eitaa logo
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
14.7هزار دنبال‌کننده
20.7هزار عکس
2هزار ویدیو
86 فایل
ˇ﷽ براے تماشاے یڪ عشق ماندگار، در محفلے مهمان شدیم ڪھ از محبّت میان عـلے'ع و زهـرا'س میگفت؛ از عشقے حـلال...💓 •هدیهٔ ما به پاس همراهےِ شما• @Heiyat_Majazi ˼ @Rasad_Nama ˼ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
🥤 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . 📩 هفته قبل سر کلاس معارف دانشگاه بهمون گفتن باید از امام زمان الگو بگیرید منم از فرداش فقط غیبت کردم😅😐 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 𓈒 1048 𓈒 "شما و مجردی‌تون" رو بفرستین. 𓈒📬𓈒 @Khadem_Daricheh . 𓂃پاتوق‌مجردے𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 . 🥤 ⏝
🪖 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . به روایت همسر محترم شهید : به ياد دارم روزي در اوايل ازدواج من با شهيد هاشمي، به بازارچه شاپور رفتيم تا خريد كنيم. در حال خريد بوديم كه برخورديم به پدر و مادر آقا سيد. لحظه‌اي نگذشت كه با صحنه‌اي تماشايي مواجه شدم آقا سيد خم شد و زانو زد روي زمين و شروع كرد به بوسيدن پاهاي پدر و مادرش. اين صحنه براي من كه اولين بار بود چنين رفتاري را مي‌ديدم، تعجب‌آور بود، ولي براي آنان كه بارها اين صحنه را ديده بودند، عادي به شمار مي‌آمد آقا سيد با آن قامت رشيد و تنومندش و با آن شهرتش خيلي مردمي و خاضع،‌ دل‌رحم و فروتن بود. درد و رنج مردم اذيتش مي‌كرد، هرگز بي‌تفاوت نبود. هميشه در حال جهيزيه دادن به يك خانواده بود. مخصوصاً‌ دختران شهدا. به فقرا و مستمندان مي‌رسيد، كمك به ساخت مسجد مي‌كرد، براي بچه‌هاي بي‌سرپرست مكاني درست كرده بود كه تا چندين سال بعد از شهادتش من نمي‌دانستم اگر مي‌خواست پولش را جمع كند، يكي از ثروتمندترين افراد مي‌شد، ولي همين كه انقلاب شد، مغازه اش را كرد تعاوني وحدت اسلامي. از جيبش مي گذاشت تا اجناس را ارزان تر به مردم دهد مي گفت تا خاكمان در دست دشمن است، روي ديدن امام را ندارم. او به امام خيلي معتقد بود. مي گويند ميدان تير آبادان كه با زحمت فراوان او و همرزمانش گرفته شد، در شرايطي كه هنوز بني صدر مصدر امر بود، آقا سيد گفته بود به كوري آنهايي كه ولايت فقيه را زير سئوال مي‌برند، نام اينجا را به ميدان ولايت فقيه تغيير مي‌دهيم او آن قدر به امام ارادت داشت كه وقتي نام امام به ميان مي‌آمد، اشك توي چشم‌هايش حلقه مي‌زد..... ⊹🌷 ❤️ . 𓂃اینجاشهدامیزبان‌عشق‌اند𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 . 🪖 ⏝
🧃 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . زندگی مشـــــترک مثل اَلاکلنگ میمــــــونه 👇👇 باید یکی کـــوتاه بیاد☺️ اگه همیشه فقط یک نفر کوتاه بیاد هر دو نفــــر زده مــــیشن یکی از بالا موندن و دیگــری از پایین موندن🍂 . . 𓂃ویتامین‌عشقت‌اینجاست𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 . 🧃 ⏝
☀️ ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . اینجا دریاست... من غرق می‌شوم در موج‌های نور... حتی ز راه دور... حتی ز راه دور🌊✨ . 𓂃جایےبراےخلوت‌باامام‌رئـوف𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 . ☀️ ⏝
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
