eitaa logo
-عروةُ‌الوثقی!
1.2هزار دنبال‌کننده
4.3هزار عکس
2.4هزار ویدیو
40 فایل
بسم‌الله !- چقدرزیباست‌زمزمه‌آرام‌آب، کهـ‌درگوشم‌مۍخواند: چقدرخوش‌است‌اقبالم. آرۍ،من‌همان‌جوانه‌روییده‌شده درکنارآبشارم. {تبیلغ| @Abmin_Kaf} -بیسیم‌ِکانال📻 https://harfeto.timefriend.net/17178852949420 'عروة الوثقی"محکم؛استوار
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید سید میلاد ..
سیدمیلاد (سید محمد) مصطفوی ۱۵ اردیبهشت ماه سال ۱۳۶۵ در شهرستان بهار همدان به دنیا اومد . عشق به پروردگار و اهل بیت از کودکی در وجود سید میلاد جوانه زد، نماز اول وقت و دائم الوضو بودن از ویژگی‌های بارز این شهید بزرگوار بود، عشق به ائمه(ع) و شهدا باعث شده بود که از سنین نوجوانی راهی دیار عشق، کربلای ایران و مناطق جنگی جنوب کشور شود و در ایام تعطیلات عید نوروز با پای پیاده از جان و دل به زائران خدمت کند.
هر لحظه حضور شهدا را در زندگی‌اش احساس می‌کرد، روی گشاده و شوخ‌طبعی از دیگر ویژگی‌های این شهید بزرگوار بود. از ویژگی‌های بارز شخصیتی ایشان می‌توان به روحیه جهادی و مبارزه در راه خدا و شجاعت بسیار زیاد اشاره کرد. رابطه بسیار قوی با شهدا داشت و همیشه از شهید همت و شهید زین‌الدین یاد می‌کرد. بیش از ۱۲ سال در کسوت خادمی شهدا در مناطق عملیاتی حاضر شد و به خدمت‌رسانی به زوار در این مناطق می‌پرداخت. اکثر خوبی‌های که یک انسان می‌توانست دارا باشد این جوان متواضع و با اخلاق دارا بود. برای فریضه نماز اول وقت اهمیت زیادی قائل بود و همیشه نوجوانان و جوانان را در مسیر معنویت و عبادت سوق می‌داد. سرانجام همزمان با ایام تاسوعا و عاشورای حسینی سال 1394 به عنوان مدافع حرم، در محور حلب برای دفاع از حرم حضرت زینب(س) در سوریه حضور یافت و در سن ۲۹ سالگی در مقابل با تکفیری‌ها به مقام رفیع شهادت نائل آمد و پیکرش مدت ها در همان منطقه باقی ماند و به دست تکفیری ها قطعه قطعه شد.
مادر شهید درویشی علاقه زیادی به بچه های خادم از جمله سید داشت یادمه یک سال وقتی مادر شهید برای بازدید به پادگان تشریف آوردند سید به استبال مادر شهید رفت مادر شهید دست روی قلب سید گذاشت و گفت انشالله شما هم عاقبت به خیر بشید و مثل پسر من شهید بشید من هم فرصت رو غنیمت شمردم و از این لحظه عکس گرفتم و خیلی زود سید هم به خیل قافله اصحاب سید الشهدا (علیه السلام) پیوست
یه بار برای صبحانه قرار بودچند صد تا نون تهیه کنه نماز صبح رو که خوند از شدت خستگی همون جا خوابش برده بود تا به خودمون بیاییم ساعت از 7 گذشته بود دیگه فرصتی برای تهیه چند صد تا نون وجود نداشت سید حال عجیبی پیدا کرد. روی یکی از ساختمانهای اردوگاه عکس بزرگی از شهید درویشی رو زده بودند. رفت جلوی عکس شهید ایستادزیر لب چیزهایی رو زمزمه کرد بعد با صدای بلند گفت : حسن آقا آبرمون رو پیش مهمونات نبر ما رو شرمنده زائرین شهدا نکن ، این حرف رو زد اومد طرف آشپزخانه .... لحظات به سختی و با اضطراب می گذشت زانوی غم بغل کرده بودیم و منتظر فرج!! یه دفعه صدای ممتد بوغ اتوبوسی توجه مون رو به سمت درب ورودی اردوگاه کرد با عجله به سمت اتوبوس دویدیم. مسئول کاروان درب صندوق اتوبوس رو بالا زد و چند پلاستیک نون رو روی دستش آورد گفت ما دیگه داریم می ریم این نونها اضافی هست گفتیم بدیم شما استفاده کنید.!!!!!!! مات و مبهوت فقط اشک می ریختیم خدایا چقدر زود صدای خادمین شهدات رو شنیدی!!؟؟
وصیت نامه!