eitaa logo
آرشیو آثار پدر 🇮🇷
39 دنبال‌کننده
289 عکس
230 ویدیو
79 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
. ✨تقدیر ماجرای شگفت‌انگیزی است. وقتی که همه‌چیز را آن‌طور می‌یابی که می‌خواهی، ناگهان دستی از غیب، همه‌چیز را به هم می‌ریزد و تو را به این یقین می‌رساند که کاره‌ای نیستی. ✨وقتی در این احساس غوطه‌ور شدی و به این نتیجه رسیدی که مثل پَر کاهی در آسمان، تو را به هر طرف بخواهد می‌برد، دستی دیگر آن را به شیوه‌ای تغییر می‌دهد که می‌فهمی تقدیرها نتیجه اعمال خودت است. 🍃کهکشان نیستی، ص ۷۷🍃 @Arshiv_e_Aasar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
............................... خواب بودم، خواب دیدم مرده‌ام بی نهایت خسته و افسرده‌ام تا میان گور رفتم دل گرفت قبر کن سنگ لحد را گل گرفت روی من خروارها از خاک بود وای، قبر من چه وحشتناک بود! بالش زیر سرم از سنگ بود غرق ظلمت، سوت و کور و تنگ بود هر که آمد پیش، حرفی راند و رفت سوره ی حمدی برایم خواند و رفت خسته بودم هیچ کس یارم نشد زان میان یک تن خریدارم نشد نه رفیقی، نه شفیقی، نه کسی ترس بود و وحشت و دلواپسی ناله می کردم ولیکن بی‌جواب تشنه بودم، در پی یک جرعه آب آمدند از راه نزدم دو ملک تیره شد در پیش چشمانم فلک ............................... ناگهان الطاف حق آغاز شد از جنان درهای رحمت باز شد مردی آمد از تبار آسمان دیگران چون نجم و او چون کهکشان صورتش خورشید بود و غرق نور جام چشمانش پر از خمر طهور لب که نه، سرچشمه‌ی آب حیات بین دستش کائنات و ممکنات چشمهایش زندگانی می‌سرود درد را از قلب انسان می‌زدود بر سر خود شال سبزی بسته بود بر دلم مهرش عجب بنشسته بود کِی به زیبائی او گل می‌رسید پیش او یوسف خجالت می‌کشید دو ملک سر را به زیر انداختند بال خود را فرش راهش ساختند غرق حیرت داشتند این زمزمه آمده اینجا حسین فاطمه؟! ............................... @Arshiv_e_Aasar
✍ روز پدر هست و سهم من سنگ مزاری و قاب عکسی از پدر جایش را که خالی ببینی، دیگر حرفی برای گفتن نداری ... در سکوتی بغض‌آلود اما روح‌بخش، تسبیحم را دست می‌گیرم و یک دور صلوات به نیت تعجیل در فرج حضرت حجت، هدیه می‌کنم به آقای عالمیان، امیر مؤمنان، حضرت علی علیه‌السلام، به نیابت از پدرم و همه پدرهای آسمانی، و سوره تبارک و قدری می‌خوانم این هم هدیه من باشد برای پدرم، در طبقی از نور به دستش برسد 🤲 آغوش و بوسه‌اش هم بماند طلبم… خداوند رحمت و مغفرت خویش را در حقش تمام کند که پدری را در حق ما تمام کرد. پدر آسمانی من، روزگارانت در آسمان‌ها مبارک مهمان خوان کرم امیرالمؤمنین باشی🌷 @Arshiv_e_Aasar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
صدا ۰۱۳.m4a
5.82M
نگاه من، تو بدیدی که ماه رویایی‌ست به دل نشاندی و راندی که این تماشایی‌ست ستاره‌ها پیِ سیاره‌های مهر زمین همه درخشش بیداری و هم‌آوایی‌ست زمین به گردش دیرین خود گواه رانده که راهِ بودن و هستی، راهِ برپایی‌ست کجا رهاست(!) به گیسوی آسمان بند است که گر نشسته به مویی، به رسم پیدایی‌ست تنِ هوایِ خود آورده است به هم محکم به دیده گر نتوان دید که این توانایی‌ست رها ز هم به همه گستره نشانده گره که آسمانِ تو گوید بر چه سیمایی‌ست من و هوای سر و خاک خرده‌ ریزِ زمین به پاس تابش مهری‌ست که در فریبایی‌ست نگاه به شیفتگیِ خود به وجد آورده هوای راز و نیاز بر دل ار به هر هایی‌ست بساط آز ره‌آورد این خاک و گل است که خود ریشه‌ی خشم است و نفرت‌ افزایی‌ست چه روزگار که به تلخی کشانده است سامان