💌 ⏝ ֢ ֢ #عشقینه ֢ ֢ . #مسیحای_عشق #قسمت_دویست‌وبیست‌وچهار +:زنداداش،مسیح سرش شلوغ بود،من الآن اوم
💌 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . :_آره بابا،مهم نیست +:حالا چی شده بود اینقدر هول هولی اومدی دنبالم؟ :_از خونه فرار کردم +:چی؟؟ :_مامان و زنعمو داشتن میرفتن خونه رو بچینن +:کدوم خونه؟ :_خونه ی مسیح میخواستن وسایل منو ببرن اونجا... خانه ی مسیح... وسایل من،آنجا چه میکند؟ فاطمه میایستد به طرفش برمیگردم +:نیکی باورم نمیشه..یعنی...یعنی تو فردا عروس میشی؟ چشمانم را میبندم،حس میکنم بدنم میلرزد. سرم را آرام تکان میدهم.. فاطمه دستانم را میگیرد. زیر لب میگوید +:وای چه آرزوها و برنامه ها که واسه عروسی تو داشتم... :_عیب نداره،همشو عروسی تو اجرا میکنم.. لبخند میزند،بیجان... درک میکنم حالش را... انگار در سالنی نشسته و نظاره گر نمایش شکنجه بی رحمانه ی تقدیر با خواهرش است... من هم حس او را دارم.. با این تفاوت که من،مشغول دست و پنجه نرم کردن با تقدیرم... آن خواهر،منم 💞 :_نیکی....نیکی بلند شو دیگه... نیکی دیر شد... صدای مامان،مجبورم میکند که بلند شوم... دیشب تا نیمه های بامداد خواب به چشمانم نیامد.. ✨لینڪ قسمت اول👇 https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012 ✦📄 به قلـم: . 𓂃مرجع‌به‌روزترین‌رمانهاےایتا𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 . 💌 ⏝
💌 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . آنقدر فکر و خیال کردم و آینده را به دستان مهربان خدا سپردم،تا خوابم برد. روز پر از اتفاقی در پیش دارم... میدانم... بلند میشوم،هنوز چشمانم نیمه بازند.. مامان ، داخل کمدم فرو رفته. :_دختر پاشو دیگه.. بدو دوش بگیر،الآن آرایشگر میاد... چشمهایم را تا آخرین حد ممکن باز میکنم +:چی؟؟ مامان برایم یک بلوز یقه ایستاده ی حوله ای، با یک شلوار گرمکن روی تخت میاندازد. :_بیشتر لباسات رو بردیم خونه ی جدیدتون... اینجا چیز زیادی نداری... ببین برات لباس گرم گذاشتم بعد حموم بپوش یه وقت سرما،نخوری.. داری میری مسافرت.. راستی معلوم نشده فعال کجا میرین؟؟ بلند میشوم،موهایم را پشت گوش میدهم و میگویم +:مامان کی داره میاد اینجا؟؟ :_مژده جون میاد..میدونی که،کارش عالیه... با شراره تصمیم گرفتیم اون بیاد اینجا.. +:مامان زنگ بزنین بگید نیاد لطفا دستم را میگیرد و به طرف آینه میکشاندم :_یه نگاه به خودت بنداز... شبیه روح شدی.. بذا یه کم رنگ بیاد تو صورتت... آخ نیکی قبلاًها خیلی خوب به خودت میرسیدی... +:مامـــــــان؟ :_گفتید مراسم نگیریم،گفتیم باشه.. ولی قرار نیست تو عکسا بی روح دیده بشی که...شراره جون زنگ زده آتلیه رو هم هماهنگ کرده... +:مامــــــــــان،به آتلیه هم فکر کردین؟؟ :_معلومه،آبی از شما گرم نمیشه که.. خودمون باید یه فکری میکردیم دیگه.. وا میروم.. از شر مراسم به سختی راحت شده بودیم حالا آرایشگر و آتلیه را کجای دلم بگذارم.. مامان حوله ام را بغلم میگذارد. ✨لینڪ قسمت اول👇 https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012 ✦📄 به قلـم: . 𓂃مرجع‌به‌روزترین‌رمانهاےایتا𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 . 💌 ⏝
