توسل و روضه ویژۀ شهادت پیامبر اکرم صلوات الله علیه به نفس سیدمجید بنی فاطمه.
گفتم که عُمر ماه صفر، رو به آخر است
دیدم شروعِ محشرِ کبرای دیگر است
گردون شده سیاه و فضا پُر زدود و آه
تاریک تر ز عرصه ی تاریکِ محشر است
گردِ مَلال بر رُخ اسلام و مسلمین
اشک عزا به دیده ی زهرای اطهر است
گفتم چه روی داده که زهرا زند به سر
دیدم که روز، روزِ عزای پیمبر است
پایان عمرِ سید و مولای کائنات
آغازِ دور غربتِ زهرا و حیدر است
قرآن غریب و فاطمه از آن غریب تر
اسلام را سیاه به تن، خاک بر سر است
رویِ حسین مانده به دیوارِ بی کسی
چشمِ حسن به اشکِ دو چشمِ برادر است
ای دل بیا و گریه ی زینب نظاره کن
مانند پیروهن جگرِ خویش پاره کن
زهرا به خانه و مَلَکُ الموت پُشتِ در
از بهر قبض روحِ شریف پیامبر
از هیچ کس نکرده طلب اِذن و ای عجب
بی اذن فاطمه ننهد پای پیش تر
با آن که بود داغِ پدر سخت، فاطمه
در باز کرد و اشک فرو ریخت از بصر
یک چشم او به سوی اَجل، چشم دیگرش
محو نگاه آخرِ خود بود بر پدر
اشک حَسن چکیده به رخسارِ مصطفی
روی حسین بر روی قلب پیامبر
دیگر نداشت جان که کُند هر دو را سوار
بر روی دوش خویش به هر کوی و هر گذر
زد بوسه ها به حلق حسین و لب حسن
از جان و دل گرفت چو جان هر دو را به بر
هر لحظه یاد کرد به افسوس و اشک و آه
گاهی ز طشت و گاه ز گودال قتلگاه
دردا که بعدِ فاطمه روز حسن رسید
روز مَلال و غصه و رنج و مَحَن رسید
از زهر همسرش جگرش پاره پاره شد
بس تیرها که لحظه ی دفنش به تن رسد
بعد از حسن به نیزه عیان شد سر حسین
بیش از هزار زخم وِرا بر بدن رسید
بر پیکری که بود پُر از بوسه ی رسول
از گرد و خاک و نیزه شکسته کفن رسید
از جامه های یوسف کرببلا فقط
بر زینبِ ستم زده یک پیرُهن رسید
پاداش آن نصایح زیبا از آن گروه
تیرش درون سینه، سنان بر دَهان رسید
#شاعر: حاج غلامرضا سازگار
.
توسل جانسوز ویژۀ شهادت پیامبر اکرم صلوات الله علیه به نفس سیدمجید بنی فاطمه•✾•
می باره اشک ماتم،مصیبت همینه
تموم شد روزایِ خوشیِ مدینه
پیمبر از این شهر، دیگه داره میره
باید عالم امشب از این غم بمیره
دلش بی قرارِ، مثالِ حبیبِ
توی اُمتش هم ،خدایی غریبِ
داره میره با او،دلِ آسمونی
ندیدن از آقا، به جز مهربونی
حالا وقتِ رفتن،دلش بی قراره
به جز حقِ حیدر،وصیت نداره
قلم کاغذی خواست،نیاوردن آخر
همونا که حق از علی خوردن آخر
شکایت از اینها، به پیشِ خدا کرد
نفس هایِ آخر، علی رو صدا کرد
میشه خون علی جان!دلت از زمونه
به دستِ تو زهرام، امانت بمونه
چه روزایِ سختی،برات هست در پیش
یه روزی میگیره،دَرِ خونه ات آتیش
می بینم از الان، پس از من یه روزه
گل یاسم آروم، تو آتیش می سوزه
می بینم از الان، می ریزن تو خونه
رو پهلویِ زهرا، نشونه خزونه
بگو ای پیمبر،نبودی ببینی
ندیدی تو داغِ،فراتر از اینی
نبودی ببینی،گُلت تو آتیشه
نبودی ببینی، چی شد بارِ شیشه
غمِ کوچه هارو ندیدی، نبودی ببینی
چی بود اون کبودی، نبودی ببینی
ره چاره گم شد، نبودی ببینی
یه گوشوراه گم شد،نبودی ببینی
ولی چند جایی، تو بودی و دیدی
کنار یه گودال، با زهرا رسیدی
تو بودی و دیدی خونایِ گلوشُ
تو بودی و دیدی، تنِ زیر و روشُ
لبِ تشنه رو خاک،کنارِ فرات بود
پایِ قاتلش رو، جایِ بوسه هات بود
.
