☀️امام زمان علیهالسلام پیغام دادند
در قنوت برای من دعا کنید
🍃 سالهای متمادی در قنوت آیتالله بهاءالدینی آیات نورانی قرآن و دعاهای مرسوم را میشنیدیم تا اینکه ناگهان دعای قنوت ایشان تغییر کرد
🍃 در قنوت نمازشان برای امام زمان علیهالسلام این دعا را میخواندند:
🍃 اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَةِ بنِ الحَسَن، صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ، فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَ فِی کُلِّ سَاعَةٍ، وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ عَیْناً، حَتَّی تُسْکِنَهُ أَرضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فیها طَوِیلا
🍃 روزی در محضر آیتالله بهاءالدینی از تغییر رویه ایشان در دعای قنوت پرسیدیم.
ایشان یک جمله فرمودند:
☀️حضرت پیغام دادند:
در قنوت برای من دعا کنید
📚 انس با مهدی علیهالسلام ص ۸۴
@behjat135
🌷 امام صادق (علیهالسلام) :
✍ مَنْ حَسُنَتْ نِيَّتُهُ زِيدَ فِي رِزْقِه وَ مَنْ حَسُنَ بِرُّهُ بِأَهْلِهِ زِيدَ فِي عُمُرِه.
☘ هر كه نيتش خير باشد، رزقش زياد گردد ، و هر كه با خانواده خود خوشرفتارى كند ، عمرش طولانی شود.
📚 تحف العقول ، ص۲۹۵
@behjat135
✨﷽✨
⚜️کوری در محشر⚜️
✍️یکی از بزرگان اهل علم و تقوا نقل فرمود یکی از بستگانشان در اواخر عمرش ملکی خریده بود و از استفاده سرشار آن زندگی را می گذارند پس از مرگش او را دیدند در حالی که کور بود از او سببش را پرسیدند که چرا در برزخ نابینا هستی ؟
گفت : ملکی را که خریده بودم وسط زمین مزروعی آن چشمه آب گوارایی بود که اهالی ده مجاور می آمدند و از آن برمی داشتند و حیوانات خود را آب می دادند به واسطه رفت وآمدشان مقداری از زراعت من خراب می شد و برای اینکه سودم از آن مزرعه کم نشود و راه آمد و شد را بگیرم به وسیله خاک و سنگ و گچ آن چشمه را کور نمودم و خشکانیدم وبیچاره مجاورین به ناچار به راه دوری مراجعه می کردند ، این کوری من به واسطه کور کردن چشمه آب است
به او گفتم آیا چاره ای دارد ؟ گفت اگر وارثها بر من رحم کنند و آن چشمه را جاری سازند تا مورد استفاده مجاورین گردد حال من خوب می گردد . ایشان فرمود به ورثه اش مراجعه کردم آنها هم پذیرفتند و چشمه را گشودند پس از چندی آن مرحوم را با حالت بینایی و سپاسگزاری دیدم .
آدمی باید بداند که هرچه می کند به خود کرده است : ( لَها ما کَسَبَتْ وَعَلَیْها مَااکْتَسَبَتْ ) اگر به کسی ستم نموده به خودش ستم کرده ، اگر به کسی نیکی کرده به خودش نیکی کرده است.
📚 داستانهاي شگفت/ شهید دستغيب ص ۲۹۲
👈 کمی تا بهجت🌷
@behjat135
🌷 امام صادق (علیهالسلام) :
✍ مَنْ حَسُنَتْ نِيَّتُهُ زِيدَ فِي رِزْقِه وَ مَنْ حَسُنَ بِرُّهُ بِأَهْلِهِ زِيدَ فِي عُمُرِه.
☘ هر كه نيتش خير باشد، رزقش زياد گردد ، و هر كه با خانواده خود خوشرفتارى كند ، عمرش طولانی شود.
📚 تحف العقول ، ص۲۹۵
@behjat135
🌸🍃🌸🍃
#خیانت_به_خاطر_ترس
امام علی (ع) در نامه31 نهجالبلاغه به امام حسن (ع) میفرمایند: كارى كه برتر از توانايى زن است به او وامگذار، كه زن گل بهارى است، نه پهلوانى سختكوش.
بپرهيز از غيرت نشان دادن بیجا (به همسران) كه درستکار را به بيماردلى، و پاكدامن را به بدگمانى رساند.
روزی یکی از اساتید روانشناسی، داستان بسیار عجیبی را پیرامون حدیث فوق، نقل کرد؛ که با رعایت حداکثر نکات اخلاقی داستان را تقدیم میدارم:
در سن 21 سالگی با مرد مومنی که 28 سال داشت، و از نظر ایمان سرآمد بود ازدواج کردم؛ که کاملا مقید و پایبند به مسائل اخلاقی و خانواده بود.