💌 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . :_بسه بیا برو... وای خدای من... میدانستم روز شلوغی است،اما نه تا این حد.. *مسیح* :_مامان جان،عزیزدلم... من اهل آتلیه و این مسخره بازیام؟ اصلا من به کنار،به نظرتون نیکی قبول میکنه ؟ مامان شیرینی ها را داخل ظرف میچیند. +:این دیگه هنر توئه گل پسر... ببین چطوری راضیش میکنی دیگه..کل مراسم رو فیلم برداری می کنن بعدش هم می رید آتلیه.. :_مامان همه ی اصرار ما واسه مراسم نگرفتن،به خاطر نیکی بود... نیکی از این کارا خوشش نمیاد.. مامان،نافذ نگاهم میکند +:ببین مسیح،روزی که گفتی قصد ازدواج داری، اونم فقط با نیکی... چی بهت گفتم؟ گفتم هرچی تو بخوای.. هر دختری که تو بخوای.. حتی از اخلاقیات و خصوصیات عجیبش گفتی،گفتی چادر سر میکنه،نمیرقصه.. تو مهمونیا نمیآد... گفتم اشکال نداره پسرم.. ولی خودت با محبت،با زبون خوش،راضیش کن عوض بشه .. تو هم قبول کردی.. مسیح در مورد مراسم کوتاه اومدم ولی آتلیه رو کوتاه نمیآم.. پس فردا بچه هات باید عکس دامادی باباشون رو ببینن... باید بدونن مامانشون تو لباس عروس چه شکلی شده یا نه ؟؟ :_مامان،ما نمیتونیم واسه دل خودمون... یه لحظه صبر کنین... متوجه چیزی میشوم :_لباس عروس؟؟ مامان لباس عروس هم تدارک دیدین؟؟ +:معلومه.. بدون لباس عروس که نمیشد... اوووووف،این رشته سر دراز دارد... صدای در میآید،خم میشوم و مانی را میبینم. صدایش میزنم:مانی بیا اینجا... مانی،وارد آشپزخانه میشود:به به سلام شاه داماد،گل پســـر!! به ببین کی اینجاست؟؟ به افتخار مادر داماد.. بزن دست قشنگه رو.. شله شله شله... ✨لینڪ قسمت اول👇 https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012 ✦📄 به قلـم: . 𓂃مرجع‌به‌روزترین‌رمانهاےایتا𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 . 💌 ⏝
💌 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . مامان لبخند میزند. میدانم الآن در دلش قربان صدقه ی حرکات مانی میرود... هرچقدر من سرد و خشکم،مانی گرم و شوخ است.. خم میشود ودست مامان را میبوسد.. :_امشب چه شبی است... شب است مراااااد است امشب... به طرفم میآید،بشکن میزند و دست و پایش را تکان میدهد. ازگردنم آویزان میشود و صورتم را میبوسد. +:لوس نشو مانی.. َ :_ اَه... چه دوماد عصا قورت داده ای ببین سه ساعت وقت گذاشتیم واسه خاطر آقا خوش تیپ کردیم... میبینیمامان؟ بیچاره نیکی با این برج زهرمار چی کار میخواد بکنه؟ نیکی... یعنی میتواند از پس تدارکات مامان و زنعمو بربیاید؟ نگرانم... نکند خودش را ببازد و زیر همه چیز بزند... این دختر شکننده تر از آن است که ظاهرش میگوید.. مانی دستش را جلوی صورتم تکان میدهد. :_کجایی مسیح؟؟ نوچ نوچ مامان میبینی.. تا یه نیکی گفتیم فیلش هوس هندستون کرد... آخ آخ بسوزه پدر عشــــــق... بازویش را میگیرم و می غرم:مانی...میشه بسه؟؟ مامان ریز میخندد:چیزی نمیگه که مسیح چرا ناراحت میشی؟مانی مامان... گرفتی کت و شلوارو ؟؟ مانی چشم هایش را میبندد و باز میکند:گرفتم.. چه چیزیم گرفتم... مامان به من اشاره میکند:برو مسیح جان بپوش.. دیگه داره دیر میشه ها..الآن خاله اینام میان.. :_چی رو بپوشم؟؟ +:کت و شلوار دومادی رو دیگه... :_مامان... اصلا فکر نمیکردم اینقدر سخت و پر پیچ و خم باشد... صدای موبایل میآید،عمووحید است... :_الو سلام عمو.. +:سلام،خوبی؟باید باهم حرف بزنیم مسیح.. مردونه! ✨لینڪ قسمت اول👇 https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012 ✦📄 به قلـم: . 