.
#محکومیت_حادثه_تروریستی کرمان
#حاج_قاسم
زخم، ارثیست که در سینهی ایرانیهاست
کشورم پُرشده از داغ سلیمانیهاست
کشورم تلخترین حادثهها را دیدهست
پای این سروِ کهن، خون جوان باریدهست
چقدر لاله که در خانهی اجدادی ماست
پشت هر مرثیهای، غیرت و آزادی ماست
باز ابری است هوا تا که ببارند همه
سوگواران غم رفتن یارند همه
آهِ ما سوختهجانان به اثر نزدیک است
روز خونخواهی و جبران چقدر نزدیک است
مرد میدان خطر رفت، ولی هست هنوز
و چه غم؟ مالک اگر رفت، علی هست هنوز
که به یک گوشهنگاهش همه جان میگیریم
انتقام از همهی شبزدگان میگیریم
✍ #محمد_غفاری
#کرمان_تسلیت
.
#شعر_پایداری
فرقی نمیکند که خزان است یا بهار
ما ایستادهایم چنان سرو، استوار
ما ایستادهایم، که مرگ از نشستن است
تا سنگ کینه هست، هراسِ شکستن است
باید که خشکتر شود اینجا سرابشان
آشفتهتر شوند، ز تعبیر خوابشان
ما صف کشیدهایم، که از خویش بگذریم
ما از تبار حضرت سلمان، ابوذریم!
هر جا که ظلمت است، چنان شمع روشنیم
با دشمنانِ آینهها سخت دشمنیم
با ظلم دشمنیم، و این افتخار ماست
تا پای جان عقب ننشستن، شعار ماست
هیهات از آن زمان که بگوییم خستهایم
باید وفا کنیم به عهدی که بستهایم
هشدار میدهیم به آنجا که نور نیست
آینده روشن است، زمانی که دور نیست-
میآید آنکه وارث خون خداست او
قول خدا و منتقم کربلاست او
✍ #محمد_غفاری
#شعر_پایداری
#مقاومت_اسلامی
در جهانِ سراسر از ظلمت
که پُر است از سیاهی و وحشت
تا کجا ناامیدی و حسرت؟
حرکت کن! امید پا برجاست
که جهان تشنهی ارادهی ماست
یکتنه میتوان جوانه شدن
دشمن هر چه که بهانه شدن
جریان داشتن، روانه شدن
میتوان رود بود و جاری بود
در همه فصلها بهاری بود
میشود راه آسمان کوتاه
گوی و میدان بپاست، بسمالله
وعدهی صادق است در این راه
صبر ما را زمان نمیفهمد
خشم ما را جهان نمیفهمد
چه کسی گفته راه تاریک است؟
جاده هرچند سخت و باریک است
حرکت کن! که نور نزدیک است
در مسیرِ سراسر امّیدیم
ذرهای در مقام خورشیدیم
نور چون قلّهای برابر ماست
آسمان مقصد است و باور ماست
این قدمهای رو به آخر ماست
که به سیمرغ میرسیم و به او
وحدهُ لا اله الّا هو
✍ #محمد_غفاری
#کربلا
#شب_دوم
باز هم آب بهانه شد و یادت کردم
یادت افتادم و با گریه عبادت کردم
اشکها ریختم و غسل شهادت کردم
روضهخوانت شدم و عرض ارادت کردم
تا بیفتد به من آن گوشه نگاهت، آنگاه
«هرکه دارد هوس کربوبلا بسمالله»
حرفی از کربوبلا شد که دلم میلرزد
چشمم از اشک پُر و عکس حرم میلرزد
باز هم مرثیه در دست قلم میلرزد
کوه هم شانهاش از وسعت غم میلرزد
وقت پرواز شد و باز شنیدم در راه
«هرکه دارد هوس کربوبلا بسمالله»
کاروان رفت و زمان از سفرت جا میماند
آسمان خیره به چشمان ترت جا میماند
شهر از فیض نماز سحرت جا میماند
کعبه از گردش بر دور سرت جا میماند
و تو گفتی که شده راه سعادت کوتاه
«هرکه دارد هوس کربوبلا بسمالله»...
ناگهان حس غریبانهای آمد به وجود
چشمها باز شد و در پی یک کشف و شهود
بوی سیب آمد و میخواند لبم اذن ورود
در همان لحظه که غیر از تو دگر هیچ نبود
در و دیوار حسینیه همه شد مداح
«هر که دارد هوس کربوبلا بسمالله»
✍️ #محمد_غفاری