eitaa logo
اشعار زیبا
392 دنبال‌کننده
973 عکس
110 ویدیو
2 فایل
شما میتواتید اشعار و مطالب زیبا و دو بیتی های ناب مورد علاقه تان را در این کانال پیدا کنید اگر لذت بردید صلواتی برای سلامتی و فرج امام زمان(عج) هدیه بفرمایید https://eitaa.com/joinchat/1623261194C5 @Asharziba تأسیس کانال ۱۳۹۷/۲/۲۰
مشاهده در ایتا
دانلود
هم برای من به انصار و مهاجر رو زدی هم صبوری کردی و در خانه ام سوسو زدی چند ماهی درد پهلو را تحمل کرده‌ای خواستی برخیزی از جا تکیه بر زانو زدی رو به بهبودی ست حالت یا برای دلخوشی بسترت را جمع کردی خانه را جارو زدی اینقدر زحمت به خود دادی برای مرتضی کودکان را با چه حالی شانه بر گیسو زدی یک کلام از درد خود با من نگفتی هیچ وقت مخفی از چشمان حیدر دست بر پهلو زدی گر چه این همسایه‌ها از پشت خنجر میزنند با دعایت زخم آن‌ها را سحر دارو زدی از تمام غصه‌ها این غم علی را میکشد تو برای من به انصار و مهاجر رو زدی ⛱کانال اشعار زیبا 《🍃🍂@asharziba🍂🍃》
بریز آب روان اسما، ولی آهسته آهسته به جسم اطهر زهرا ولی آهسته آهسته بریز آب روان تا من، بشویم مخفی از دشمن تنش از زیر پیراهن، ولی آهسته آهسته ببین بشکسته پهلویش، سیه گردیده بازویش تو خود ریز آب بر رویش، ولی آهسته آهسته همه خواب و علی بیدار، سرش بنهاده بر دیوار بگرید با دلی خونبار ، ولی آهسته آهسته حسن ای نورچشمانم حسین ای راحت جانم بنالید ای عزیزانم، ولی آهسته آهسته بیا ای دخترم زینب به پیش مادرت امشب بخوان او را به تاب و تب، ولی آهسته آهسته روم شب ها سراغ او، به قبر بی چراغ او کنم زاری ز داغ او، ولی آهسته آهسته ⛱کانال اشعار زیبا 《🍃🍂@asharziba🍂🍃》
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حماسه ۹ دی شراب خانه و میز قمار می‌خواهد بنی امیّه حمار و خمار می‌خواهد بنی امیه فقط مردمان بی طرفی به بی تفاوتی روزگار می‌خواهد بنی امیّه فقط شیعیان نادانی فریب خورده و بی‌اختیار می‌خواهد بنی‌امیّه علی را میانه‌ی میدان بدون دُلدل و بی ذوالفقار می‌خواهد بنی امیّه امام جماعتی اهلِ نماز و روزه ولی بی بخار می‌خواهد بنی امیّه امام و رئیس جامعه را عبا به دوش ولی تاجدار می‌خواهد بنی امیّه سیاستمدار بی خطری که با یزید بیاید کنار می‌خواهد فریب‌کار و ندانم بکار و سازش کار از این قبیل سیاستمدار می خواهد بنی امیّه فقط آن شریح قاضی را که وقت فتنه بیاید به کار می‌خواهد بنی امیّه أبا شهوت و أبا شکمی نزول خواره و بی بند و بار می‌خواهد که هرچه می‌کشد اسلام از منیّت ماست حسین جان به کف و جان نثار می‌خواهد که هرچه می‌کشد اسلام از جهالت ماست علی بصیرت عمّاروار می‌خواهد... اشعار مهدی جهاندار ⛱کانال اشعار زیبا 《🍃🍂@asharziba🍂🍃》