𓂃مرجع‌به‌روزترین‌رمانهاےایتا𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 . 💌 ⏝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌙 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . √ سرشارم از جوانی😎 هرچند پیر دهرم❤️ . ⊰🇮🇷 ⊰❤️ ⊰🚩 ⊰📲 بازنشر: ⊰🔖 𓈒 1514 𓈒 . 𓂃شب‌نشینےبامقام‌معظم‌دلبرے𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 . 🌙 ⏝
🍳 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . ﷽ 💠 وَلَا تَكْسِبُ كُلُّ نَفْسٍ إِلَّا عَلَيْهَا ۚ 🌱هر کاری کنی، چه خوب،چه بد،به خودت بر میگرده . . .! (۱۶۴/انعام) . 𓂃صبح‌رو‌عاشقانه‌بخیرکن𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 . 🍳 ⏝
💛 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . «اذا خطب الیک رجل رضیت دینه و خلقه فزوجه و لا یمنعک فقره و...» امام رضا علیه السلام فرمودند: هنگامی که مردی از شما خواستگاری کرد که از دین و اخلاق او راضی بودید به ازدواج با او رضایت دهید. و مبادا فقر او ترا از این رضایت باز دارد و...❤️👌 منبع:میزان الحکمة، ج 4، ص 280✍ . 𓂃حرفایے‌که‌میشن‌چراغ‌راهِت𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 . 💛 ⏝
🧣 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . توافقات مهم در دوران آشنایی قبل از ازدواج:☺️💍 1) ️درمورد رسم و رسومات به توافق برسید 2) ️در مورد نوع و نحوه انجام مراسم ها به توافق برسید 3) ️در مورد محل زندگی به توافق برسید ،زندگی با خانواده یا منزل مستقل 4) ️درمورد حق اشتغال،ادامه تحصیل به توافق برسید 5) ️درمورد اینکه هزینه های دختر در دوران عقد با پسر است یا خانواده دختر به توافق برسید 6) ️در خصوص سطح رابطه جنسی در دوران عقد به توافق برسید 7) ️در مورد مدت زمان عقد تا عروسی به توافق برسید 8) ️درمورد حجاب و اعتقادات به توافق برسید 9) ️در مورد رفت و آمد به توافق برسید 10) ️درمورد هدایای نامزدی و عقد به توافق برسید 😉 . 𓂃محفل‌مجردهاےایـتا𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 . 🧣 ⏝
💍 ⏝ ֢ ֢ ֢ مَگر می شود تو را داشت و بَد بود؟!🥲 تو خوش ترین حالِ خوب منی 💚 🥺 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎. . 𓂃بساط‌عاشقےبرپاس،بفرما𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 . 💍 ⏝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌽 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . سه سوته ترین ناپلئونی که میتونی درست کنی🥺😍 درست کنید و لذت ببرید😌 . 𓂃فوت‌وفن‌هاےسه‌سوته𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 . 🌽 ⏝
🥤 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . 📩 ‏وقتی بیکار میشم، به خودم میگم یه فیلم بذار ببینم، یهو میگم نه، که چی بشینم پای یه فیلم ۲ ساعت زمانمو از دست بدم😏، بعد به جاش ۲ ساعت همینجور بی‌کار میشینم هیچ حرکتی نمی‌کنم😐😅 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 𓈒 1049 𓈒 "شما و مجردی‌تون" رو بفرستین. 𓈒📬𓈒 @Khadem_Daricheh . 𓂃پاتوق‌مجردے𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 . 🥤 ⏝