بر آن، دیده‌ی خورشید، گواه بینایی‌ست تن برهنه و اندام بی‌نقاب پری همه شاهد این ماجرای رسوایی‌ست رهی دراز نمانده ولی؛ که یار آید ز خوی بد برهاند که خویِ پایایی‌ست نگاه هنوز به گُلِ صخره‌های بشکافته نشانده دیده که بیند ز لطف غوغایی‌ست بهار چو موسم عشق است و خود زایش مهر بر این هستیِ زیبا چه جایِ آیایی‌ست بگفت زینب کبری نقل عاشورا به آن یزید که دیدم همه زیبایی‌ست. ا. ا. فروردین ۱۴۰۲ 🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀 ✍ آخرین سروده‌ی پدر، برای خانم زینب کبری سلام‌الله‌علیها و با امید به نزدیک بودن فرج حضرت حجت عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف @Arshiv_e_Aasar
✨هر آينه، اگر مى ديديد آنچه را كه مردگانتان پس از مرگ ديدند، بيتابى مى‌نموديد و وحشت بر شما چيره مى‌شد. [و آنچه را ناشنيده مى‌گرفتيد، مى‌شنيديد] و سر به فرمان خدا مى‌آورديد. ولى آنچه مردگانتان پس از مرگ ديده‌اند، اكنون از چشم شما پنهان است و بزودى پرده‌ها بالا خواهد رفت. آن حقايق را به شما نيز نشان دادند، ولى ديدن نخواستيد و به گوش شما رسانيدند، ولى شنيدن نخواستيد. شما را راه نمودند، ولى ره يافتن نخواستيد. براستى مى‌گويم كه عبرت‌ها و اندرزها بر شما آشكار بود و از آنچه مى‌بايد دورى جوييد شما را منع كردند و پس از ملائكه، كه رسولان آسمان‌اند، جز انسان فرمان خداوند را ابلاغ ننمايد.  کلام امیر، خطبه ۲۰ نهج‌البلاغه ☘ شرح مختصر: در اين که منظور مشاهده چه موضوعاتى است که بعد از رفع حجابِ تن و بينا شدن چشمِ دل و مشاهده عوالم بعد از مرگ، انسان را در وحشت و اضطراب فرو مى‌برد و به جزع وا مى‌دارد، در ميان دانشمندان گفتگوست. ولى مسلّم اين است که انسان در آن حالت از دو موضوع، شديداً ناراحت مى‌شود😔: 🔸نخست اين که نتايج اعمال خويش را در برابر خود مى‌بيند و عقوبات و کيفرهايى را که در انتظار اوست مشاهده مى کند و 🔸ديگر اين که از کوتاهی‌هاى گذشته خويش تأسف مى‌خورد که مى‌توانست با استفاده از سرمايه عمر و امکاناتى که خدا در اختيار او قرار داده بود به اوج سعادت برسد و به عالم ملکوت و جوار قرب خدا راه يابد، ولى همه اين فرصت‌ها را از دست داد و از همه بدتر اين که راهى به سوى بازگشت نيست. @Arshiv_e_Aasar
امروز توفیقی دست داد تا به زیارت شهدا دلمان خوش شود. واقعا قطعه‌ای از بهشت بود. 🌷مزار شهیدان سجاد زبرجدی و آرمان علی‌وردی بهشت زهرا، گلزار شهدا، قطعه ۵۰، ردیف ۱۱۷، شماره ۱۴ و ۱۵ @Arshiv_e_Aasar
«اَللّٰهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم» ☘ هدیه به جمیع شهدا و اموات مومنین و روح آسمانی پدرم @Arshiv_e_Aasar
🔸ای خدای من! کدام یک از این دو حال (سلامتی یا بیماری)، برای سپاس‌گزاری به درگاهت سزاوارتر و کدام یک از این دو وقت، برای سپاس و ثنا به پیشگاهت شایسته‌تر است؟ کلام امام سجاد علیه‌السلام☘ دعای پانزدهم صحیفه سجادیه @Arshiv_e_Aasar
✨✨✨✨✨✨✨✨✨ ﴿1﴾ اللَّهُمَّ لَكَ الْحَمْدُ عَلَى مَا لَمْ أَزَلْ أَتَصَرَّفُ فِيهِ مِنْ سَلَامَةِ بَدَنِي ، وَ لَكَ الْحَمْدُ عَلَى مَا أَحْدَثْتَ بِي مِنْ عِلَّةٍ فِي جَسَدِي خدایا! تو را سپاس بر تندرستی بدنم که پیوسته از آن برخوردار بودم و تو را سپاس بر بیماری و مرضی که در جسمم پدید آوردی. ﴿2﴾ فَمَا أَدْرِي ، يَا إِلَهِي ، أَيُّ الْحَالَيْنِ أَحَقُّ بِالشُّكْرِ لَكَ ، وَ أَيُّ الْوَقْتَيْنِ أَوْلَى بِالْحَمْدِ لَكَ ای خدای من! کدام یک از این دو حال، برای سپاس‌گزاری به درگاهت سزاوارتر و کدام یک از این دو وقت، برای سپاس و ثنا به پیشگاهت شایسته‌تر است؟ ﴿3﴾ أَ وَقْتُ الصِّحَّةِ الَّتِي هَنَّأْتَنِي فِيهَا طَيِّبَاتِ رِزْقِكَ ، وَ نَشَّطْتَنِي بِهَا لِابْتِغَاءِ مَرْضَاتِكَ وَ فَضْلِكَ ، وَ قَوَّيْتَنِي مَعَهَا عَلَى مَا وَفَّقْتَنِي لَهُ مِنْ طَاعَتِكَ آیا زمان سلامت که روزی‌های پاکیزه‌ات را در آن برایم گوارا فرمودی و به سبب آن برای به دست آوردن خشنودی و احسانت به من نشاط دادی؛ و مرا همراه آن، بر آنچه که از اطاعتت توفیق دادی، نیرو بخشیدی؟ ﴿4﴾ أَمْ وَقْتُ الْعِلَّةِ الَّتِي مَحَّصْتَنِي بِهَا ، وَ النِّعَمِ الَّتِي أَتْحَفْتَنِي بِهَا ، تَخْفِيفاً لِمَا ثَقُلَ بِهِ عَلَيَّ ظَهْرِي مِنَ الْخَطِيئَاتِ ، وَ تَطْهِيراً لِمَا انْغَمَسْتُ فِيهِ مِنَ السَّيِّئَاتِ ، وَ تَنْبِيهاً لِتَنَاوُلِ التَّوْبَةِ ، وَ تَذْكِيراً لِمحْوِ الْحَوْبَةِ بِقَدِيمِ النِّعْمَةِ یا هنگام بیماری که مرا به وسیلۀ آن از ناخالصی‌ها خالص ساختی و نعمت‌هایی که به من هدیه دادی، برای سبک کردن گناهانی که پشتم را گران و سنگین کرده و پاک کردن زشتی‌هایی که در آن فرو رفته‌ام و آگاهی دادن برای این که توبه را فراگیرم و به یادآوردن نعمت‌های قدیم، برای محو کردن گناهان بزرگ از پرونده‌ام؟ فرازی از دعای پانزدهم صحیفه سجادیه ☘ @Arshiv_e_Aasar
آرمان عزیز! @Arshiv_e_Aasar
🌷 برای آرمان عزیز 🌷 راستی چه زیبا به "آرمان عزیز" شهرت یافتی! نوشته روی سنگ مزارت و روی جلد کتابی که در مورد تو نوشته شده است و در قلب انسان‌های مومن. بگذار من هم با همین نام صدایت کنم. آرمان عزیز! جمعه‌ای که به زیارت تو آمدم جز یکی از خاطره‌انگیزترین جمعه‌های من شد. از خدا که پنهان نیست، از شما چه پنهان، آن روز به طلب حاجتی، قصد زیارت مزار شهید سجاد زبرجدی را داشتم. از آشنایی، خاطره‌ای در مورد حاجت دادن این شهید بزرگوار شنیده بودم و همین شد که آن جمعه، با وجود بیماری سختی که در تن و جانم ریشه دوانده بود و سه هفته‌ای بود که مرا از پا انداخته بود، راهی بهشت زهرا و گلزار شهدا شدیم. نمی‌دانستم مزار تو هم آنجا کنار سجاد است. وقتی آمدم متوجه شدم. چشمم که به عکس و نام تو افتاد دلم لرزید و ناگاه بی‌اختیار به سمت تو آمدم. انگار خودت آنجا نشسته‌ای و مرا می‌بینی. من که همیشه از نگاه بقیه خجالت می‌کشیدم و اشکم را پنهان می‌کردم، آنجا نمی‌توانستم. اختیار با من نبود. می‌دانی! آنجا، کنار مزار تو حس جدیدی را تجربه کردم که برایم تازگی داشت. انگار عنایت یک شهید بر قلبم نفوذ کرده و مرا از خود بی‌خود کرده بود. حال عجیبی داشتم که قابل وصف نیست. من که این همه راه، با آن حال بیماری، برای طلب حاجت آمده بودم، حاجتم را از یاد بردم. یاد مظلومیت تو در لحظه شهادتت افتادم. یاد چیزهایی که شنیده بودم. فقط شنیده بودم و هیچ‌گاه طاقت دیدن آن صحنه‌های دردناک را نداشتم. تاب دیدن کفتارهایی که بی‌رحمانه احاطه‌ات کرده بودند و وحشیانه به تو حمله می‌کردند. ترسوهای بزدلی که ... بماند. آنجا، کنار مزار تو، جان تازه‌ای به جسمم دمیده شد و فقط یادم افتاد از خدا بخواهم تا فزرندان من هم مثل تو شجاع و با ایمان پرورش پیدا کنند و یادم بود که نام پدرم را بیاورم و از تو بخواهم سراغی از او بگیری و حالش را جویا شوی چرا که با اینکه تو را ندیده بود، بی‌نهایت دوستت داشت و برای تو احترام قائل بود. وقتی برگشتیم تازه یادم افتاد که حاجتم را فراموش کردم بگویم. ولی دست پر برگشته بودم. نگاه تو که به قلبم نفوذ کرده بود ... تا ابد! خاطره آن روز جمعه ۲۸ دی ماه ۱۴۰۳، مصادف با ۱۶ رجب @Arshiv_e_Aasar