حماسه ۹ دی از وسوسه ی گندم ری درس بگیرید ای فتنه گران! از نُه دی درس بگیرید هر کس پیِ عمامه ی کوفی نسب افتاد از قافله ی اهل بصیرت عقب افتاد دنیا طلبان دیده ی بیدار ندارند با آینه ی کرب و بلا کار ندارند اسلام که رنجورِ تبِ خون جگری هاست مجروحِ شبیخون همین فتنه گری هاست با رفتنتان، زخم به لبخند گرفتیم از فتنه ی دیروزِ جمل پند گرفتیم رفتید! ولی مردِ جگردار زیاد است در جبهه ی حق میثم تمار زیاد است از عشق در این جبهه مکرر بنویسید از مالک و عمار و ابوذر بنویسید آری بنویسید سر از فتنه گر افتاد «با آل علی هر که در افتاد، ور افتاد» موجیم، پیِ ساحل آرام نباشیم دل بسته و دلداده ی برجام نباشیم دل بسته ی این دردِ مسلمانی خویشیم دلداده ی آن پیرِ خراسانی خویشیم اشعار وحید قاسمی ⛱کانال اشعار زیبا 《🍃🍂@asharziba🍂🍃》
حماسه ۹ دی بال پرواز گشایید که پرها باقی است بعد از این باز سفر، باز سفرها باقی است پشت بت‌ها نشود راست پس از ابراهیم بت شکن رفت ولی باز تبرها باقی است گفت فرزانه‌ای، امروز شما عاشوراست جبهه باقی است، شمشیر و سپرها باقی است جنگ پایان پدرهای سفر کرده نبود شور آن واقعه در جان پسرها باقی است گرچه پیروزی از آن من و تو خواهد بود شرط‌ها باقی است، اما و اگرها باقی است " شرط اول قدم آن است که مجنون باشی" " در ره منزل لیلی که خطرها" باقی است نیست خالی دل ارباب یقین از غصه فتنه‌ها می‌رود و خون جگرها باقی است سخن از فتنه شد و چرت غزل شد پاره واژه‌ها دربه در و قافیه‌ها آواره قصه تلخ است چه تلخ است! بگویم یا نه؟ صبرتان می‌رود از دست! بگویم یا نه؟ شاید از قصه ما خُلق شما تنگ شود! یا که این گفته خود آغازگر جنگ شود جواد محمد زمانی ⛱کانال اشعار زیبا 《🍃🍂@asharziba🍂🍃》
حماسه ۹ دی فتنه سال ۱۳۸۸ فتنه شاید روزگاری اهل ایمان بوده باشد فتنه شاید روزگاری اهل ایمان بوده باشد آه این ابلیس شاید روزی انسان بوده باشد فتنه شاید در لباس میش، گرگی تیز دندان در لباسی تازه شاید فتنه چوپان بوده باشد فتنه شاید کنج پستوی کسی لای کتابی؛ فتنه لازم نیست حتماً در خیابان بوده باشد فتنه شاید در صف صفِین می جنگیده روزی فتنه شاید در زمان شاه، زندان بوده باشد! فتنه شاید با امام از کودکی همسایه بوده یا که در طیّاره ی پاریس_تهران بوده باشد فتنه شاید تابی از زلف پریشان نگاری فتنه شاید خوابی از آن چشم فتّان بوده باشد فتنه شاید اینکه دارد شعر می خواند برایت؛ وا مصیبت! فتنه شاید از رفیقان بوده باشد ذرّه ای بر دامن اسلام ننشیند غباری نامسلمانی اگر همنام سلمان بوده باشد دوره ی فتنه است آری، می شناسد فتنه ها را آنکه در این کربلا عبّاس ِ دوران بوده باشد فتنه خشک و تر نمی داند خدایا وقت رفتن  کاشکی دستم به دامان شهیدان بوده باشد اشعار مهدی جهاندار ⛱کانال اشعار زیبا 《🍃🍂@asharziba🍂🍃》
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کوه باشی، سیل یا باران چه فرقی می کند؟ سرو باشی، باد یا طوفان چه فرقی می کند؟ مرزها سهم زمین اند و تو اهل آسمان آسمان شام یا ایران چه فرقی می کند؟ مرز ما عشق است هر جا اوست آنجا خاک ما است سامرا، غزه، حلب، تهران چه فرقی می کند؟ قفل باید بشکند، باید قفس را بشکنیم حصر الزهرا و آبادان چه فرقی می کند؟ هر که را صبح شهادت نیست، شام مرگ هست بی شهادت، مرگ با خسران چه فرقی می کند؟ شعله، خاکستر، دم آخر ولی ققنوس را لحظه آغاز با پایان چه فرقی می کند؟ ⛱کانال اشعار زیبا 《🍃🍂@asharziba🍂🍃》