💍 ⏝ ֢ ֢ ֢ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ عشـق‌زیبای‌من🥰 خیلی‌ممنونم‌که‌با‌بودنت بهم جرات‌زندگی‌میدی💪 وبامهربونیات‌بهم‌امیدمیدی وتنها‌دلیل‌نفس‌هام‌شدی💚 😍 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎. . 𓂃بساط‌عاشقےبرپاس،بفرما𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 . 💍 ⏝
🧸 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . . تنها کسی که می تونه باعث موفقیت و یا شکست تو بشود خودت هستی... خودت رو تشویق کن،هر لحظه خودت را تشویق کن. برای هرکار کوچک و بزرگی به خودت انرژی بده که موفق خواهی بود☺️ . 𓂃دیگه‌وقتشه‌به‌گوشیت‌رنگ‌و‌رو‌بدی𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 . 🧸 ⏝
🧃 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . . 💖یه خانووووم با عاقل تــر از اونیه که بشینه با جاریــش پشت ســـر خانــواده ی شوهــرش حــرف بزنـــه🤷‍♀❌ (بماند که غیبت اصلا پسندیده نیست😉) ✖️👈حتی اگر خیلی دلش پره ✖️👈حتی اگر اونا خیلی بدن ✖️👈حتی اگر جاریش رازداره ✖️👈حتی اگر با جاریش مثل خواهرن . . 𓂃ویتامین‌عشقت‌اینجاست𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 . 🧃 ⏝
☀️ ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . «هر که سُودایِ تو دارد سر و سامان چه کند؟» ▪️حاجب شیرازی . 𓂃جایےبراےخلوت‌باامام‌رئـوف𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 . ☀️ ⏝
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
💌 ⏝ ֢ ֢ #عشقینه ֢ ֢ . #مسیحای_عشق #قسمت_دویست‌وبیست‌وهشت مامان لبخند میزند. میدانم الآن در دلش ق
💌 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . :_باشه،هرچی شما بگید... +:بیا جلو در.. ❄ سوارماشین میشوم. :_سلام عمو +:سلام :_چرا نیومدین تو؟ +:میخوام باهات حرف بزنم،تنها... :_میشنوم... +:مسیح من میشناسمت... یعنی به خاطر چهار پنج سال اختلاف سنی مون،خیلی باهم راحتیم. مگه نه؟ سرم را تکان میدهم،با اینکه عمو وحید دور از ما بود،همیشه مثل یک دوست قدرتمند به اوتکیه کرده ام. حتی با وجود اختلاف فکری مان... +:من خبر دارم که بین تو و نیکی چه قول و قراری هست... اینم که قبول کردم و زیربارش رفتم،مهم نیست... فقط بدون،یه سری اتفاقات افتاد که راجعش هیچی نمیگم... ولی اگه نیکی تو رو انتخاب نمیکرد مجبور بود با یه نفر،اجباری و واقعی ازدواج کنه... یعنی فکر نکن با میل و رغبت این قضیه رو قبول کرد.. اگه مجبور نمیشد،محال بود زیربار بره.. به هرحال اینا مهم نیست..مهم اینه که تو میدونی من چقدر نیکی رو دوست دارم.. حتی میدونی خودت رو هم چقدردوست دارم.. ولی با همه ی اینا،نیکی دست تو،امانته...میفهمی؟ به خدا قسم،مسیح به خدا قسم اگه حتی سرانگشتت بهش بخوره،یا حرفی بزنی که دلش بشکن ،یا خدای نکرده اگه گریه کنه،میشم دیو دوسر... میفهمی ؟ نفس عمیقی می کشد و کلافه ادامه می دهد:بچه های خوبی باشین.. زودتر این مسخره بازیا تموم بشه...هوووووف آشفتگی عمو را میفهمم. ✨لینڪ قسمت اول👇 https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012 ✦📄 به قلـم: . 𓂃مرجع‌به‌روزترین‌رمانهاےایتا𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 . 💌 ⏝
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
💌 ⏝ ֢ ֢ #عشقینه ֢ ֢ . #مسیحای_عشق #قسمت_دویست‌وبیست‌ونه :_باشه،هرچی شما بگید... +:بیا جلو در..
