eitaa logo
اشعار زیبا
392 دنبال‌کننده
973 عکس
110 ویدیو
2 فایل
شما میتواتید اشعار و مطالب زیبا و دو بیتی های ناب مورد علاقه تان را در این کانال پیدا کنید اگر لذت بردید صلواتی برای سلامتی و فرج امام زمان(عج) هدیه بفرمایید https://eitaa.com/joinchat/1623261194C5 @Asharziba تأسیس کانال ۱۳۹۷/۲/۲۰
مشاهده در ایتا
دانلود
با غیرتیم، یک تنه یک لشکریم ما مدیون لطف فاطمه و حیدریم ما در قلب‌های ما، همه شور حسینی است این انقلاب پیرو راه خمینی است دلداده‌ایم، پیرو راه شهادتیم تا آخرین نفس همه پای ولایتیم با کوله‌بار عشق، سویِ قدس عازمیم از پیر تا جوان، همگی حاج قاسمیم حیران شده است کل جهان از جهاد ما راه شکست خصم بُوَد اتحاد ما قطعِ یقین که هیبت دشمن شکستنی‌ست پایان راه ما به خدا راهِ روشنی‌ست از راه عشق و معرفت و شور دم بزن با چشم باز مجلسِ نابی رقم بزن آن مجلسی که هیچ زمان، حزب باد نیست آن مجلسی که در پی راه فساد نیست آن مجلسی که در پی امر عدالت است آن مجلسی که پیرو خطّ ولایت است آن مجلسی که عامل احکام دین بود آن مجلسی که خادم مستضعفین بود آن مجلسی که خود بشود، مجلس تراز خاری به چشم‌های ترامپ قمارباز آن مجلسی که در پی فتح مداوم است آن مجلسی که هم‌قدم حاج قاسم است همواره نبرد حق و باطل برپاست هرروز برای مسلمین عاشوراست مصداق صحیح لعن‌الله یزید امروز شعار مرگ بر آمریکاست اشعار انقلابی ،اشعار حماسی ⛱کانال اشعار زیبا 《🍃🍂@asharziba🍂🍃》
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 .. عاشقی درد سری بود، نمیدانستیم حاصلش خون جگری بود، نمیدانستیم پر گرفتیم، ولی باز به دام افتادیم شرط بی بال وپری بود نمیدانستیم آسمان از تو خبر داشت، ولی ما از تو سهممان بی خبری بود، نمیدانستیم آب وجاروی در خانه مان شاهد بود از تو بر ما گذری بود، نمیدانستیم این همه چشم براهی ، نگرانم کرده عاشقی، درد سری بود ، نمیدانستیم هیچکس تاب وتب چشم تو را درک نکرد هیچکس اشک شب چشم تو را درک نکرد ما کجا درد کشیدیم به اندازه ی تو؟ روز وشب گریه ندیدیم، به اندازه ی تو منتی بر سر ما هم بگذاری ، بد نیست اندکی چشم براهم بگذاری، بد نیست نگرانم که پس از مردن من برگردی........ پای تابوت، سر بردن من، برگردی... نکند منتظر مردن مایی، آقا.... منتظرهات،..... بمیرند،... می آیی آقا؟ من شب جمعه قرار تو دلم میخواهد... صبح فرداش ، کنار تو ، دلم میخواهد... عرض کردیم.....، نبودی،... سحر طول کشید.... رفته بودی که بیایی،.... چقدر طول کشید.......😭😭 اللهم عجل لولیڪ الفرج... @asharziba
✅اشعار انقلابی به پاس خون پاکان و دلیران، رأی خواهم داد قلم بر دست خواهم رفت و از جان رأی خواهم داد عراق و سوریه مصداق ظلم و کفر داعش‌هاست برای حفظ ناموسم به ایران، رأی خواهم داد وصیتنامه پاک شهیدان پیش رویم هست به پاس حرمت خون شهیدان، رأی خواهم داد به جوهر میزنم انگشت یعنی میهنم، عشقم برای آبروی تو به قرآن، رأی خواهم داد نخواهم داد خاتم را به نامردان بی غیرت کنار مردم پرشور و ایمان، رأی خواهم داد ندارد حیله دلسردی دژخیم تاثیر سراسیمه چنان رودی خروشان، رأی خواهم داد بدان ای ظلم، اینجا بیشه و خاک سلیمانی است طمع بردار از خاکم، من از جان رأی خواهم داد شعر از : رضا حمامی ⛱کانال اشعار زیبا 《🍃🍂@asharziba🍂🍃》