عاقبت مسح جنون، خون به پر و بال کشید روضه قاسم ما نیز به گودال کشید بت بگو، بی سروپا باش، سراپا تبریم چند سالی ست که ما منتظر این خبریم کدخدا را برسانید! زمان، مستِ علی ست مالک افتاد زمین، تیغ، ولی دست علی ست کدخدا را برسانید که خون ارزان نیست ماجرای من و معشوق مرا پایان نیست کدخدا را برسانید که حق تابنده ست مالک افتاد ولی خشم مقدس زنده ست احمد بابایی ⛱کانال اشعار زیبا 《🍃🍂@asharziba🍂🍃》
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
در رگ حادثه، خون موج زد، آیینه شکست شعله‌ور شد در و دیوار حرم، سینه شکست خون مالک به زمین ریخت، خبر سنگین است بعد مالک، به تن حوصله، سر، سنگین است اشک آغاز جنون است، تماشا سخت است دیدن بغض علی در غم زهرا سخت است خون ما وجه سلوک است که سالک باقی‌ست کشته شد مالک اگر، غیرت مالک باقی‌ست شعله‌ور بود و به ققنوس، توسل می‌کرد تشنه لب بود و لب آب تحمل می‌کرد وسط معرکه غوغاست، جنون می‌رقصد مالک انگار که در برکه خون می‌رقصد شعله‌ور بود درِ خانه، لگد بر در خورد داغ، مسمار شد و بر جگر حیدر خورد شعله‌ور بود خبر، دل به صدا آمده است خبر ار مصحف امّ الشهدا آمده است سنگ باران شده قاسم، شده دل، خونین‌تر این چه زخمی ‌ست که باشد ز عسل شیرین‌تر وسط معرکه غوغاست... شکسته بالش آمده مادر سادات به استقبالش جلوه آیینه طلب شد غزلش کرد خدا چه بگویم به چه حالی بغلش کرد خدا چه بگویم به چه حالی یل ما را کشتند قبله باقی ست فقط قبله نما را کشتند قبله باقی ست، خدا هست، بگو با صهیون صد چنین قبله نما هست بگو با صهیون عاقبت مسح جنون، خون به پر و بال کشید روضه قاسم ما نیز به گودال کشید بت بگو، بی سروپا باش، سراپا تبریم چند سالی ست که ما منتظر این خبریم کدخدا را برسانید! زمان، مستِ علی ست مالک افتاد زمین، تیغ، ولی دست علی ست کدخدا را برسانید که خون ارزان نیست ماجرای من و معشوق مرا پایان نیست کدخدا را برسانید که حق تابنده ست مالک افتاد ولی خشم مقدس زنده ست زخم شمشیر اگر خورد به شیران... باشد حاج قاسم یکی از مردم ایران باشد چله‌ای هست که سردار...  نه بی سر شده‌اند همه مردم ما مالک اشتر شده‌اند دل ما سوخت در این روضه خبر سنگین است باکی از کشته شدن نیست، سعادت این است مالک افتاد زمین، قیمت حسرت چند است خوش به حالش که علی از دل او خرسند است نوبت روضه قاسم شد و جولان دادند روضه خوان‌ها خبر از سم ستوران دادند یا علی، اهل حرم دست به دامان تو اند مالک و قاسم هر عهد، شهیدان تو اند قنفذ از یک طرف و حرمله از سوی دگر بازهم در وسط معرکه، آهوی دگر خبر تازه، سر قافله آوار شده فاطمه پشت در خانه، گرفتار شده اشک آغاز جنون است! تماشا سخت است دیدن بغض علی در غم