#چه_عالمی_است_تسبیح_میگرداند
#ذکر_نمیگوید⁉️
#اینگونه_بود ...
کوتاهنوشتهای از سیره و سبک زندگانی آیتالله بهجت قدسسره:
از کانادا آمده بود آقا را ببیند، از پدر و مادری لبنانی و کانادایی بود.
چیزهایی شنیده بود و کنجکاو بود.
دلهره و شک در چهرهاش پیدا بود. وارد اتاق شد، دید آقا دارد تسبیح میچرخاند. به لبهای آقا خیره شد، دید تکان نمیخورند.
با خود گفت: «این چه عالِمی است که تسبیح میگرداند و ذکر نمیگوید؟!»
هنوز ننشسته بود که آقا فرمود: «بله! ذکری از امام سجاد علیهالسلام روایت شده است که هرکس آن ذکر را بعد از نماز صبح بخواند، تا غروب هرچه تسبیح بگرداند، برای او ذکر مینویسند.»
رنگش پرید. فقط سکوت کرد.
آنهایی که نشسته بودند، چیزی نفهمیدند؛ نمیدانستند چه خبر است؟!
(این بهشت، آن بهشت، ص۵۶؛ بر اساس خاطرۀ حجتالاسلام و المسلمین علی بهجت
👈 کمی تا بهجت🌷
@behjat135
🌿فرمایش سیدالشهدا به جناب شیخ رجبعلی خیاط
🍃عارف شیدا جناب کل احمد تهرانی می فرمود : روزی با جناب#شیخ_رجبعلی_خیاط و مرحوم تزودی و گروهی از دوستان به امام زاده صالح علیه السلام رفتیم و در صحن حرم نشستیم.
جناب شیخ در خلال صحبت هایشان آرزو کردند که ای کاش در صحرای کربلا حاضر بودم و در آنجا به یاری حضرت سیدالشهداء علیه السلام می شتافتم.
در میان همین صحبت ها بودیم که ناگهان تگرگ مفصلی شروع به باریدن کرد. به غیر از مرحوم تزودی ما و دیگر رفقا به طرف پناهگاهی حرکت کردیم. اما تزودی سرش را زیر تگرگ ها گرفته بود و با اشک و لابه می گفت: خدایا بزن! زورت به سر کچل من رسیده؟پس بزن.
🍀در همین احوالات که منتظر تمام شدن تگرگ بودیم حضرت سیدالشهداء در عالم معنا به شیخ الهام کردند که در روز عاشوراء درست مثل همین تگرگ ها بر سر من و یارانم تیر می بارید ولی هیچکدام فرار نکردند.
👈 کمی تا بهجت🌷
@behjat135
#ارتباط_معنوی_با_حضرت_معصومه_س
گزیدهای از خاطرات شاگردان و اطرافیان آیتالله بهجت قدسسره
ماه رمضان سال ۱۴۰۵ هجری قمری بود. من در آن موقع طلبه جوانی بودم و شهریه نمیگرفتم. برای اینکه بتوانم امور زندگی را بگذرانم، باید به سفر تبلیغی میرفتم، ولی در آن ماه رمضان موفق به این کار نشدم. از همان اوایل ماه مبارک، دستم خیلی تنگ بود، بهحدی که پول خرید یک نان را هم نداشتم. بچه شیرخوارهای هم داشتم که باید برایش شیر تأمین میکردم.
آن زمان منزل ما در سیمتری کیوانفر بود. از منزل با حالت ناراحتی و با پای پیاده راهی حرم حضرت معصومه سلاماللهعلیها شدم و در حرم شروع کردم به زیارت و دعا و عرض حاجت. در همین حین که داشتم با حضرت معصومه درد دل میکردم. آقایی کنار من، رو به ضریح قرار گرفت و دستش را داخل جیب من کرد و رفت. من در حال خودم بودم و توجهی به آن شخص نکردم، ولی وقتی از جلوی من عبور کرد دیدم حضرت آیتالله بهجت قدسسره است. وقتی از حرم بیرون آمدم دست در جیبم کردم و دیدم سیصد تومان در جیب من گذاشتهاند؛ یعنی خرجیِ همه ماه رمضان.
👈 کمی تا بهجت🌷
@behjat135
#حتی_توبه_هم_کار_ساز_نیست
#استفتائات
❓سؤال: آيا حقالناس به توبه ساقط مىشود؟
✅ جواب: حقالناس به توبه ساقط نمىشود؛ تنها به رضايت صاحب حق ساقط مىشود.
👈 کمی تا بهجت🌷
@behjat135
#در_زندگیم_گره_افتاده
#دعای_بفرمایید
💠از آیت الله بهجت(ره)پرسیدند:
در زندگیمان گره افتاده، یک دعای مشکل گشا بفرمایید.
💐 فرمودند:
#زیاد و با اعتقاد کامل ، بگویید : «استغفرالله» خسته نشوید
👈 کمی تا بهجت🌷
@behjat135
#گرفتار_مشکل_روحی_هستم
#جواب_آیت_الله_بهجت
❓ سؤال: گرفتار مشکل روحی هستم؛ چه کنم؟
📝 جواب: مسافرت زیاد بروید. بینالطلوعین در خیابان راه بروید. و اگر احتمال جنزدگی است، معوذتین بخوانید و چهار قل را پیش از خواب بخوانید.