علی اکبر لطیفیان ای آخرین توسل سبز دعای ما آیا نمی رسد به حضورت صدای ما؟ شنبه دوباره شنبه دوباره سه نقطه چین بی تو چه زود می گذرد هفته های ما در این فراق تا که ببینی چه می کشیم بگذار چشمهای خودت را به جای ما موعود خانواده کی از راه می رسی کی مستجاب می شود "آقا بیای ما" ؟ کی می شود بیایی واز پشت ابرها خورشید های تازه بیاری برای ما آقا اگر نیایی وبالی نیاوری از دست میرود سفر کربلای ما @asharziba
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
  ♥️تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد وجود نازکت آزردهٔ گزند مباد ♥️سلامتِ همه آفاق در سلامت توست به هیچ عارضه شخصِ تو دردمند مباد ♥️در این چمن چو درآید خزان به یغمایی رهش به سرو سهی قامت بلند مباد ♥️در آن بساط که حسنِ تو جلوه آغازد مجالِ طعنهٔ بدبین و بدپسند مباد ♥️هر آنکه رویِ چو ماهت به چشمِ بد بیند بر آتشِ تو به جز جانِ او سپند مباد ♥️شفا ز گفتهٔ شکرفشان حافظ جوی که حاجتت به علاجِ گلاب و قند مباد 👊🏼 ⛱کانال اشعار زیبا 《🍃🍂@asharziba🍂🍃》
آقا بیا تا زندگی معنا بگیرد شاید دعای مادرت زهرا بگیرد آقا بیا تا با ظهور چشم‌هایت این چشم‌های ما کمی تقوا بگیرد آقا بیا تا این شکسته کشتی ما آرام راه ساحل دریا بگیرد آقا بیا تا کی دو چشم انتظارم شب‌های جمعه تا سحر احیا بگیرد پایین بیا خورشید پشت ابر غیبت تا قبل از آن که کار ما بالا بگیرد آقا خلاصه یک نفر باید بیاید تا انتقام دست زهرا را بگیرد @asharziba
بوی گل آید از چمن، گویی که یار آنجا بود در باغ جشنی دلپسند از یاد او، بر پا بود بر هر دیاری بگذری، بر هر گروهی بنگری با صد زبان، با صد بیان، در ذکر او غوغا بود آن سرو دل آرای من، آن روح جان افزای من در سایه لطفش نشین کاین سایه دل آرا بود این قفلها را باز کن، از این قفس پرواز کن انجام را آغاز کن کآنجا ز یار آوا بود این تارها را پاره کن و این دردها را چاره کن آواره شو، آواره کن از هر چه هستی‏زا بود بردار این ارقام را، بگذار این اوهام را بستان ز ساقی جام را، جامی که در آن لا بود امام خمینی ⛱کانال اشعار زیبا 《🍃🍂@asharziba🍂🍃》
مرغ دل پر می‏زند تا زین قفس بیرون شود جان به‏جان آمد، توانش تا دمی مجنون شود کس نداند حال این پروانه دلسوخته در برِ شمعِ وجود دوست، آخر چون شود؟ رهروان بستند بار و بر شدند از این دیار باز مانده در خم این کوچه، دل پر خون شود راز بگشا، پرده بردار از رخ زیبای خویش کز غم دیدار رویت، دیده چون جیحون شود ساقی از لب تشنگانِ بازمانده یاد کن ساغرت لبریز گردد، مستیت افزون شود گر ببارد ابر رحمت باده روزی جای آب دشتها سرمست گردد، چهره ها گلگون شود امام خمینی ⛱کانال اشعار زیبا 《🍃🍂@asharziba🍂🍃》
دست از دلم بدار، که جانم به لب رسید اندر فراقِ روی تو، روزم به شب رسید گفتم به جان غمزده: دیگر تو غم مخور غم رخت بست و موسم عیش و طرب رسید دلدار من چو یوسف گمگشته بازگشت کنعان، مرا ز روی دل ملتهب رسید راز دلم که قلب جفا دیده ام درید از سینه‏ام گذشت و به مغز عصب رسید مرغ دیار قدس، از آن پر زنان رمید بر درگهی که بود ورا منتخب، رسید دارالسلام، روی سلامت نشان نداد بگذشت جان از آن و به دارالعجب رسید امام خمینی ⛱کانال اشعار زیبا 《🍃🍂@asharziba🍂🍃》