زهرا سخت است سر صبحی دم از آن زلف پریشان زده‌ایم اول روضه گریزی به شهیدان زده‌ایم مرگ بر بی کسی و واهمه! بر عشق درود تشنه جان داد حسین ابن علی بین دو رود تشنه جان داد نسوزد سر گیسوی حرم نگران بود حرامی نرود سوی حرم وای اگر آبروی قوم غدیری می‌رفت وای اگر دختر ارباب اسیری می‌رفت روضه خوان گفت شبی خیمه به غارت رفته است روضه خوان گفت که زینب به اسارت رفته است خطبه خوان زینب کبراست بگو با صهیون کربلا آخر دنیاست بگو با صهیون در عطش چاره همین بود که دریا باشیم ارباً اربا شده اکبر لیلا باشیم سامرا تا به حلب جمع پریشانی بود تیغ خیبر شکنی، ارث سلیمانی بود سر طوفان شب بی حادثه بر شانه ماست ابرها مرز ندارند سفر خانه ماست غرش ماست که از شط مصاف آمده است صاعقه دور سر ما به طواف آمده است کدخدا را برسان! جلوه به زخم آکنده ست خون ما بت‌شکنان، گور بتان را کنده است زخم و خون آرزوی ماست، بگو با صهیون زخم ارثیه زهراست بگو با صهیون صبح صادق زده و ضربت آخر مانده ست راه باز است اگر سیدعلی فرمانده ست اشک من حسرت محض است پر از فریادم کشته شد یار ولی یاد بتول افتادم گریه کردیم ولی عقده ز دل باز نشد مگر از پشت در خانه غم آغاز نشد خواست آن فرصت عهد ازلی را نبرند فاطمه پشت در آمد که علی را نبرند کدخدایان نجس سرّ مگو را کشتند یک نفر یار علی بود که او را کشتند شعله بر بال و پر روح الامین افتاده سوره کوثر قرآن به زمین افتاده آن طرف نعره یک بی سروپا می‌شنوم این طرف از پس در فضه بیا می‌شنوم شعله‌ور شد حرم و معجر زهرا هم سوخت روضه خوان گفت که موی سر زهرا هم سوخت شعر از احمد بابایی ⛱کانال اشعار زیبا 《🍃🍂@asharziba🍂🍃》
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شوق انتقام در پگاه جمعه ای وقت سحر، یک روز سرد چشمها در خواب ناز و دل ولی لبریز درد هاتفی بانگی برآورد از سویدای وجود هان که ای اهل زمین سردارتان پرواز کرد دشمن غدّار و اَشقَی الاشقیای بی وجود در دل تاریک شب زد حمله بر آن یکّه مرد مرد میدان تمام عرصه های سخت و تار قاسم مُلک سلیمان ، رهگشای هر نبرد آن یکی بر سر زد و آن دیگری بر سینه اش داغ این سردار دلها را ولی درمان نکرد بعد او شوق نبرد و انتقامش بر دل است هرکه دارد خط سازش گردد او تنها و طرد سرخی خونش چراغی در شب تارم شده از فراقش گشته اما چهره هامان زار و زرد شاعر : حمید قلی زاده ⛱کانال اشعار زیبا 《🍃🍂@asharziba🍂🍃》
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هوالحیّ مصباحِ دوستانِ ولایت،سفربخیر خورشید بی‌بدیلِ هدایت سفربخیر آه ای جوابِ «هَل مِن عمّار‍ِ» رهبری آموزگار درسِ شهامت سفربخیر داغی بزرگ بر دل یاران نشانده‌ای ای آبروی علم و فقاهت سفربخیر بعد از تو بر زمین مگذاریم این عَلَم هستیم در ادامهٔ راهت،سفربخیر بالاتر از دماء شهیدان،مدادِ توست آموخت مالک از تو شهادت،سفربخیر ⛱کانال اشعار زیبا 《🍃🍂@asharziba🍂🍃》
