eitaa logo
🇵🇸.🇮🇷.ᗩᖇTY.ᗪEᔕIGᑎEᖇ
67 دنبال‌کننده
244 عکس
35 ویدیو
0 فایل
داداشم دایگو: https://daigo.ir/secret/9533422516 🔅هشتگ دونی🔅 #سیجی_ارگانیک (چیز هایی که ساخت بشر نیست و طبیعین) #سیجی_هارد_سِرفِیس (چیز هایی که ساخت بشر است) #مدادی #ماست_مالی (طرح هایی که سریع زده میشن). #کلِی_بازی (یه ابزار تو سیجی که فقط
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۲۴ اسفند
🇵🇸.🇮🇷.ᗩᖇTY.ᗪEᔕIGᑎEᖇ
آخی چه خوبههههههه😭😭😭👍مرسییییییی👌
۲۴ اسفند
هدایت شده از Art moon🌙
دیو
۲۵ اسفند
هدایت شده از Art moon🌙
بانو..
۲۷ اسفند
🇵🇸.🇮🇷.ᗩᖇTY.ᗪEᔕIGᑎEᖇ
بانو.. #art_moon
عالیه لیدییییییی😍❤️👍 پیشرفت میبینم...
۲۷ اسفند
هدایت شده از عاشقان ماه
17.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
جوجیلا رو سوار تاب کردم خیلی خوشش اومد🥲🥺
۲۸ اسفند
📪 پیام جدید سلام آرتی خوبی✨️ پاسخ:سلام ناشناس جو خوبی؟مرسی😊✨تو چطوری؟
۲۸ اسفند
📪 پیام جدید چه خبر براو چه میکنب پاسخ:سعی بر پیشرفت...یهو چندتا کار خوام فرستاد😀👍👍👍👍👍
۲۸ اسفند
📪 پیام جدید آرتی منتظر کارهای جدیدت هستیم 👏 پاسخ:رو جف چشامممممم!!!امروز یه پست میزارم😄
۲۸ اسفند
سرقتی که سرقت نبود باران شدت گرفته بود. چراغ‌های نئون روی آسفالت خیس خیابان منعکس شده بودند. روکسی با نفس‌های سنگین در تاریکی خیابان می‌دوید، قاب هنری قدیمی و ارزشمند را در آغوش گرفته بود. صدای آژیر پلیس هر لحظه نزدیک‌تر می‌شد. او می‌دانست که اگر متوقف شود، هیچ‌کس به حرفش گوش نخواهد داد. آن‌ها فقط یک چیز را می‌دیدند: یک دزد. قدم‌هایش روی زمین لغزید. نفسش در سینه حبس شد. نور چراغ‌های پلیس از پشت سر، سایه‌اش را روی خیابان کشید. _"همین‌جا بایست!"_ صدای قاطع مأموران در شب بارانی طنین انداخت. روکسی نای دویدن نداشت. می‌دانست که دیگر راهی برای فرار باقی نمانده است. قاب گنج را محکم‌تر در آغوش فشرد. در آن لحظه، با پدرش وداع کرد *"بابا،دختر دستو پا چلفتید مثل همیشه شکست خورد..."* سپس صدای کلیک سردی در سکوت شب پیچید. دستبندهای فلزی دور مچ‌هایش قفل شدند. روکسی دیگر تقلا نکرد. فقط چشمانش را بست و لبخند تلخی زد. درهای ماشین پلیس پشت سرش بسته شد. چراغ‌های قرمز و آبی در شب بارانی می‌درخشیدند، و صدای همهمه و اهانت مردم در خیابان طنین‌انداز بود. اما آیا واقعاً روکسی یک دزد بود؟ اشتباه بزرگی مامورا کردند...
۲۸ اسفند