دیشب به سرم باز هوای دگـر افتـاد در خواب مرا سوی خراسان گذر افتاد چشمم به ضریـح شه والا گهر افتاد این شعر همان لحظه مرا در نظر افتاد: با آل علی هرکه درافتـاد، ورافتاد این قبر غریبُ الغُـرَبا، خسرو طوس است این قبر مُعین الضعفا، شمس شموس است خاک در او ملجأ ارواح و نفـوس است باید ز ره صدق بر این خاک درافتاد با آل علی هرکه درافتاد، ورافتاد حـوران بهشتی زده اندر حرمش صف خیل ملَک از نور، طبق‌ها همه بر کف شاهـان به ادب در حرمش گشته مشرف اینجاست که تاج از سر هر تاجوَر افتاد با آل علی هر که درافتاد، ورافتاد اولاد علی شافع یوم عرصاتند دارای مقامات رفیـعُ الدرجاتند در روز قیامت همـه اسباب نجاتند ای وای بر آن کس که به این آل درافتاد با آل علـی هـرکه درافتاد، ورافتاد کام و دهن از نام علی یافت حـلاوت گل در چمن از نام علی یافت طراوت هر کس که به این سلسله بنمود عداوت در روز جزا جایگهش در سقر افتاد با آل علی هرکه درافتاد ورافتاد هرکس که به این سلسله پاک جفا کرد بد کرد و نفهمید وغلط کرد و خطا کـرد دیدی که یزید از ستم و کینه چه‌ها کرد آخر به درک رفت و به روحش شرر افتاد با آل علی هرکه درافتاد ورافتاد ‌ای قبله هفتم که تویی مظهر یاهو ای حجت هشتم که تویی ضامن آهو ما جمله نمـودیم به سوی حرمت رو از عشق تو در قلب و دل ما شرر افتاد با آل علی هرکه درافتاد، ورافتاد ___التماس دعا ⛱کانال اشعار زیبا 《🍃🍂@asharziba🍂🍃》
در میخانه به روی همه باز است هنوز سینه ی سوخته در سوز و گداز است هنوز بی نیازی است در این مستی و بیهوشی عشق درِ هستی زدن از روی نیاز است هنوز چاره از دوری دلبر نبود، لب بربند که غلام درِ او، بنده نواز است هنوز راز مگشای، مگر در برِمست رُخ یار که در این مرحله، او محرم راز است هنوز دست ب-ردار ز سوداگری و بوالهوسی دست عشاق سوی دوست دراز است هنوز نرسد دست من سوخته بردامن یار چه توان کرد که در عشوه و ناز است هنوز؟ ای نسیم سحری، گر سر کویش گذری عطر برگیر که او غالیه ساز است هنوز امام خمینی ⛱کانال اشعار زیبا 《🍃🍂@asharziba🍂🍃》
✅اشعار انقلابی باید چه کرد جانِ به لب‌ها رسیده را باید چه کرد این همه قد خمیده را باید چه کرد این همه جولانِ درد را باید چه کرد خائن روز نبرد را باید چه کرد مردم از حرف خسته را دنبالِ نان و آب غرور شکسته را این مردمی که این همه خون هدیه داده‌اند این‌ها که خود تجسم سعی و اراده‌ اند این‌ها که سر به سر پر از ایمان و باورند این‌ها که سر سپردۀ فرمانِ رهبرند این‌ها که صاحبان قیامند و انقلاب باید فقیرِ نان بشوند و اسیر آب  این مردمی که صلح و سلام ست حقشان آیا سکوت و بغضِ مدام است حقشان لبریز خشم از این همه تدبیر گشته‌اند سریز سفره‌هایِ حرام است حقشان این مردمی که اسوۀ ایثار بوده‌اند کی لایقِ تفضل اغیار بوده‌اند بعضی که روی خون دل خلق، مست خواب در دستشان زمام امور است در عذاب  بعضی که سخت عاشق غیرند ظاهراً آنان که حال آل زبیرند ظاهراً بالا نشین شهر و زر اندوزِ دهر نه شیخِ شیوخ و عابد دیراند ظاهراً بویِ تکبر است بلند، از کلامشان بی‌احترامی است به مردم مرامشان غرق‌اند پیش چشم همه در فسادها خرج زیاده‌ خواهی‌شان اعتمادها باید گرفت پایِ فرار از کمندشان باید برید دست به غارت بلندشان هرکس دراز کرده به این سفره دست را باید بگوید