#حضرت_ختمی_مرتبت به قدری ریاضت کشید و #قیام در مقابل حق کرد که قدمهای مبارکش ورم کرد و از طرف #ذات_مقدس_حق ـ جل جلاله ـ
#آیه نازل شد:
«طه، ما انزلنا علیک القرآن لتشقی»
سینه_زنی و توسل به پیامبر اکرم صلوات الله علیه و کریم اهل بیت امام حسن مجتبی علیه السلام به نفس سیدمجید بنی فاطمه
رسیدم به شبهایِ تو
سَرِ من کفِ پایِ تو
رسولِ خدایی
تو بابایِ مایی
از امشب یتیم است،طفلِ اُمتِ تو
می میرم برایِ روزِ غربتِ تو
فاطمه شد زار و حزین
یا رحمةَ لِلعالمین
به اشک دو چشمِ ترش
به خاکستر بر سرش
شد آماجِ غربت
برایِ هدایت
مولا زار و گریان،زهرا پایِ بستر
آغوشِ شریفش،جایِ سبطِ اکبر
به پایِ تو،حسین غمین
یا رحمةَ لِلعالمین
فاطمه شد زار و حزین
یا رحمةَ لِلعالمین
شده سبط اکبر فدا
مدینه شده کربلا
دلم پُر شرر شد
حسن خون جگر شد
غم از سینه ی تو، آمد تا دهانت
خون شد حرفت آخر،راحت گشته جانت
گریه ی بی صدا، حسن
گُشته ی کوچه ها، حسن
↫.
#پيامبر_اكرم اين هدف را دنبال ميكرد كه هرجا زمينه مساعد بود، بذر #انديشه و #عقيده را بپاشد؛ با اين اميد كه در زمان مساعد، اين بذر #سبز خواهد شد
زمزمه و توسل ویژۀ شهادت پیامبر اکرم صلوات الله علیه به نفس حاج میثم مطیعی
دیگر آیات قرآن ، نخواهد آمد..
بعد پیغمبر باران ، نخواهد آمد..
بسوز مدینه از این عزا
به همراهِ مرتضی
که محشر گشته به پا ...
مگر چه گفته پیغمبر
به فاطمه که خندان است؟!
دعا کنید علی را که ، پریشان است
امان .. خداحافظ جانِ ما
دلیلِ ایمانِ ما
رسولِ قرآنِ ما ..
«امان، رسول الله الأمان ..»
بویِ آتش می آید ، أعوذ بالله ..
فتنهای گشته شاید، أعوذ بالله ..
خدا خودت رحمی کن به ما
از این قومِ بی وفا
اگر شد فتنه به پا..
اگر شود فراموش آن، سفارشاتِ پیغمبر
کشان کشان سویِ مسجد، رود حیدر
«امان، ز غمهایِ فاطمه ..»
جایتان خالی مردم، مدینه امشب
جان ز داغ مجتبی، رسیده بر لب
امان که قبرش بی گنبد است
که بی رفت و آمد است
کجا مثل مشهد است..؟!
خوشا دلی که این شبها
ز ره رسیده مهمان است
حرم پر از دمِ مولا، رضا جان است
«حسن .. غریب مادر حسن ..
رضا .. عزیزِ زهرا رضا ..»
نغمه پرداز: روحالله اسماعیلی
شاعر: رضا یزدانی
↫ ﴿.