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سردار بدون واهمه… یعنی تو محبوب قلوب ما همه... یعنی تو گفتی بنویسند فقط سربازی... سرباز عزیز فاطمه… یعنی تو ⛱کانال اشعار زیبا 《🍃🍂@asharziba🍂🍃》
🖤💔🖤💔🖤💔🖤💔🖤 ▪️امام حسین(ع) ▪️حضرت زهرا(س) ▪️فاطمیه شخصیتی که زحمت مارا کشیده است   عالم از ابتدای وجودش ندیده است دست من و تو نیست اگر نوکرش شدیم    خیلی حسین زحمت مارا کشیده است منت نهاده بر سرمان اشک جاری است   از دل بگو حسین تورا او خریده است بین قلم و لطف تو هست ارتباط اگر    حرفی به روی برگه کاغذ خزیده است من با زبان شعر نوشتم که این حسین    ماضی مضارع و به هر علت مزیده است کشف قمر پدیده شده؟ بچه بازی است    ارباب ما برای جهان یک پدیده است مارا به حال خودمان ول نکرده است    چون بوی کربلا به مشامم رسیده است در روضه ات زبان گرفتم و ناگه زبان گرفت مردم ولی به عشق تو قلبم تپیده است من پیله میکنم که برایش بسوزم و    هیئت به اذن او به مدارم تنیده است از دکتر و مطب به خدا بیمه میشود    هرکس که طعم چایی او را چشیده است این رفت و آمدی که برایم رقم زده  از گریه ی شبانه مهدی دمیده است ایام فاطمیه شد و روضه های سخت  آقا بیا که مادر تو قد خمیده است شاعر اگر زمیخ درو سینه مینوشت   میمرد آن که روضه کوچه شنیده است لرزی اگر ز سردی این بیت حس شده  از لا بلای چادر خاکی وزیده است شرمنده ام به خدمتتان عرض میکنم او مادر حسین، همان سر بریده است شاعر: امیرحسام یوسفی 🖤💔🖤💔🖤💔🖤💔🖤 ⛱کانال اشعار زیبا https://eitaa.com/asharziba
چند بیتی عرض ادب به ساحت مقدس سردار شهید قاسم سلیمانی ؛ابومهدی مهندس و یاران عزیزشان که غریبانه جام شهادت را نوشیدند. 🖤💔🖤💔🖤💔🖤💔🖤 مسیر رودِ خروشان به دامن دریاست به خون خویش طپیدن سرورِ این دنیاست بدون دست؛علمدار؛دیدنی تر شد لباسِ سرخِ شهادت به قامتت زیباست به روی دوش شهیدان تنت شب جمعه کنارِ علقمه مهمانِ حضرت زهراست ز فاو تا به حلب ؛زینبیه تا به عراق حضور ِ سبز تو شانه به شانهٔ شهداست سلام بر تنِ پاکِ تو و «ابومهدی» که عاشقانه در آغوشِ سیدالشهداست کسی که در پی الگو برای ایثار است حیات تا به شهادت نتیجه اش اینجاست زمان زندگی ات فاتحانه جنگیدی شهادت تو سرآغاز مرگ آمریکاست تقاص خون تو را صهیونیسم پس بدهد به گور میبرد این آرزو «علی تنهاست» نوشته روی عَلَم «قاسم سلیمانی» به روی شانهٔ او پرچم علی بالاست زکربلای چهار و شلمچه جا ماندی ولی قرار تو بادوستان تو ؛دی ماست کسی که فاطمیه جام وصل می نوشد میانِ شعله اگر دست و پا زند ؛ گویاست_ _میانِ آن درودیوار مادرِ ماسوخت میانِ آن در و دیوار محشری برپاست به پیش چشم علی می زدند زهرا را یگانه عصمت کبری به زیر دست و‌پاست کسی که روی بگیرد زمرد نابینا میان آنهمه نا مَحرمِ بدون ِ حیاست مغیره قنفذ و خالد قلاف کوبیدند کسی نگفت که زن را زدن به کوچه رواست؟ اگرکه چادر مادر به کوچه خاکی شد ظهور فاطمیه در غروب عاشوراست سپاه کوفه به زینب بلند خندیدند تمام درد سر او نبودن سقاست کنار پیکرِ بی سر زدند زینب را برای غارت چادر میانشان دعواست قاسم نعمتی 🖤💔🖤💔🖤💔🖤💔🖤 ⛱کانال اشعار زیبا https://eitaa.com/asharziba