آورده این همه از کجا دیگر بس است هرچه صبورانه زیستیم باید مقابلِ صف اینان بایستیم ما از تلاش واهی اینان فراتریم پس ناامید و خسته و سرخورده نیستیم شاگردهایِ مکتب زهرا و حیدریم یک خط بس است، بلکه بفهمند کیستیم اول قدم به رویِ سر کافران زدیم تا بعد روبرویِ منافق بایستیم از این جماعت ، عقده اگر باز می‌شود از گام دومی ست که آغاز می‌شود آری علی که هست امام من و شما امروز دل سپرده به نام من و شما این واپسین نفس نفسِ دشمنان ماست این دومین قدم به سویِ وعدۀ خداست امروز باز این گام کار جوانانِ مخلص است امروز باز نوبتِ مردان بی‌ریاست امروز اگر عدالتمان خدشه دار شد پس رمزِ فتحِ مکۀ ما نام مرتضی است با این همه چه موقعِ عُزلت گزیدن است آن که آرمان جهانی‌اش کربلاست ما اعتکاف و عُزلتمان کنج سنگر است این دومین قدم به سویِ فتح خیبر است امروز وقت خیزش دیگر رسیده است فریادِ خون دوباره به سنگر رسیده است این گام شرط اولش از خود گذشتن است آینده اش از آن جوانانِ میهن است باید عبور کرد در این گام اگر چه دیر از خستگی خیل پدرخوانده‌هایِ پیر آن‌ها که روز و شب دم از اصلاح می‌زنند اما پس از تسلط‌شان راه می‌زنند ارباب‌های وعده و اسطورۀ نفاق معنا کنندگان شقاقند و افتراق باید عبور کرد در این گام اگرچه دیر از خستگی خیل پدرخوانده‌های پیر از ناکسان نابلد عافیت طلب از کاسبانِ اصل ، اصول ، خدا و رب باید عبور کرد در این گام از این و آن از هرجناح خسته ، دل‌سرد و ناتوان دیگر زمان سعی و خطاها گذشت و رفت دوران رأی روی هواها گذشت و رفت طی شد زمان تاخت تاز ملیجکان ماند است شاه جائر و ناز ملیجکان ای کاش بعد این هم تحلیل و افترا محکوم می‌شدند به یک عمر انزوا باید عبور کرد در این گام از این و آن باید گذشت از دلِ دریایِ بی‌کران حالا که پیر و سید ما دل زده به نیل باید گذشت از دل این سیل بی‌بدیل حالا که عرصه ، عرصۀ تکبیر مالک است رویِ سر معاویه شمشیر مالک است حالا که لحظه لحظۀ حساس ماجراست آیا مجال اشعری و عمروعاص هاست باید گرفت منشاء طغیانِ فتنه را باید شکست هیبت جولان فتنه را حالا که جان ما به فدایِ سر علی است امروز روز همدلی لشکر علی است باید یکی دمار خوارج درآورد مالک سر معاویه را تا بیاورد راهی نمانده است به امید آخرین می‌آید او که منتظرِ اوست این زمین آینده پیش روی من و ماست ای عزیز مقصد هنوز مسجد الاقصی است ای عزیز این دومین قدم که قدم می‌زنی در آن راهی به سویِ خیمه مولاست ای عزیز امروز در مسیر ولایت چه می کنی در اضطراب راه تو فرداست ای عزیز طبق کلام حضرت حق باش مطمئن این خاکِ تیره ارثیۀ ماست ای عزیز حاج مهدی رسولی شاعر : امیرعلی شریفی ⛱کانال اشعار زیبا 《🍃🍂@asharziba🍂🍃》
✅ اشعار رودکی شاد زی با سیاه چشمان، شاد که جهان نیست جز فسانه و باد زآمده شادمان بباید بود وز گذشته نکرد باید یاد من و آن جعد موی غالیه بوی من و آن ماهروی حورنژاد نیک بخت آن کسی که داد و بخورد شوربخت آن که او نخورد و نداد باد و ابر است این جهان، افسوس! باده پیش آر، هر چه باداباد شاد بوده‌ست از این جهان هرگز هیچ کس؟ تا از او تو باشی شاد داد دیده‌ست از او به هیچ سبب هیچ فرزانه؟ تا تو بینی داد ⛱کانال اشعار زیبا 《🍃🍂@asharziba🍂🍃》