💌 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . :_عمو مطمئن باشید هیچ اتفاق بدی نمیافته.. بهتون قول میدم.. +:بهت اعتماد دارم... *نیکی* نگاهی به خودم میاندازم. موهای مجعدم را ساده بالای سرم بسته ام. تا جایی هم که توانستم،اجازه ندادم صورتم را زیاد عوض کند. چیز زیادی در صورتم مشخص نیست،فقطـ رنگ لب هایم جلب توجه میکند. مامان وارد اتاق میشود و نگاهم میکند :_نذاشتی مژده جون کارشو درست انجام بده دیگه... ولی باز خوبه..خودت خوشگلی،یه کم هم رنگ اومد تو صورتت... +:مامان به نظرتون یه کم رژ لبم تو چشم نیست؟ :_معلومه که نیست... مثال عروسی..، حالا باید موهاتم شنیون میکردی.. لجبازی کردی وگرنه خیلی قشنگ تر از اینا میشدی... باید اولین فرصت این رنگ و لعاب را از صورتم پاک کنم... چند تقه به در میخورد،مامان "بفرمایید" میگوید. در باز میشود و زنعمو وارد اتاق میشود. به احترامش بلند میشوم . لبخند رضایت روی لب های زنعمو نقش بسته. انگار از انتخابش راضی است . از لباس های راحتی ام خجالت میکشم.. سرم را پایین میاندازم. زنعمو جلو میآید. :_افسانه جون ،من نمیدونستم مسیح این همه خوش سلیقه است! به به... عجب عروسی... مثل همیشه خونگرم است و مهربان... جلوتر میآید و صورتم را میبوسد. :_خوشبخت بشی دخترم... به پای هم پیر بشید. پیر بشوم؟ به پای او؟؟ نفرین است یا دعا؟ ✨لینڪ قسمت اول👇 https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012 ✦📄 به قلـم: . 𓂃مرجع‌به‌روزترین‌رمانهاےایتا𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 . 💌 ⏝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌙 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . √ آقایون خسته نباشید☺️✌️ * اقتدار خونتون نیوفته🚀😎 . ⊰🇮🇷 ⊰❤️ ⊰🖤 ⊰📲 بازنشر: ⊰🔖 𓈒 1515 𓈒 . 𓂃شب‌نشینےبامقام‌معظم‌دلبرے𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 . 🌙 ⏝
•𓆩🌤𓆪• . . •• •• ‌شــمایے کہ دارے ایـن پـیام رو میـخونی برات از خـدا می‌خوام ڪـہ . . . .🍁(: تَنَــت به نازِ طبیـبــان نیازمــند مبــاد✨ وجــود نازڪـت آزردهٔ گزنـد مبــاد🧡 . 𓆩صُبْح‌یعنےحِسِ‌خوبِ‌عاشقے𓆪 http://Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩🌤𓆪•
💛 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . «مِنْ سُنَّتِهِ [رسول اللّه صلي الله عليه و آله] اَلتَّزْويجُ بِاللَّيْلِ، لاَِنَّ اللّهَ تَعالى جَعَلَ اللَّيْلَ سَكَنا وَ النِّساءَ اِنَّما هُنَّ سَكَنٌ» امام رضا عليه السلام فرمودند: مراسم عروسى در شب، سنت پيامبر اسلام صلي الله عليه و آلهاست، چرا كه خداوند شب را مايه آرامش قرار داده و زن هم آرامش خاطر است.😊👌❤️ منبع:وسائل الشيعه، ج 20، ص 91✍ . 𓂃حرفایے‌که‌میشن‌چراغ‌راهِت𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 . 💛 ⏝
🧣 ⏝ ֢ ֢ ֢ ֢ . دلِ بی ؏شــ🌹ــق چه در سیـ🫀ــنــه نـگـــــہ داشتـــہ‌ اید؟ ^^ . 𓂃محفل‌مجردهاےایـتا𓂃 𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒 . 🧣 ⏝