👈 کمی تا بهجت🌷
@behjat135
◾️ #مخفی_کردن_مشکلات
گزیدهای از خاطرات شاگردان و اطرافیان آیتالله بهجت قدسسره
پدرم، حضرت آیتالله شیخ عباس قوچانی، نقل میکرد که در ایام طلبگی در نجف، با آقای بهجت بسیار صمیمی بودیم. با هم به درس میرفتیم، با هم منزل حضرت آیتالله قاضی قدسسره میرفتیم و خلاصه اغلب اوقات با هم بودیم.
شب که از درس برمیگشتند، پدر من میرفت و مشغول مطالعه و ترتیب دادن دروس آن روز میشد و بعد شام میخورد و میخوابید، ولی حضرت آیتالله بهجت قدسسره، همین که از درس برمیگشتند، رختخواب را پهن میکردند و میخوابیدند.
پدرم، میفرمود: «من با خود میگفتم که شاید ایشان میخواهد سحر، زودتر بیدار شود، به همین دلیل چراغ را روشن نمیکند و زودتر میخوابد. با اینکه رفاقت ما بسیار صمیمانه بود، پس از شش ماه متوجه شدم که ایشان اصلاً نفت ندارد که بتواند چراغ حجره را روشن کند؛ چون آقای بهجت با خواروبار فروش، حساب نسیه نداشت و نمیتوانست نفت بخرد».
آنقدر مشکلاتش را پنهان میکرد که حتی رفیق صمیمیاش هم متوجه مشکل او نشده بود.
👈 کمی تا بهجت🌷
@behjat135
#تا_از_یادشان_نرود_فاتحه_بخوانن
توی اتاق آقا(آیت الله بهجت ره) معمولاً عکسی به دیوار نصب نشده بود. حالا ممکن بود یک کنار، عکس لولهشدهای را نگه میداشتند مثل عکس مرحوم کمپانی یا برخی از علما را. ولی به دیوار نصب نمیکردند. بین کاغذهای لولهشدۀ کنار اتاقشان، یکسری اعلامیۀ فوت افراد هم موجود بود. اعلامیهها را نگه میداشتند تا از یادشان نرود فاتحه بخوانند.
(براساس خاطره یکی از مرتبطین)
📚 ذکرها فرشتهاند، ص۶٩
👈 کمی تا بهجت🌷
@behjat135
آیت الله اراکی (ره) فرمودند:
شبی خواب امیرکبیر را دیدم، جایگاهی متفاوت و رفیع داشت.
پرسیدم چون شهیدی و مظلوم کشته شدی این مرتبت نصیبت گردید؟
با لبخند گفت: خیر.
سؤال کردم چون چندین فرقه ضاله را نابود کردی؟
گفت: نه
با تعجب پرسیدم: پس راز این مقام چیست؟
جواب داد: هدیه ی مولایم حسین (ع) است!
گفتم چطور؟
با اشک گفت:
آنگاه که رگ دو دستم را در حمام فین کاشان زدند، چون خون از بدنم میرفت تشنگی بر من غلبه کرد. سر چرخاندم تا بگویم قدری آبم دهید.
ناگهان به خود گفتم میرزا تقی خان! ۲ تا رگ بریدند اینهمه تشنگی! پس چه کشید پسر فاطمه؟ او که از سر تا به پایش زخم شمشیر و نیزه و تیر بود! از عطش حسین حیا کردم، لب به آب خواستن باز نکردم و اشک در دیدگانم جمع شد.
آن لحظه که صورتم بر خاک گذاشتند امام حسین (علیه السلام) آمد و فرمود:
به یاد تشنگی ما ادب کردی و اشک ریختی؛ آب ننوشیدی. این هدیه ما در برزخ. باشد تا در قیامت جبران کنیم!
همیشه برایم سوال بود که امیرکبیر که در کاشان به شهادت رسید چگونه با امکانات آن زمان مزارش در کربلاست.
جواب، عشق به مولایش امام حسین (علیه السلام) بود.
📙 کتاب آخرین گفتار
👈 کمی تا بهجت🌷
@behjat135
#تفاوت_و_مشابهت_ما_با_علمای_گذشته
«بهمناسبت روز بزرگداشت شیخ مفید رحمهالله»
✅حضرت آیتالله بهجت قدسسره:
🔹 به معلومات و واضحات خود، عمل نمیکنیم، معذلک مقامات و علمیات و معارف بالاتر را طالبیم.
🔹 به یاد دارم در کربلا آقا شیخِ نابینایی در بالاسر سیدالشهدا علیهالسلام و درحالیکه مرا نمیدید، به پسرش که کوچک بود و هنوز بالغ نشده بود، میگفت: پسرم! نماز بخوان. وقتی پسر به نماز ایستاد، در وقت نیت، وقتی که میخواست به او یاد دهد که چگونه نیت کند، میگفت: پسرم! در نماز دلت را به خدا ببند! یک کلمه است، گوش کردن و نکردن، گفتن و نگفتن، ولی فرقش از زمین تا آسمان است. اگر میل داری به جایی برسی که سید رضی، سید مرتضی، و #شیخ_مفید رحمهمالله رسیدند، کاری بکن که آنها میکردند، تا به مقامات آنها برسی.