شوهرم هیچ عیبی نداشت مگر اینکه، علی رغم وضع مالی خوبمان، بسیار خسیس و مالدوست بود؛ اگر استکانی میشکستم و میدید یک ساعت در خانه سر و صدا میکرد.
روزی برای عروسی یکی از آشنایان، به تالاری در شهر رفتیم. انگشتری داشتم که چون کمی لاغر شده بودم، از انگشتم میافتاد؛ لذا نخی دورش پیچیده بودم تا تنگ شود و نیفتد.
در ساعات پایانی عروسی، لحظهای به خودم آمدم، دیدم انگشترم در دستم نیست و گم شده؛ ترس و وحشت چنان وجودم را گرفت که همگان فهمیدند برای من مشکلی پیش آمده است. از ترسم چیزی به کسی نگفتم که مبادا به گوش شوهرم برسد؛ و بلافاصله به منزل برگشتم. 4 ستون بدنم میلرزید که اگر شوهرم بداند کتک مفصلی خواهم خورد.
به زن همسایه که رازدار بود، و از این اخلاق بد شوهرم خبر داشت پناه بردم. او داستان را با شوهرش در میان گذاشت.
شب را زود خوابیدم تا شوهرم به انگشت من توجهی نکند و از این موضوع خبردار نشود.
صبح، زن همسایه را دیدم به من گفت: برو در بازار طلافروشان و شوهرم دوستی دارد که سفارش تو را به او کرده است. برو و انگشتری شبیه انگشترت را بردار و فکر ریالی نباش.
خوشحال شدم و بلافاصله به زرگری رفتم. در آنجا مرد میانسالی که با کت شلواری لوکس نشسته بود. نزدیک رفتم و خودم را معرفی کردم و نشانی دادم.
زرگر تبسمی کرد و گفت: در ویترین نگاه کن اگر مشابه انگشتر شما بود که بود، اگر نبود برو در بازار بگرد و هرکجا دیدی شماره مرا بده به من زنگ بزنند.
سریع در بازار چرخی زدم و پشت ویترین مغازهای شبیه انگشتر خودم را یافتم.
شماره زرگر را دادم تماس گرفتند و من انگشتر را سریع فاکتور کرده، برداشته و به مغازه زرگری آمدم.
به زرگر گفتم: من درآمدی ندارم هر ماه مبلغی که دستم بیفتد به شما خواهم داد، شاید باز پرداخت بدهی من دو سال طول بکشد.
زرگر روانشناس خوب و شیادی بود، و از زندگی و اخلاق شوهر من خبر داشت و مرد همسایه حسابی او را توجیه کرده بود.
زرگر از ترس من سوءاستفاده کرده و استرس مرا دو چندان کرد و گفت: روزی اگر شوهرت شک کند و تو را تعقیب کند و پایش به مغازه من برسد، من تضمین نمیدهم که حقیقت را نگویم و مطمئن باش آنوقت تو را به خاطر رابطه نامشروع خواهد کشت.
ترسولرز سراسر وجودم را برداشت، مانده بودم انگشتر را ببرم یا همان جا بگذارم!! دوراهی بسیار خطرناکی بود. منتظر بودم ذهنم راهحلی پیدا کند که زرگر شیاد با برنامه قبلی راه شوم خود را پیش پای من گذاشت.
او با تبسمی گفت: برو و من مبلغی نمیخواهم اگر زیاد ناراحت هستید، روزی زنگ میزنم کمی بیرون قدم بزنیم و شما هم، همینکه برای ساعتی، سنگ صبور من باشید و درد دل مرا گوش کنید بسیار کمکم کردهاید.
چارهای جز انتخاب این راه سوم نداشتم. پذیرفتم و زود به خانه برگشتم.
مهربانی آن زرگر بسیار در دلم نفوذ کرده بود. در این اندیشه بودم که چه انسانهای خوبی هستند که نماز نمیخوانند اما بهتر از شوهر نمازخوان من هستند. لحظه لحظه مهرِ زرگر در دلم زیاد میشد. دوست داشتم قبل از ظهر، موبایلم زنگ بخورد. کوچکترین شماره ناشناسی مرا امیدوار میکرد که زرگر است. سریع جواب میدادم.
