغمبر ها عَلیٌ بَشَرٌ کَیفَ بَشَر رَبـُّهُ فِیـهِ تَجَلّا وَ ظَهَر حاج غلامرضا سازگار
#⃣ ‍#⃣ ‍#⃣ #⃣ .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... 《نادِ عَلیّاً مَظهَرَ العَجائِب تَجِدهُ عَوْناً لَکَ فِی النَّوائِب، کُلَّ هَمٍّ وَ غَمٍّ سَیَنجَلی بِوَلایَتِکَ یا عَلِیُّ یا عَلِیُّ》 خدا می‌خواست چشمِ او فقط عین‌الیقین باشد خدا می‌خواست دستِ او فقط حَبل‌المَتین باشد خدا می‌خواست تیغِ او میانِ کُفر و دین باشد خدا می‌خواست نامِ او به نامِ خود قَرین باشد خدا خود را که مؤمن خواندمنظورش همین باشد که می‌خواهد علی تنها امیرالمؤمنین باشد خدا تصویری از خود را زمانی که به قاب انداخت خدا را شُکر ما را هم به پایِ بوتراب انداخت صبا خاکِ وجودِ ما به آن عالیجناب انداخت رُطب‌های نجف وقتی دهان‌ها را به آب انداخت ضریح غرقِ انگورش مرا شَطِ شراب انداخت صُراحی می‌کشم وقتی شرابش اینچنین باشد دلم مست است تا ساقی امیرالمومنین باشد علی منظور از مِی‌ها از این هوهو و هِی‌هِی ها علی می‌جوشد از هر لب لبِ ما یا لبِ نِی ها علی موسیقیِ باران که می‌بارد پیاپی ها فدای شاه راهش که به مژگان می‌کنم طی ها سمرقند و بخارا و حجاز و کعبه و رِی ها علی حق و علی حی و پس از این نقطه چین باشد فقط وصفِ خدا وصفِ امیرالمومنین باشد خدا وقتی بهشتی رویِ دامانِ نجف دارد بهشت از دور رویایِ بیابانِ نجف دارد چه غم دارد کسی که خُرده‌ای نانِ نجف دارد که زهرا هم دو چشمش را به ایوانِ نجف دارد چه کم دارد خدا وقتی که سلطان نجف دارد خدا را می‌توان بینی اگر آئینه این باشد خدا را شُکر مولایم امیرالمومنین باشد به حیرت کعبه می‌بیند شکوهی آسمانی را ظهورِ نقطه‌ی بسم‌الله سَبْع‌الْمَثانِى را نبی می‌بوسدش از لب همین جامِ دهانی را به میدان می‌رود بیند زمین خانه تکانی را به تیغ آبدارا و به هر سو سر پَرانی را همیشه مرکبش دُل‌دُل برایِ فتح زین باشد رمیدنهای لشکر از امیرالمومنین باشد اگر توفیق باشد سر به پای قنبر اندازیم فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو در اندازیم بُوَد کان شاهِ خوبان را نظر بر منظر اندازیم که دست افشان غزل خوانیم و پاکوبان سر اندازیم که از خاکِ نجف خود را به حوضِ کوثر اندازیم به نامش بشکند هر سَد اگر دیوارِ چین باشد ولیِّ رهبرم وقتی امیرالمؤمنین باشد حسن لطفی .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....