🔹 آری، با حرف تنها نمیتوان به جایی که آنها رسیدهاند، رسید. علمیات آنان شرق و غرب را فرا گرفته، و عملیات آنها هم قابل انکار نیست، و کرامات عجیب و غریب هم از آنها نقل شده که قابل انکار نیست.
🔹 بنابراین، فرق ما و آنها این است که آنها اهل علم و عمل و صاحب مقامات و کرامات بودهاند و ما نیستیم. به نظر بنده تفاوت میان ما و آنها فقط در این است که آنها به آنچه میدانستند، عمل میکردند، ولی ما حتی آنچه را که میبینیم، عمل نمیکنیم! و حتی أَلأهَم فَالأهَم و أَلأوْجَب فَالأوْجَب را رعایت نمیکنیم!
🔹 آنها در مقام عمل حتی در عمل به مستحبات، منتظر حالی بودند که آن را خوب انجام دهند! تنها مشابهت ما با آنها این است که آنها در ایمان و یقین قوی بودند و صلابت داشتند، و ایمان و یقین ما ضعیف است!
📚 در محضر بهجت، ج٣، ص ٢۴٢
👈 کمی تا بهجت🌷
@behjat135
#انسانی_که_سگ_شد_و_به
#حرم_راه_ندادند
نويسنده كتاب معادشناسى، علامه سيد محمد حسين حسينى نقل مىكند: دوستى به نام دكتر حسين احسان داشتم، زمستانها شش ماه به كربلا مسافرت مىكرد و در آنجا مطب داشت و از فقراء مزد نمىگرفت، بسيار شخص باصفا و خيرانديش بود كه حدود پانزده سال قبل از دنيا رفت، او نقل مىكرد، براى زيارت به كاظمين مشرف شدم در كنار شط دجله ديدم جنازهاى را با ماشين آوردند و پياده كردند و بر دوش گرفتند و به طرف حرم مطهر امام كاظم (عليه السلام) و امام محمد تقى (عليه السلام) بردند، من هم كه عازم حرم بودند، به دنبال جنازه حركت كردم، ناگاه ديدم يك سگ سياه و وحشت انگيز بر روى جنازه نشسته است، بسيار تعجب كردم، با خود مىگفتم، چرا آن سگ روى جنازه رفته، ولى متوجه نبودم كه آن سگ بدن برزخى آن جنازه است، نه سگ خارجى، از افرادى كه نزديكم بودم پرسيدم: روى جنازه چيست؟.
گفتند: چيزى نيست، همان پارچهاى است كه مىبينى، در اين هنگام دريافتم، آن سگى را كه مىبينم شكلى مثالى و برزخى صاحب آن جنازه است كه تنها من مىبينم ولى ديگران نمىبينند، ديگر چيزى نگفتم تا جنازه را به صحن مطهر رسانيدند، هنگام ورود به صحن ديدم آن سگ از روى تابوت به پائين پريد و در گوشهاى در بيرون صحن ايستاد، تا اين كه آن جنازه را طواف دادند و بيرون آوردند، ديدم دوباره آن سگ به روى تابوت پريد و بر بالاى آن جنازه رفت.
صاحب آن جنازه يك فرد مجرم و متجاوزى بود كه صورت برزخى او به صورت سگ، مجسم شده بود، و چون مرحوم دكتر حسين احسان داراى صفاى باطن، و ذهن پاك بود، داراى چشم برزخى شده و آن منظره را مىديد، ولى ديگران چيزى نمی ديدند
👈 کمی تا بهجت🌷
@behjat135
#فقط_گول_خودمون_رو_می_زنیم
حضرت آیت الله بهجت(ره) گاهی به عنوان طعن و طنز میگفتند:
بله، ماها برای تکامل خود دنبال چیزی میگردیم که نه خدا گفته باشد نه پیغمبر و نه امام. دنبال یک چنین چیزی میگردیم. خیال میکنیم که راه سعادت یک چیزی است که نه خدا گفته نه پیغمبر نه امام. در صورتی که آنچه آنها بیشتر گفتهاند و بیشتر تأکید کردهاند آن موجب سعادت است. چطور ممکن است چیزی بیشترین تأثیر را در سعادت انسان داشته باشد و آنها غفلت کرده باشند و نگفته باشند، واگذار کرده باشند به اینکه یک پیری، مرشدی، قطبی بیاید بیان بکند. آیا چنین چیزی ممکن است؟! و یا به چیزهایی تأکید کرده باشند که چندان اهمیّتی نداشته باشد و درباره ی امور مهم، خیلی کم دربارهاش گفتگو شده یا با یک بیان مثلاً خیلی سادهای گذشته باشند؟! اینها معقول نیست.
فریادگر توحید، ص64
👈 کمی تا بهجت🌷
@behjat135