انتظار به پایان رسید و زرگر مرا به آدرسی برای ملاقات دعوت کرد. سریع سوار ماشین شدم. باز استرس مرا زیادتر کرد و گفت: بهتر است به ویلایش برویم و راحت حرف بزنیم، و مرا متقاعد کرد به ویلایش در اطراف شهر رفتیم.
زرگر با حرکات ظاهری رمانتیک و عاشقانه و با نیت قبلی از من دلبری کرد. و زمانی که خواست مرا تسلیم خواسته شومش کند، به اوگفتم: من متاهل هستم. گفت: مردی که زنش را بخاطر یک استکان شکستن بزند لایق پایبندی نیست من نماز نمیخوانم، اما تمام طلاهای همسرم را دزد زد؛ و من به رویش نیاوردم. محبت را باید به کسی بکنی که لایقش باشد؛ هر که میخواهد باشد.
سرانجام پس از ساعتی من متوجه شدم که تنها سرمایه زندگیام را هم باختم؛ اما زرگر با تبسمهای شیطانیاش این عذاب وجدان را دقایقی باقی نگذاشت.
@behjat135
#ارواح_مومنین_به_حال_و_روز
#ما_میخندند
آیت الله بهجت به نقل از استادشان :🌺
ارواح مومنین در وادی السلام جمعند و به اعمال ما (اهل دنیا ) میخندند.
👈 کمی تا بهجت🌷
@behjat135
✅حق النّاس
✍شخصی از حضرت آیت الله بهجت(ره) درخواست دستوری فرمودند. آقا که همیشه مشغول ذکر بودند، سر بلند کردند و فرمودند: «تا میتوانید گناه نکنید» سپس سر به زیر انداختند مجددا مشغول ذکر شدند.
🔅 بعد از چند لحظه سر بلند کردند و فرمودند:
«اگر احیانا گاهی مرتکب شدید سعی کنید گناهی که در آن حقّالناس است نباشد.» باز سر به زیر انداخته و مشغول ذکر شدند و بعد از چند لحظه باز سر بلند کردند و برای سومین بار فرمودند: «اگر گناه مرتکب شدید که در آن حقّالناس است سعی کنید در همین دنیا آن را تسویه کنید و برای آخرت نگذارید که آن جا مشکل است.»
📚منبع: فریادگر توحید، ص ٢١٨
👈 کمی تا بهجت🌷
@behjat135
4_5962811325917694150.mp3
5.45M
💧 قطره ای از فضائل امیرالمومنین علی بن ابیطالب(علیه السلام)
🎤 فایل صوتی شماره ۶
@behjat135
💠 ارزش و اهمیت مدارا:
✍آیت الله جوادی آملی: در فرهنگ اسلامی، مدارا با مردم جایگاه والایی دارد و معصومان سلام الله علیه بر آن تاکید کرده و آن را اساس عقل دانسته اند.
پیامبر خدا ( صل الله علیه و آله و سلم ) فرمود: اساس عقل پس از ایمان به خدا، مدارا کردن با مردم است. مدارایی که به وانهادن حق نینجامد، همچنین فرمود: خدای سبحان همان گونه که مرا به ادای واجبات فرمان داد، به مدارا کردن با مردم وا داشت.
📚 مفاتیح الحیاه ص ۵۲۶
👈 کمی تا بهجت🌷
@behjat135
🌺 اینم هشتصدو سی مین ،نفر از اعضای کانال که شرایط #استجابت دعا رو داشتن وبا خوندن نماز پنج شنبه ایت الله بهجت ره حاجت روا شدن الحمدلله رب العالمین
لعنت بر دشمنان شیعه لعنت بر آل سعود و آل یهود
👈 کمی تا بهجت🌷
@behjat135
#ما_هم_مانند_شما_فقیر_هستیم
روزی آیت الله شربیانی در هوای سرد در کوچه می رفتن فقیری دنبالش راه افتاده بود کرارا تقاضای کمک میکردن ومیگفت اگه کمکم نکنید می میرم اما آقا توجهی نمی کردند. اهل خانه هم دیدن آقا توجه نکرد آنها هم توجه نکردن در را بروی فقیر بستن .🍁
صبح که بیرون می آیند می بینند فقیر مرده است، آقا دستور دادن اورا غسل بدهند وقتی لباسش را در آوردن دیدن زیر لباس یه کیسه لیره همراهش بوده است🍁
✨آیت الله بهجت✨
فرمودن ما هم مانند او فقیر هستیم چون ماهم قرآن و عترت همراهمان هست باز می گوییم چیزی بگوئید حالمان خوب شود داریم می میریم🍂🍂
نکته های ناب.ص.۱۴۶و۱۴۷
👈 کمی تا بهجت🌷
@behjat135