بر در میکده از روی نیاز آمده‏ ام پیش اصحاب طریقت، به نماز آمده‏ ام از نهانخانه اسرار، ندارم خبری به در پیر مغان صاحب راز آمده‏ ام از سر کوی تو راندند مرا با خواری با دلی سوخته از بادیه باز آمده‏ ام صوفی و خرقه خود، زاهد و سجّاده خویش من سوی دیر مغان، نغمه نواز آمده‏ ام با دلی غمزده از دیر به مسجد رفتم به امیدی هِله با سوز و گداز آمده ام تا کند پرتو رویت به دو عالم غوغا بر هر ذره، به صد راز و نیاز آمده‏ ام امام خمینی ⛱کانال اشعار زیبا 《🍃🍂@asharziba🍂🍃》
✅اشعار انقلابی گر از این همه نیرنگ به تنگ آمــده است با علی لشکر شبرنگ به جنگ آمـده است فـاش پیـداست کـه از غیـظ برافـروختـه اند و چه کین ها که در انبان دل اندوخته اند ظـاهـــرا غصــهء میراث پـیـمـبـــر دارنـــد تــا علی را مـگـر از مسنـد دیـن بـر دارنـد پس چه در خانه نشستیم؟ علی تنها ماند منتظــر بهـر چـه هستیم؟ علـی تنهـا مـاند با ولـی باش مگـو راه ولایـت سخــت اسـت آنکــه هـم پـای ولایـت نـرود بـدبخــت اسـت این چه فتنه است که آفت زده ایمــان ها را “ایـن عمــار” کـه روشـن بکنــد جــان هـا را “ایـن عمــار” کــه تـبـیـیــن حقــایق بکند “ایـن عمــار” کــه از دسـت شمــا دق بکند؟ خصم در گوشه نشسته است که تزویر کند نکـنــد بــاز تــو را فـتـنــه زمـیــن گـیــر کـنــد نکـنــد بــا شـتـــر مـعــرکــه هـمـــراه شـوی نکـنـــد مـثـل “بنی ساعده” گـمــراه شـوی خـصــم خـصــم است ولو یار نمــاید خود را در پــس دیــن تــو انـکــار نـمـــایـد خـــود را دشمن این مرتبه قرآن سر نی خواهـد بـرد آنکه اهلست به این شعبده پی خواهدبرد نـیــزه نـیــزه اسـت ولـو بـر ســر او قـرآن هـا کفر کفری است که بر خواستـه از ایمان ها شعر از : محمد علی مهران فر ⛱کانال اشعار زیبا 《🍃🍂@asharziba🍂🍃》
ای کاش میر میدید، انبوه عاشقان را تا بی خبر نمیرد، از درد خود پرستی جانباز شیمیایی، با شیخ گفت: «جانا! با کافران چه کارت؟ گر بت نمی پرستی» دندان گرگها را، هر کودکی ببیند ای پیر انقلابی! چشمت چرا تو بستی؟ عاشق شو ارنه روزی، این صبر هم سرآید اذن ولی نباشد، پنداشتی که جستی؟ یارب شکسته حالان، طاقت دگر ندارند تا کی کنند اجانب، چندین دراز دستی محمد صادق باطنی: (طنز، سران سبز) اشعار انقلابی ⛱کانال اشعار زیبا 《🍃🍂@asharziba🍂🍃》
✅ اشعار حافظ ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی دل بی تو به جان آمد وقت است که بازآیی دایم گل این بستان شاداب نمی‌ماند دریاب ضعیفان را در وقت توانایی دیشب گله زلفش با باد همی‌کردم گفتا غلطی بگذر زین فکرت سودایی صد باد صبا این جا با سلسله می‌رقصند این است حریف ای دل تا باد نپیمایی مشتاقی و مهجوری دور از تو چنانم کرد کز دست بخواهد شد پایاب شکیبایی یا رب به که شاید گفت این نکته که در عالم رخساره به کس ننمود آن شاهد هرجایی ساقی چمن گل را بی روی تو رنگی نیست شمشاد خرامان کن تا باغ بیارایی ای درد توام درمان در بستر ناکامی و ای یاد توام مونس در گوشه تنهایی در دایره قسمت ما نقطه تسلیمیم لطف آن چه تو اندیشی حکم آن چه تو فرمایی فکر خود و رای خود در عالم رندی نیست کفر است در این مذهب خودبینی و خودرایی زین دایره مینا خونین جگرم می ده تا حل کنم این مشکل در ساغر مینایی حافظ شب هجران شد بوی خوش وصل آمد شادیت مبارک باد ای عاشق شیدایی ⛱کانال اشعار زیبا 《🍃🍂@asharziba🍂🍃》
امام زمانم سلام دل هوای روی ماه یار داردجمعه ها دل هوای دیدن دلدار داردجمعه ها صبح جمعه چشم درراهیم ماای عاشقان یار با ماوعده دیدار دارد ها اللّهُمَّ لِوَلِیکَ الْفَرَج 🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺 ⛱کانال اشعار زیبا 《🍃🍂@asharziba🍂🍃》
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✅اشعار انقلابی گر از این همه نیرنگ به تنگ آمــده است با علی لشکر شبرنگ به جنگ آمـده است فـاش پیـداست کـه از غیـظ برافـروختـه اند و چه کین ها که در انبان دل اندوخته اند ظـاهـــرا غصــهء میراث پـیـمـبـــر دارنـــد تــا علی را مـگـر از مسنـد دیـن بـر دارنـد پس چه در خانه نشستیم؟ علی تنها ماند منتظــر بهـر چـه هستیم؟ علـی تنهـا مـاند با ولـی باش مگـو راه ولایـت سخــت اسـت آنکــه هـم پـای ولایـت نـرود بـدبخــت اسـت این چه فتنه است که آفت زده ایمــان ها را “ایـن عمــار” کـه روشـن بکنــد جــان هـا را “ایـن عمــار” کــه تـبـیـیــن حقــایق بکند “ایـن عمــار” کــه از دسـت شمــا دق بکند؟ خصم در گوشه نشسته است که تزویر کند نکـنــد بــاز تــو را فـتـنــه زمـیــن گـیــر کـنــد نکـنــد بــا شـتـــر مـعــرکــه هـمـــراه شـوی نکـنـــد مـثـل “بنی ساعده” گـمــراه شـوی خـصــم خـصــم است ولو یار نمــاید خود را در پــس دیــن تــو انـکــار نـمـــایـد خـــود را دشمن این مرتبه قرآن سر نی خواهـد بـرد آنکه اهلست به این شعبده پی خواهدبرد نـیــزه نـیــزه اسـت ولـو بـر ســر او قـرآن هـا کفر کفری است که بر خواستـه از ایمان ها ⛱کانال اشعار زیبا 《🍃🍂@asharziba🍂🍃》
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
گهنکارم ز فعل خود گنه کار خداوندا توئی دانای اسرار گنهکارم که فرمانت نبردم ولیکن بادهٔ لطفت بخوردم بکردی توبهٔ همچون نصوحا بدادند جام معنیت مصفّا تو گشتی پاک و معصوم و مطهر گرفتی دامن اولاد حیدر از آنکه شربت ایشان چشیدی دوعالم پیش خود چون بیضه دیدی ز مشرق تا بمغرب کو جوانی که گوید همچو مظهر داستانی اگر یک قطره از جامش کنی نوش کنی تو هستی خود را فراموش شوی واصل بدریای یقینی اناالحق گوئی و منصور بینی اگر از جام او نوشی تو باده نگردی تو بگرد شیخ لاده اگر از جام او داری تو نامی بکن عطّار مسکین را سلامی اگر از جام او داری تو شوقی تو داری در معانیهاش ذوقی اگر از جام او خوردی پیاله نمی‌خواهی ز اعظم یک نواله اگر از جام او داری تو لذّت نه‌ای با شافعی محتاج صحبت اگر از جام او گردی تو سالک ترا کاری نباشد خود به مالک اگر از جام او گردی مکمّل تو گردی فارغ ز گفتار حنبل اگر از جام او نوشی بعالم ببینی جملگی اسرار آدم اگر از جام او نوشی بتحقیق شود گفتار ما آن جات صدیق ز مشرق تا بمغرب نام دارم ز فضل او هزاران جام دارم اگر از جام او نوشی بمعنی نهند بر فرق تو صد تاج تقوی اگر از جام او نوشی به اسرار ببینی نور او در عین دیدار اگر از جام او نوشی دمادم تو را باشد سلیمانی و خاتم اگر از جام او نوشی چو احمد شریعت را بدانی همچو ابجد اگر از جام او نوشی چو حیدر دو عالم بیشکت گردد مسخّر اگر از جام او نوشی حسن وار خدا یار تو باشد در همه کار اگر نوشی تو از جام حسینی بظاهر هم بباطن نور عینی اگر تو جام او نوشی چو سجّاد تو