شیخ بهایی » نان و حلوا علم یابد زیب از فقر، ای پسر نی ز باغ و راغ و اسب و گاو و خر مولوی را، هست دایم این گمان کان بیابد زیب ز اسباب جهان نقص علم است، ای جناب مولوی حشمت و مال و منال دنیوی قاقم و خز چند پوشی چون شهان؟ مرغ و ماهی، چند سازی زیب خوان؟ خود بده انصاف، ای صاحب کمال کی شود اینها میسر از حلال؟ ای علم افراشته، در راه دین از چه شد مأکول و ملبوست چنین؟ چند مال شبهه ناک آری به کف؟ تا که باشی نرم پوش و خوش علف عاقبت سازد تو را، از دین بری این خودآرایی و این تن پروری لقمه کید از طریق مشتبه خاک خور خاک و بر آن دندان منه کان تو را در راه دین مغبون کند نور عرفان از دلت بیرون کند لقمهٔ نانی که باشد شبهه ناک در حریم کعبه، ابراهیم پاک گر، به دست خود فشاندی تخم آن ور به گاو چرخ کردی شخم آن ور، مه نو در حصادش داس کرد ور به سنگ کعبه‌اش، دست آس کرد ور به آب زمزمش کردی عجین مریم آیین پیکری از حور عین ور بخواندی بر خمیرش بی‌عدد فاتحه، با قل هوالله احد ور بود از شاخ طوبی آتشش ور شدی روح‌الامین هیزم کشش ور تو برخوانی هزاران بسمله بر سر آن لقمهٔ پر ولوله عاقبت، خاصیتش ظاهر شود نفس از آن لقمه تو را قاهر شود در ره طاعت، تو را بی‌جان کند خانهٔ دین تو را ویران کند درد دینت گر بود، ای مرد راه! چارهٔ خود کن، که دینت شد تباه از هوس بگذر! رها کن کش و فش پا ز دامان قناعت، در مکش گر نباشد جامهٔ اطلس تو را کهنه دلقی، ساتر تن، بس تو را ور مزعفر نبودت با قند و مشک خوش بود دوغ و پیاز و نان خشک ور نباشد مشربه از زر ناب با کف خود می‌توانی خورد آب ور نباشد مرکب زرین لگام می‌توانی زد به پای خویش گام ور نباشد دور باش از پیش و پس دور باش نفرت خلق، از تو بس ور نباشد خانه‌های زرنگار می‌توان بردن به سر در کنج غار ور نباشد فرش ابریشم طراز با حصیر کهنهٔ مسجد بساز ور نباشد شانه‌ای از بهر ریش شانه بتوان کرد با انگشت خویش هرچه بینی در جهان دارد عوض در عوض گردد تو را حاصل، غرض بی‌عوض، دانی چه باشد در جهان؟ عمر باشد، عمر، قدر آن بدان ⛱کانال اشعار زیبا 《🍃🍂@asharziba🍂🍃》
هم برای من به انصار و مهاجر رو زدی هم صبوری کردی و در خانه ام سوسو زدی چند ماهی درد پهلو را تحمل کرده‌ای خواستی برخیزی از جا تکیه بر زانو زدی رو به بهبودی ست حالت یا برای دلخوشی بسترت را جمع کردی خانه را جارو زدی اینقدر زحمت به خود دادی برای مرتضی کودکان را با چه حالی شانه بر گیسو زدی یک کلام از درد خود با من نگفتی هیچ وقت مخفی از چشمان حیدر دست بر پهلو زدی گر چه این همسایه‌ها از پشت خنجر میزنند با دعایت زخم آن‌ها را سحر دارو زدی از تمام غصه‌ها این غم علی را میکشد تو برای من به انصار و مهاجر رو زدی ⛱کانال اشعار زیبا 《🍃🍂@asharziba🍂🍃》
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا