eitaa logo
اشعار زیبا
373 دنبال‌کننده
972 عکس
108 ویدیو
2 فایل
شما میتواتید اشعار و مطالب زیبا و دو بیتی های ناب مورد علاقه تان را در این کانال پیدا کنید اگر لذت بردید صلواتی برای سلامتی و فرج امام زمان(عج) هدیه بفرمایید https://eitaa.com/joinchat/1623261194C5 @Asharziba تأسیس کانال ۱۳۹۷/۲/۲۰
مشاهده در ایتا
دانلود
✅اشعار انقلابی باید چه کرد جانِ به لب‌ها رسیده را باید چه کرد این همه قد خمیده را باید چه کرد این همه جولانِ درد را باید چه کرد خائن روز نبرد را باید چه کرد مردم از حرف خسته را دنبالِ نان و آب غرور شکسته را این مردمی که این همه خون هدیه داده‌اند این‌ها که خود تجسم سعی و اراده‌ اند این‌ها که سر به سر پر از ایمان و باورند این‌ها که سر سپردۀ فرمانِ رهبرند این‌ها که صاحبان قیامند و انقلاب باید فقیرِ نان بشوند و اسیر آب  این مردمی که صلح و سلام ست حقشان آیا سکوت و بغضِ مدام است حقشان لبریز خشم از این همه تدبیر گشته‌اند سریز سفره‌هایِ حرام است حقشان این مردمی که اسوۀ ایثار بوده‌اند کی لایقِ تفضل اغیار بوده‌اند بعضی که روی خون دل خلق، مست خواب در دستشان زمام امور است در عذاب  بعضی که سخت عاشق غیرند ظاهراً آنان که حال آل زبیرند ظاهراً بالا نشین شهر و زر اندوزِ دهر نه شیخِ شیوخ و عابد دیراند ظاهراً بویِ تکبر است بلند، از کلامشان بی‌احترامی است به مردم مرامشان غرق‌اند پیش چشم همه در فسادها خرج زیاده‌ خواهی‌شان اعتمادها باید گرفت پایِ فرار از کمندشان باید برید دست به غارت بلندشان هرکس دراز کرده به این سفره دست را باید بگوید آورده این همه از کجا دیگر بس است هرچه صبورانه زیستیم باید مقابلِ صف اینان بایستیم ما از تلاش واهی اینان فراتریم پس ناامید و خسته و سرخورده نیستیم شاگردهایِ مکتب زهرا و حیدریم یک خط بس است، بلکه بفهمند کیستیم اول قدم به رویِ سر کافران زدیم تا بعد روبرویِ منافق بایستیم از این جماعت ، عقده اگر باز می‌شود از گام دومی ست که آغاز می‌شود آری علی که هست امام من و شما امروز دل سپرده به نام من و شما این واپسین نفس نفسِ دشمنان ماست این دومین قدم به سویِ وعدۀ خداست امروز باز این گام کار جوانانِ مخلص است امروز باز نوبتِ مردان بی‌ریاست امروز اگر عدالتمان خدشه دار شد پس رمزِ فتحِ مکۀ ما نام مرتضی است با این همه چه موقعِ عُزلت گزیدن است آن که آرمان جهانی‌اش کربلاست ما اعتکاف و عُزلتمان کنج سنگر است این دومین قدم به سویِ فتح خیبر است امروز وقت خیزش دیگر رسیده است فریادِ خون دوباره به سنگر رسیده است این گام شرط اولش از خود گذشتن است آینده اش از آن جوانانِ میهن است باید عبور کرد در این گام اگر چه دیر از خستگی خیل پدرخوانده‌هایِ پیر آن‌ها که روز و شب دم از اصلاح می‌زنند اما پس از تسلط‌شان راه می‌زنند ارباب‌های وعده و اسطورۀ نفاق معنا کنندگان شقاقند و افتراق باید عبور کرد در این گام اگرچه دیر از خستگی خیل پدرخوانده‌های پیر از ناکسان نابلد عافیت طلب از کاسبانِ اصل ، اصول ، خدا و رب باید عبور کرد در این گام از این و آن از هرجناح خسته ، دل‌سرد و ناتوان دیگر زمان سعی و خطاها گذشت و رفت دوران رأی روی هواها گذشت و رفت طی شد زمان تاخت تاز ملیجکان ماند است شاه جائر و ناز ملیجکان ای کاش بعد این هم تحلیل و افترا محکوم می‌شدند به یک عمر انزوا باید عبور کرد در این گام از این و آن باید گذشت از دلِ دریایِ بی‌کران حالا که پیر و سید ما دل زده به نیل باید گذشت از دل این سیل بی‌بدیل حالا که عرصه ، عرصۀ تکبیر مالک است رویِ سر معاویه شمشیر مالک است حالا که لحظه لحظۀ حساس ماجراست آیا مجال اشعری و عمروعاص هاست باید گرفت منشاء طغیانِ فتنه را باید شکست هیبت جولان فتنه را حالا که جان ما به فدایِ سر علی است امروز روز همدلی لشکر علی است باید یکی دمار خوارج درآورد مالک سر معاویه را تا بیاورد راهی نمانده است به امید آخرین می‌آید او که منتظرِ اوست این زمین آینده پیش روی من و ماست ای عزیز مقصد هنوز مسجد الاقصی است ای عزیز این دومین قدم که قدم می‌زنی در آن راهی به سویِ خیمه مولاست ای عزیز امروز در مسیر ولایت چه می کنی در اضطراب راه تو فرداست ای عزیز طبق کلام حضرت حق باش مطمئن این خاکِ تیره ارثیۀ ماست ای عزیز حاج مهدی رسولی شاعر : امیرعلی شریفی ⛱کانال اشعار زیبا 《🍃🍂@asharziba🍂🍃》
✅ اشعار رودکی شاد زی با سیاه چشمان، شاد که جهان نیست جز فسانه و باد زآمده شادمان بباید بود وز گذشته نکرد باید یاد من و آن جعد موی غالیه بوی من و آن ماهروی حورنژاد نیک بخت آن کسی که داد و بخورد شوربخت آن که او نخورد و نداد باد و ابر است این جهان، افسوس! باده پیش آر، هر چه باداباد شاد بوده‌ست از این جهان هرگز هیچ کس؟ تا از او تو باشی شاد داد دیده‌ست از او به هیچ سبب هیچ فرزانه؟ تا تو بینی داد ⛱کانال اشعار زیبا 《🍃🍂@asharziba🍂🍃》
بر در میکده از روی نیاز آمده‏ ام پیش اصحاب طریقت، به نماز آمده‏ ام از نهانخانه اسرار، ندارم خبری به در پیر مغان صاحب راز آمده‏ ام از سر کوی تو راندند مرا با خواری با دلی سوخته از بادیه باز آمده‏ ام صوفی و خرقه خود، زاهد و سجّاده خویش من سوی دیر مغان، نغمه نواز آمده‏ ام با دلی غمزده از دیر به مسجد رفتم به امیدی هِله با سوز و گداز آمده ام تا کند پرتو رویت به دو عالم غوغا بر هر ذره، به صد راز و نیاز آمده‏ ام امام خمینی ⛱کانال اشعار زیبا 《🍃🍂@asharziba🍂🍃》
✅اشعار انقلابی گر از این همه نیرنگ به تنگ آمــده است با علی لشکر شبرنگ به جنگ آمـده است فـاش پیـداست کـه از غیـظ برافـروختـه اند و چه کین ها که در انبان دل اندوخته اند ظـاهـــرا غصــهء میراث پـیـمـبـــر دارنـــد تــا علی را مـگـر از مسنـد دیـن بـر دارنـد پس چه در خانه نشستیم؟ علی تنها ماند منتظــر بهـر چـه هستیم؟ علـی تنهـا مـاند با ولـی باش مگـو راه ولایـت سخــت اسـت آنکــه هـم پـای ولایـت نـرود بـدبخــت اسـت این چه فتنه است که آفت زده ایمــان ها را “ایـن عمــار” کـه روشـن بکنــد جــان هـا را “ایـن عمــار” کــه تـبـیـیــن حقــایق بکند “ایـن عمــار” کــه از دسـت شمــا دق بکند؟ خصم در گوشه نشسته است که تزویر کند نکـنــد بــاز تــو را فـتـنــه زمـیــن گـیــر کـنــد نکـنــد بــا شـتـــر مـعــرکــه هـمـــراه شـوی نکـنـــد مـثـل “بنی ساعده” گـمــراه شـوی خـصــم خـصــم است ولو یار نمــاید خود را در پــس دیــن تــو انـکــار نـمـــایـد خـــود را دشمن این مرتبه قرآن سر نی خواهـد بـرد آنکه اهلست به این شعبده پی خواهدبرد نـیــزه نـیــزه اسـت ولـو بـر ســر او قـرآن هـا کفر کفری است که بر خواستـه از ایمان ها شعر از : محمد علی مهران فر ⛱کانال اشعار زیبا 《🍃🍂@asharziba🍂🍃》
ای کاش میر میدید، انبوه عاشقان را تا بی خبر نمیرد، از درد خود پرستی جانباز شیمیایی، با شیخ گفت: «جانا! با کافران چه کارت؟ گر بت نمی پرستی» دندان گرگها را، هر کودکی ببیند ای پیر انقلابی! چشمت چرا تو بستی؟ عاشق شو ارنه روزی، این صبر هم سرآید اذن ولی نباشد، پنداشتی که جستی؟ یارب شکسته حالان، طاقت دگر ندارند تا کی کنند اجانب، چندین دراز دستی محمد صادق باطنی: (طنز، سران سبز) اشعار انقلابی ⛱کانال اشعار زیبا 《🍃🍂@asharziba🍂🍃》
✅ اشعار حافظ ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی دل بی تو به جان آمد وقت است که بازآیی دایم گل این بستان شاداب نمی‌ماند دریاب ضعیفان را در وقت توانایی دیشب گله زلفش با باد همی‌کردم گفتا غلطی بگذر زین فکرت سودایی صد باد صبا این جا با سلسله می‌رقصند این است حریف ای دل تا باد نپیمایی مشتاقی و مهجوری دور از تو چنانم کرد کز دست بخواهد شد پایاب شکیبایی یا رب به که شاید گفت این نکته که در عالم رخساره به کس ننمود آن شاهد هرجایی ساقی چمن گل را بی روی تو رنگی نیست شمشاد خرامان کن تا باغ بیارایی ای درد توام درمان در بستر ناکامی و ای یاد توام مونس در گوشه تنهایی در دایره قسمت ما نقطه تسلیمیم لطف آن چه تو اندیشی حکم آن چه تو فرمایی فکر خود و رای خود در عالم رندی نیست کفر است در این مذهب خودبینی و خودرایی زین دایره مینا خونین جگرم می ده تا حل کنم این مشکل در ساغر مینایی حافظ شب هجران شد بوی خوش وصل آمد شادیت مبارک باد ای عاشق شیدایی ⛱کانال اشعار زیبا 《🍃🍂@asharziba🍂🍃》
امام زمانم سلام دل هوای روی ماه یار داردجمعه ها دل هوای دیدن دلدار داردجمعه ها صبح جمعه چشم درراهیم ماای عاشقان یار با ماوعده دیدار دارد ها اللّهُمَّ لِوَلِیکَ الْفَرَج 🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺 ⛱کانال اشعار زیبا 《🍃🍂@asharziba🍂🍃》
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✅اشعار انقلابی گر از این همه نیرنگ به تنگ آمــده است با علی لشکر شبرنگ به جنگ آمـده است فـاش پیـداست کـه از غیـظ برافـروختـه اند و چه کین ها که در انبان دل اندوخته اند ظـاهـــرا غصــهء میراث پـیـمـبـــر دارنـــد تــا علی را مـگـر از مسنـد دیـن بـر دارنـد پس چه در خانه نشستیم؟ علی تنها ماند منتظــر بهـر چـه هستیم؟ علـی تنهـا مـاند با ولـی باش مگـو راه ولایـت سخــت اسـت آنکــه هـم پـای ولایـت نـرود بـدبخــت اسـت این چه فتنه است که آفت زده ایمــان ها را “ایـن عمــار” کـه روشـن بکنــد جــان هـا را “ایـن عمــار” کــه تـبـیـیــن حقــایق بکند “ایـن عمــار” کــه از دسـت شمــا دق بکند؟ خصم در گوشه نشسته است که تزویر کند نکـنــد بــاز تــو را فـتـنــه زمـیــن گـیــر کـنــد نکـنــد بــا شـتـــر مـعــرکــه هـمـــراه شـوی نکـنـــد مـثـل “بنی ساعده” گـمــراه شـوی خـصــم خـصــم است ولو یار نمــاید خود را در پــس دیــن تــو انـکــار نـمـــایـد خـــود را دشمن این مرتبه قرآن سر نی خواهـد بـرد آنکه اهلست به این شعبده پی خواهدبرد نـیــزه نـیــزه اسـت ولـو بـر ســر او قـرآن هـا کفر کفری است که بر خواستـه از ایمان ها ⛱کانال اشعار زیبا 《🍃🍂@asharziba🍂🍃》
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
گهنکارم ز فعل خود گنه کار خداوندا توئی دانای اسرار گنهکارم که فرمانت نبردم ولیکن بادهٔ لطفت بخوردم بکردی توبهٔ همچون نصوحا بدادند جام معنیت مصفّا تو گشتی پاک و معصوم و مطهر گرفتی دامن اولاد حیدر از آنکه شربت ایشان چشیدی دوعالم پیش خود چون بیضه دیدی ز مشرق تا بمغرب کو جوانی که گوید همچو مظهر داستانی اگر یک قطره از جامش کنی نوش کنی تو هستی خود را فراموش شوی واصل بدریای یقینی اناالحق گوئی و منصور بینی اگر از جام او نوشی تو باده نگردی تو بگرد شیخ لاده اگر از جام او داری تو نامی بکن عطّار مسکین را سلامی اگر از جام او داری تو شوقی تو داری در معانیهاش ذوقی اگر از جام او خوردی پیاله نمی‌خواهی ز اعظم یک نواله اگر از جام او داری تو لذّت نه‌ای با شافعی محتاج صحبت اگر از جام او گردی تو سالک ترا کاری نباشد خود به مالک اگر از جام او گردی مکمّل تو گردی فارغ ز گفتار حنبل اگر از جام او نوشی بعالم ببینی جملگی اسرار آدم اگر از جام او نوشی بتحقیق شود گفتار ما آن جات صدیق ز مشرق تا بمغرب نام دارم ز فضل او هزاران جام دارم اگر از جام او نوشی بمعنی نهند بر فرق تو صد تاج تقوی اگر از جام او نوشی به اسرار ببینی نور او در عین دیدار اگر از جام او نوشی دمادم تو را باشد سلیمانی و خاتم اگر از جام او نوشی چو احمد شریعت را بدانی همچو ابجد اگر از جام او نوشی چو حیدر دو عالم بیشکت گردد مسخّر اگر از جام او نوشی حسن وار خدا یار تو باشد در همه کار اگر نوشی تو از جام حسینی بظاهر هم بباطن نور عینی اگر تو جام او نوشی چو سجّاد تو باشی جان و روح جمله عبّاد اگر تو جام او نوشی چو باقر شود بر تو همه اسرار ظاهر اگر تو جام او نوشی چو صادق تو باشی بر تمام علم حاذق اگر تو جام او نوشی چو کاظم بمانی از بلای نفس سالم اگر تو جام او نوشی رضا گوی درا در دین و دنیا پیشوا گوی اگر تو جام او نوشی تقی وار شوی از خواب غفلت زود بیدار اگر از جام او نوشی نقی بین مبین خود دشمنان آل یاسین اگر تو جام او نوشی چو عسکر تو را قطره نماید حوض کوثر اگر تو جام او نوشی چو مهدی تو باشی در زمان خویش هادی اگر تو جام او نوشی امینی ظهور اولین و آخرینی اگر تو جام او نوشی چو منصور اناالحق گوئی و باشی همه نور اگر تو جام او نوشی چو سلمان محقّق گردی اندر عین عرفان اگر تو جام او نوشی چوبوذر ترا باشد مقام قرب قنبر اگر تو جام او نوشی چو اشتر شود شمشیر تو مانند آذر اگر تو جام او نوشی چو مختار چو ابراهیم اشتر باش سردار اگر تو جام او نوشی چو حارث شوی شمشیر بابش را تو وارث اگر تو جام او نوشی چو عمّار مسیّب بینی اندر عین این کار اگر تو جام او نوشی چو مسلم چو ز مجی از بلا باشی تو سالم اگر تو جام او نوشی بایّام ببینی بایزیدش را به بسطام اگر تو جام او نوشی به آبی تمامی علمها را خود جوابی اگر تو جام او نوشی شوی مست بگوئی عشق خوددر پیش ما هست نبی این باده خورد و نعره‌ها زد هزاران آتش اندر جان ما زد نبی این باده خورد و حال ما گفت طریق عاشقان را بر ملا گفت نبی این باده خورد و گفت ای جان چرا غافل شدی از شاه مردان نبی این باده خورد و گفت اوداد زسر بگذشتم و از پای آزاد نبی این باده خورد و شادمان شد به پیش عارفان اسرار خوان شد نبی این باده خورد و بیخودی کرد دلم را پر ز نور سرمدی کرد نبی این باده خورد و گشت عاشق ز دُرد باده‌اش منصور عاشق نبی این باده خورد و گفت والله توئی در جان و دل بیدارو آگاه نبی این باده خورد و جان فدا کرد به اسرار خدایم آشنا کرد نبی این باده خورد و گفت عطّار توی اندر میان عاشقان یار نبی این باده خورد و گفت مظهر درون سالکان را کرد انور نبی این باده خورد و رفت در راه همی نالید و میگفت ای تو آگاه نبی این باده خورد و دستها زد سماع گرم را او با صفا زد نبی این باده خورد و از چه درآمد خروش و غلغل آن شه برآمد همه گویند عشق این تخم کشته است که حق او را بدست خودسرشته است ز اسرارش همه دلها شود شاد که داده خرمن هستی خود باد ز اسرارش جهان آباد گردد دل عشّاق دانا شاد گردد ز اسرارش منوّر جان عاشق که انور گشته زآن ایمان عاشق ز اسرار تو مظهر گشته عارف ازو آواز میآید که هاتف تو هاتف را ندانی کو بغیب است سر خود در گریبان کش که جیب است ز جیب او همه اسرار دیدم همه مُلک ومَلک عطّار دیدم ز اسرارش همه دیدار دیدم خدا را پیش آن دلدار دیدم محمّد هست دلدار الهی گواه پاکی او ماه و ماهی شریعت با طریقت حقّ او دان ظهور اوست اندر ذات ایشان شریعت خانهٔ امن و امانست طریقت راه قرب راستانست حقیقت اصل وصل آن امین شد چو نوری سوی ربّ العالمین شد از آن می خورد هر کو مست حق شد وجودش پاک و صافی چون ورق شد از آن می هر که خورد او بی هوس شد فغان و نالهٔ او چون جرس شد وجود من پر از نور ولی جو همی خواهم که
گویم با تو نیکو ولی ازدست این مشتی منافق نمی گویم من این اسرار لایق وگر گویند عطّار است رافض هر آن کو این بگوید هست حایض به پیشم کمتر از حیض زنان است هر آن کس کو ورا خود این گمانست دو و پانصد کتاب اولیا را دوباره خوانده‌ام هم انبیا را دگر با اولیا بسیار بودم حدیث اولیا چون جان شنودم دگر احمد بحیدر راز گویم ز اهل فضل کی اسرار جویم مرا یاریست اندر پرده پنهان کسی گوید که رو تو راز خود دان دگر می‌گویدم آن یار برگو باو کن ختم معنی این زمان تو نبی اسرار و عرفان مرتضی شد همی درجان منصور او خدا شد همو معنیّ و آیات کلام است ز غزّت بر محمّد او پیام است امین کبریا چون جبرئیلست بخلق و لطف و عصمت چون خلیل است خدا او را ولیّ الله خوانده برفعت مصطفایش شاه خوانده بهر قرنی برون آید به لونی ازو آباد میدان این دو کونی محمّد با علی از نور ذاتند درون جان عاشق خود حیاتند خدا نور است و او نور خدای است به شرعم این معانی مقتدایست محمد از وجود خویش برخاست تمام نور خود با نورش آراست چو قطره سوی بحر آمد نکو شد اناالحق گوی در معنی هم او شد چه می‌گوئی تو ای فاضل بیا گو برو انسان کامل را دعاگو ز انسان نور تابد در معانی تو از انسان کامل وا نمانی حقیقت را درون جان ما بین شریعت آستان آن سرا بین دو عالم پیش من خود یک نگین است به تحقیق و یقین دانم چنین است من این دعوی ز اصل کار دارم جهان را اندرو مردار دارم من این دعوی بمعنی باز گویم به پیش شاه خود این راز گویم من این دعوی به دانا کی توانم از آنکو گفت باشد در زبانم مرا دعوی به غیری باشد ای یار که او دو بین شده در عین پندار مرا دعوی مُسلّم گشت در دین که شرعم از محمّد هست تلقین مرا دعوی رسد در کلّ آفاق که هستم در معانیهای او طاق مرا دعوی رسد کز وی بگویم نشان پای او را من بجویم بعمر خویش مدح کس نگفتم دُری از بهر دنیا من نسفتم مرا گنج معانی شد مُسخّر بیمن همّت اولاد حیدر مرا گنج معانی همنشین است ترا استاد شیطان لعین است مرا گنج معانی راهبر شد ترا از این معانی گوش کر شد مرا گنج معانی در درونست به پیشم دین بی‌دینان زبونست مرا گنج معانی بیشمار است حضور ذوق من دیدار یار است مرا گنج معانی هست در دل کتبهایم شده فضل فضایم مرا گنج معانی بی زوال است تو را سرّ معانی قیل و قال است مرا گنج معانی در قطار است که اشترهای مستم بی مهار است مرا گنج معانی در ظهور است از آن این مظهر من گنج نور است مرا گنج معانی بی کلید است مگو کین از جنید و بایزید است مرا گنج معانی رهنمایست امیرالمؤمنینم پیشوای است مرا گنج معانی در ضمیر است ز اسرارم خوارج در زحیر است مرا گنج معانی بس کبیر است امیرالمؤمنینم دستگیر است مرا گنج معانی خود زعشق است نه جانم کوفه و مصر و دمشق است مرا گنج معانی گفت برخیز برو از جمع بی‌دینان بپرهیز مرا گنج معانی مرتضایست که او خود تاج و عین اولیایست مرا گنج معانی در کتاب است که نام یار من دروی خطاب است مرا گنج معانی آن امام است که او را جبرئیل از جان غلام است مرا گنج معانی آن امیر است که او جبّار اکبر را وزیر است مرا گنج معانی جعفر آمد که او باب علی را چون درآمد مرا گنج معانی شاه داده است چنانکه قبرش را ماه داده است مرا گنج معانی جفر شاه است که هر دو کون پیشش چون گیاه است مرا گنج معانی نهج او شد از آن گفتار من در دین نکوشد مرا گنج معانی او بداده منم خاک ره آن شاهزاده اشعار عطار ⛱کانال اشعار زیبا 《🍃🍂@asharziba🍂🍃》
🍃🍂🌺🍂🍃🌺🍃🍂🌺🍂🍃 ▪️اشعار استاد شهریار حالا چرا؟ آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا؟ نوشداروئی و بعد از مرگ سهراب آمدی سنگدل این زودتر می خواستی حالا چرا؟ عمر ما را مهلت امروز و فردای تو نیست من که یک امروز مهمان توام فردا چرا؟ نازنینا ما به ناز تو جوانی داده ایم دیگر اکنون با جوانان نازکن با ما چرا؟ وه که با این عمرهای کوته بی اعتبار اینهمه غافل شدن از چون منی شیدا چرا؟ شور فرهادم بپرسش سر به زیر افکنده بود ای لب شیرین جواب تلخ سربالا چرا؟ ای شب هجران که یک دم در تو چشم من نخفت اینقدر با بخت خواب آلود من لالا چرا؟ آسمان چون جمع مشتاقان پریشان می کند در شگفتم من نمی پاشد ز هم دنیا چرا؟ در خزان هجر گل ای بلبل طبع حزین خامشی شرط وفاداری بود غوغا چرا؟ شهریارا بی حبیب خود نمی کردی سفر این سفر راه قیامت میروی تنها چرا؟ ⛱کانال اشعار زیبا 《🍃🍂@asharziba🍂🍃》
🍃🍂🌺🍂🍃🌺🍃🍂🌺🍂🍃 ▪️اشعار استاد شهریار گوهرفروش یار و همسر نگرفتم که گرو بود سرم تو شدی مادر و من با همه پیری پسرم تو جگر گوشه هم از شیر بریدی و هنوز من بیچاره همان عاشق خونین جگرم خون دل میخورم و چشم نظر بازم جام جرمم این است که صاحبدل و صاحبنظرم منکه با عشق نراندم به جوانی هوسی هوس عشق و جوانیست به پیرانه سرم پدرت گوهر خود تا به زر و سیم فروخت پدر عشق بسوزد که در آمد پدرم عشق و آزادگی و حسن و جوانی و هنر عجبا هیچ نیرزید که بی سیم و زرم هنرم کاش گره بند زر و سیمم بود که به بازار تو کاری نگشود از هنرم سیزده را همه عالم به در امروز از شهر من خود آن سیزدهم کز همه عالم به درم تا به دیوار و درش تازه کنم عهد قدیم گاهی از کوچه معشوقه خود می گذرم تو از آن دگری رو که مرا یاد تو بس خود تو دانی که من از کان جهانی دگرم از شکار دگران چشم و دلی دارم سیر شیرم و جوی شغالان نبود آبخورم خون دل موج زند در جگرم چون یاقوت شهریارا چه کنم لعلم و والا گهرم 🍃🍂🌺🍂🍃🌺🍃🍂🌺🍂🍃 ⛱کانال اشعار زیبا 《🍃🍂@asharziba🍂🍃》
✅امام رضا علیه السلام خواهند اگر ببخشند از مجرمی گناهی اول ورا نوازند با سوز و اشک و آهی دریای عفو جوشد از اشک دردمندی اوراق جرم سوزد از آه صبحگاهی اینجا گناه بخشند کوهی به کاه بخشند بیچاره من که با خود ناورده پّر کاهی ای وای اگر برای افشای هر گناهم گردند روز محشر هر عضو من گواهی هر چند روسیاهم با آنهمه گناهم مشتاق یک نگاهم مولای من نگاهی یارب چگونه سوزد آن کو در آستانت رخسار خویش سوده بر خاک گاه گاهی بار گناه سنگین ره منتهی به بن بست در پیش رو ندارم جز باب تو به راهی از من گنه بود زشت از تواست عفو، زیبا ای عفو از تو زیبا العفو یا الهی تن خسته پا شکسته درها تمام بسته جز باب رحمت تو نبود مرا پناهی عمری گناه کردم دل را سیاه کردم من اشتباه کردم یارب چه اشتباهی آلودگی دل را با اشک تو به شویم تا در دلم نماند آثاری از گناهی با کثرت گناهم مپسند روسیاهم کاورده ام علی را در عین روسیاهی مهر علی است (میثم) مهر نجات عالم بی حب او نباشد طاعات جز تباهی استادحاج غلامرضا سازگار( میثم) به مناسبت۲۳ ذی القعده روز زیارتی امام رضا علیه السلام صلی الله علیک یا علی بن موسی الرضا ⛱کانال اشعار زیبا 《🍃🍂@asharziba🍂🍃》
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
زندگي آرام است، مثل آرامش يك خواب بلند. زندگي شيرين است، مثل شيريني يك روز قشنگ. زندگي رويايي است، مثل روياي ِيكي كودك ناز. زندگي زيبايي است، مثل زيبايي يك غنچه ي باز. زندگي تك تك اين ساعتهاست، زندگي چرخش اين عقربه هاست، زندگي راز دل مادر من. زندگي پينه ي دست پدر است، زندگي مثل زمان در گذر... ⛱کانال اشعار زیبا 《🍃🍂@asharziba🍂🍃》
⁨تا گفتم السلام_علیڪم دلم شڪسٺ نام حسیـن ، بند دلم را، ز هم گسسٺ ای اسم اعظمٺ به زبانم، عَلَی الدَّوام ما جاءَ غَیرُ اِسمُڪَ فی مُنتَهَی الڪَلام آییـنּ مـن تویی، ڪه تویی دیـنِ راستیـن بَل ما وَجَدٺُ غَیرَڪَ فی قَلبِی الحَزیـن یاسیدالشـ‌هـداحسین جان♥️ ⛱کانال اشعار زیبا 《🍃🍂@asharziba🍂🍃》
💚بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم💚 سلام صبح را آغاز می کنیم با نام دوست جنبش عالم همه با یاد اوست🌹 آن خدایی که عشق را در ما نهاد مهر و محبت 🌻 هرچه زیبایی در اوست🌸 ⛱کانال اشعار زیبا 《🍃🍂@asharziba🍂🍃》
اشعار پروین اعتصامی صاف و درد غنچه ای گفت به پژمرده گلی که ز ایام، دلت زود آزرد آب، افزون و بزرگست فضا ز چه رو، کاستی و گشتی خرد زینهمه سبزه و گل، جز تو کسی نه فتاد و نه شکست و نه فسرد گفت، زنگی که در آئینهٔ ماست نه چنانست که دانند سترد دی، می هستی ما صافی بود صاف خوردیم و رسیدیم به درد خیره نگرفت جهان، رونق من بگرفتش ز من و بر تو سپرد تا کند جای برای تو فراخ باغبان فلکم سخت فشرد چه توان گفت به یغماگر دهر چه توان کرد، چو میباید مرد تو بباغ آمدی و ما رفتیم آنکه آورد ترا، ما را برد اندرین دفتر پیروزه، سپهر آنچه را ما نشمردیم، شمرد غنچه، تا آب و هوا دید شکفت چه خبر داشت که خواهد پژمرد ساقی میکدهٔ دهر، قضاست همه کس، باده ازین ساغر خورد ⛱کانال اشعار زیبا 《🍃🍂@asharziba🍂🍃》
🍃🍂🌺🍂🍃🌺🍃🍂🌺🍂🍃 ▪️اشعار استاد شهریار کاش یارب در دیاری که در او نیست کسی یار کسی کاش یارب که نیفتد به کسی کار کسی هر کس آزار من زار پسندید ولی نپسندید دل زار من آزار کسی آخرش محنت جانکاه به چاه اندازد هر که چون ماه برافروخت شب تار کسی سودش این بس که به هیچش بفروشند چو من هر که با قیمت جان بود خریدار کسی سود بازار محبت همه آه سرد است تا نکوشید پی گرمی بازار کسی من به بیداری از این خواب چه سنجم که بود بخت خوابیدهٔ کس دولت بیدار کسی غیر آزار ندیدم چو گرفتارم دید کس مبادا چو من زار گرفتار کسی تا شدم خوار تو رشگم به عزیزان آید بارالها که عزیزی نشود خوار کسی آن که خاطر هوس عشق و وفا دارد از او به هوس هر دو سه روزیست هوادار کسی لطف حق یار کسی باد که در دورهٔ ما نشود یار کسی تا نشود بار کسی گر کسی را نفکندیم به سر سایه چو گل شکر ایزد که نبودیم به پا خار کسی شهریارا سر من زیر پی کاخ ستم به که بر سر فتدم سایه دیوار کسی 🍃🍂🌺🍂🍃🌺🍃🍂🌺🍂🍃 ⛱کانال اشعار زیبا https://eitaa.com/asharziba
این نیز بگذرد هم مرگ بر جهان شما نیز بگذرد هم رونق زمان شما نیز بگذرد وین بوم محنت از پی آن تا کند خراب بر دولت آشیان شما نیز بگذرد باد خزان نکبت ایام ناگهان بر باغ و بوستان شما نیز بگذرد آب اجل که هست گلوگیر خاص و عام بر حلق و بر دهان شما نیز بگذرد ای تیغتان چو نیزه برای ستم دراز این تیزی سنان شما نیز بگذرد چون داد عادلان به جهان در بقا نکرد بیداد ظالمان شما نیز بگذرد در مملکت چو غرش شیران گذشت و رفت این عوعو سگان شما نیز بگذرد آن کس که اسب داشت غبارش فرو نشست گرد سم خران شما نیز بگذرد بادی که در زمانه بسی شمعها بکشت هم بر چراغدان شما نیز بگذرد زین کاروانسرای بسی کاروان گذشت ناچار کاروان شما نیز بگذرد ای مفتخر به طالع مسعود خویشتن تأثیر اختران شما نیز بگذرد این نوبت از کسان به شما ناکسان رسید نوبت ز ناکسان شما نیز بگذرد بیش از دو روز بود از آن دگر کسان بعد از دو روز از آن شما نیز بگذرد بر تیر جورتان ز تحمل سپر کنیم تا سختی کمان شما نیز بگذرد در باغ دولت دگران بود مدتی این گل، ز گلستان شما نیز بگذرد آبی‌ست ایستاده درین خانه مال و جاه این آب ناروان شما نیز بگذرد ای تو رمه سپرده به چوپان گرگ طبع این گرگی شبان شما نیز بگذرد پیل فنا که شاه بقا مات حکم اوست هم بر پیادگان شما نیز بگذرد ای دوستان خوبم که به نیکی دعای سیف یک روز بر زبان شما نیز بگذرد اشعار سیف فرغانی ⛱کانال اشعار زیبا 《🍃🍂@asharziba🍂🍃》
مولانا سِیفُ‌الدّین ابوالمَحامِد محمّد فَرغانی از شعرا و مشایخ ایرانی قرن هفتم و هشتم هجری بود، وی اصلاً از فرغانه‌ی ماوراءالنهر بود که در دورهٔ سلطهٔ ایلخانان و مغولان در آسیای صغیر می‌زیست. وی در حالی که نزدیک به هشتاد سال داشت در سال ۷۴۹ هجری و در یکی از خانقاه‌های آقسرا وفات یافت. ⛱کانال اشعار زیبا 《🍃🍂@asharziba🍂🍃》
امام زمان (عج) من از اشکی که میریزد ز چشم یار میترسم از آن روزی که مولایم شود بیمار میترسم! همه ماندیم در جهلی شبیه عهد دقیانوس من از خوابیدن مهدی درون غار میترسم! رها کن صحبت یعقوب و کوری و غم و فرزند من از گرداندن یوسف سر بازار میترسم همه گویند این جمعه بیا اما درنگی کن از اینکه باز عاشورا شود تکرار میترسم! سحر شد آمده خورشید اما آسمان ابریست من از بی مهری این ابرهای تار میترسم! تمام عمر خود را نوکر این خاندان خواندم از آن روزی که این منصب کنم انکار میترسم! طبیبم داده پیغامم بیا دارویت آماده است از آن شرمی که دارم از رخ عطار میترسم! شنیدم روز وشب از دیده ات خون جگر ریزد من از بیماری آن دیده خونبار میترسم! به وقت ترس و تنهایی،تو هستی تکیه گاه من مرا تنها میان قبر خود نگذار، میترسم! دلت بشکسته از من،لکن ای دلدار رحمی کن که از نفرین و عاق والدین بسیار میترسم! هزاران بار من رفتم،ولي شرمنده برگشتم ز هجرانت نترسیدم ولی این بار میترسم!   شاعر: مهدی بقایی ⛱کانال اشعار زیبا 《🍃🍂@asharziba🍂🍃》