باشی جان و روح جمله عبّاد اگر تو جام او نوشی چو باقر شود بر تو همه اسرار ظاهر اگر تو جام او نوشی چو صادق تو باشی بر تمام علم حاذق اگر تو جام او نوشی چو کاظم بمانی از بلای نفس سالم اگر تو جام او نوشی رضا گوی درا در دین و دنیا پیشوا گوی اگر تو جام او نوشی تقی وار شوی از خواب غفلت زود بیدار اگر از جام او نوشی نقی بین مبین خود دشمنان آل یاسین اگر تو جام او نوشی چو عسکر تو را قطره نماید حوض کوثر اگر تو جام او نوشی چو مهدی تو باشی در زمان خویش هادی اگر تو جام او نوشی امینی ظهور اولین و آخرینی اگر تو جام او نوشی چو منصور اناالحق گوئی و باشی همه نور اگر تو جام او نوشی چو سلمان محقّق گردی اندر عین عرفان اگر تو جام او نوشی چوبوذر ترا باشد مقام قرب قنبر اگر تو جام او نوشی چو اشتر شود شمشیر تو مانند آذر اگر تو جام او نوشی چو مختار چو ابراهیم اشتر باش سردار اگر تو جام او نوشی چو حارث شوی شمشیر بابش را تو وارث اگر تو جام او نوشی چو عمّار مسیّب بینی اندر عین این کار اگر تو جام او نوشی چو مسلم چو ز مجی از بلا باشی تو سالم اگر تو جام او نوشی بایّام ببینی بایزیدش را به بسطام اگر تو جام او نوشی به آبی تمامی علمها را خود جوابی اگر تو جام او نوشی شوی مست بگوئی عشق خوددر پیش ما هست نبی این باده خورد و نعره‌ها زد هزاران آتش اندر جان ما زد نبی این باده خورد و حال ما گفت طریق عاشقان را بر ملا گفت نبی این باده خورد و گفت ای جان چرا غافل شدی از شاه مردان نبی این باده خورد و گفت اوداد زسر بگذشتم و از پای آزاد نبی این باده خورد و شادمان شد به پیش عارفان اسرار خوان شد نبی این باده خورد و بیخودی کرد دلم را پر ز نور سرمدی کرد نبی این باده خورد و گشت عاشق ز دُرد باده‌اش منصور عاشق نبی این باده خورد و گفت والله توئی در جان و دل بیدارو آگاه نبی این باده خورد و جان فدا کرد به اسرار خدایم آشنا کرد نبی این باده خورد و گفت عطّار توی اندر میان عاشقان یار نبی این باده خورد و گفت مظهر درون سالکان را کرد انور نبی این باده خورد و رفت در راه همی نالید و میگفت ای تو آگاه نبی این باده خورد و دستها زد سماع گرم را او با صفا زد نبی این باده خورد و از چه درآمد خروش و غلغل آن شه برآمد همه گویند عشق این تخم کشته است که حق او را بدست خودسرشته است ز اسرارش همه دلها شود شاد که داده خرمن هستی خود باد ز اسرارش جهان آباد گردد دل عشّاق دانا شاد گردد ز اسرارش منوّر جان عاشق که انور گشته زآن ایمان عاشق ز اسرار تو مظهر گشته عارف ازو آواز میآید که هاتف تو هاتف را ندانی کو بغیب است سر خود در گریبان کش که جیب است ز جیب او همه اسرار دیدم همه مُلک ومَلک عطّار دیدم ز اسرارش همه دیدار دیدم خدا را پیش آن دلدار دیدم محمّد هست دلدار الهی گواه پاکی او ماه و ماهی شریعت با طریقت حقّ او دان ظهور اوست اندر ذات ایشان شریعت خانهٔ امن و امانست طریقت راه قرب راستانست حقیقت اصل وصل آن امین شد چو نوری سوی ربّ العالمین شد از آن می خورد هر کو مست حق شد وجودش پاک و صافی چون ورق شد از آن می هر که خورد او بی هوس شد فغان و نالهٔ او چون جرس شد وجود من پر از نور ولی جو همی خواهم که
گویم با تو نیکو ولی ازدست این مشتی منافق نمی گویم من این اسرار لایق وگر گویند عطّار است رافض هر آن کو این بگوید هست حایض به پیشم کمتر از حیض زنان است هر آن کس کو ورا خود این گمانست دو و پانصد کتاب اولیا را دوباره خوانده‌ام هم انبیا را دگر با اولیا بسیار بودم حدیث اولیا چون جان شنودم دگر احمد بحیدر راز گویم ز اهل فضل کی اسرار جویم مرا یاریست اندر پرده پنهان کسی گوید که رو تو راز خود دان دگر می‌گویدم آن یار برگو باو کن ختم معنی این زمان تو نبی اسرار و عرفان مرتضی شد همی درجان منصور او خدا شد همو معنیّ و آیات کلام است ز غزّت بر محمّد او پیام است امین کبریا چون جبرئیلست بخلق و لطف و عصمت چون خلیل است خدا او را ولیّ الله خوانده برفعت مصطفایش شاه خوانده بهر قرنی برون آید به لونی ازو آباد میدان این دو کونی محمّد با علی از نور ذاتند درون جان عاشق خود حیاتند خدا نور است و او نور خدای است به شرعم این معانی مقتدایست محمد از وجود خویش برخاست تمام نور خود با نورش آراست چو قطره سوی بحر آمد نکو شد اناالحق گوی در معنی هم او شد چه می‌گوئی تو ای فاضل بیا گو برو انسان کامل را دعاگو ز انسان نور تابد در معانی تو از انسان کامل وا نمانی حقیقت را درون جان ما بین شریعت آستان آن سرا بین دو عالم پیش من خود یک نگین است به تحقیق و یقین دانم چنین است من این دعوی ز اصل کار دارم جهان را اندرو مردار دارم من این دعوی بمعنی باز گویم به پیش شاه خود این راز گویم من این دعوی به دانا کی توانم از آنکو گفت باشد در زبانم مرا دعوی به غیری باشد ای یار که او دو بین شده در عین پندار مرا دعوی مُسلّم گشت در دین که شرعم از محمّد هست تلقین مرا دعوی رسد در کلّ آفاق که هستم در معانیهای او طاق مرا دعوی رسد کز وی بگویم نشان پای او را من بجویم بعمر خویش مدح کس نگفتم دُری از بهر دنیا من نسفتم مرا گنج معانی شد مُسخّر بیمن همّت اولاد حیدر مرا گنج معانی همنشین است ترا استاد شیطان لعین است مرا گنج معانی راهبر شد ترا از این معانی گوش کر شد مرا گنج معانی در درونست به پیشم دین بی‌دینان زبونست مرا گنج معانی بیشمار است حضور ذوق من دیدار یار است مرا گنج معانی هست در دل کتبهایم شده فضل فضایم مرا گنج معانی بی زوال است تو را سرّ معانی قیل و قال است مرا گنج معانی در قطار است که اشترهای مستم بی مهار است مرا گنج معانی در ظهور است از آن این مظهر من گنج نور است مرا گنج معانی بی کلید است مگو کین از جنید و بایزید است مرا گنج معانی رهنمایست امیرالمؤمنینم پیشوای است مرا گنج معانی در ضمیر است ز اسرارم خوارج در زحیر است مرا گنج معانی بس کبیر است امیرالمؤمنینم دستگیر است مرا گنج معانی خود زعشق است نه جانم کوفه و مصر و دمشق است مرا گنج معانی گفت برخیز برو از جمع بی‌دینان بپرهیز مرا گنج معانی مرتضایست که او خود تاج و عین اولیایست مرا گنج معانی در کتاب است که نام یار من دروی خطاب است مرا گنج معانی آن امام است که او را جبرئیل از جان غلام است مرا گنج معانی آن امیر است که او جبّار اکبر را وزیر است مرا گنج معانی جعفر آمد که او باب علی را چون درآمد مرا گنج معانی شاه داده است چنانکه قبرش را ماه داده است مرا گنج معانی جفر شاه است که هر دو کون پیشش چون گیاه است مرا گنج معانی نهج او شد از آن گفتار من در دین نکوشد مرا گنج معانی او بداده منم خاک ره آن شاهزاده اشعار عطار ⛱کانال اشعار زیبا 《🍃🍂@asharziba🍂🍃》