خبرنگار:
ترکش خمپاره پیشونیش رو چاک داده بود
روی زمین افتاد و زمزمه میکرد😭😔
دوربین رو برداشتم و رفتم بالای سرش
داشت آخرین نفساشو میزد🥺
ازش پرسیدم این لحظات آخر چه حرفی برای مردم داری😔
با لبخند گفت🤗: از مردم کشورم میخوام وقتی برای خط کمپوت میفرستند عکس روی کمپوتها رو جدا نکنند.😐😂
گفتم: داره ضبط میشه برادر یه حرف بهتری بگو.😬
با همون طنازی گفت: آخه نمیدونی سه بار بهم رب گوجه افتاده🙄😂
#طنزجبهه
•┄❁🥀❁┄••┄❁🥀❁┄•
@Asheghaneh_Shahadat
•┄❁🥀❁┄••┄❁🥀❁┄•
سرهنگ عراقی گفت "برای صدام صلوات بفرستید😠"
برخاستم با صدای بلند داد زدم😮 " سرکرده اینها بمیرد صلوات😂" طوفان صلوات برخاست😉😅
"قائد الرئیس صدام حسین عمرش هرچه کوتاه تر باد صلوات😂"
سرهنگ با لبخند گفت بسیار خوب است . همین طور صلواات بفرستید
"عدنان خیرالله با آل و عیالش نابود باد صلوات " طه یاسین زیر ماشین له شودصلوات طوفان صلوات در حدود یک ساعت نفرین کردیم و صلوات فرستادیم😂✌️
#طنزجبهه
•┄❁🥀❁┄••┄❁🥀❁┄•
@Asheghaneh_Shahadat
•┄❁🥀❁┄••┄❁🥀❁┄•
•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°
•°••°•°•°•°•°•°•°•°•
ما سـاده دلـیم بـﮧ دلـے کار نـداریـم
جز حضـرتـ ارباب خـریدار نـداریـم
با لطمـﮧ بـروے بـدن خود بنوشتـیـم مـا مست حـسـیـنـیـم بـﮧ کسـے کار نـداریـم …
#دلنوشته
#یااباعبدالله
#دلتنگحرمتم
•┄❁🥀❁┄••┄❁🥀❁┄•
@Asheghaneh_Shahadat
•┄❁🥀❁┄••┄❁🥀❁┄•
گفتمحاجی...
چجوریشدکهتویجبھهشیمیاییشدی؟!
سرفهامونشنمیداد
لبخندیزدوباصدایضعیفیگفت:
هیچیداداش!
سهنفربودیمبادوتاماسك ...
#سلامتیشونیهصلواتِمشتی✋🏻
#تلنگر
#شهیدانه
•┄❁🥀❁┄••┄❁🥀❁┄•
@Asheghaneh_Shahadat
•┄❁🥀❁┄••┄❁🥀❁┄•
دعا بکن؛
ولی اگه اجابت نشد،
با خدا دعوا نکن!!
میونهات با خدا به هم نخوره؛
چون تو جاهلی و او عالم و خبیر ...
رفیق!
فقط به نداده های خدا نگاه نڪن...
به اون چیزایی رو که داده هم یک نگاهی بندازی بد نیست:)
#تلنگر
#خدا
#خدایاشکرت
•┄❁🥀❁┄••┄❁🥀❁┄•
@Asheghaneh_Shahadat
•┄❁🥀❁┄••┄❁🥀❁┄•
#تلنگر🌹
رنگش مثل مهتاب سفید شده بود.
به نظرم از همیشه لاغرتر آمد،دستش را گرفتم ؛ تنش زمستان شده بود...
دوست داشتم بلند شود و بخندد بگوید :
_سرڪار گذاشتمتان ، فڪر ڪردید شهید شدم؟:)
و بعد آستین هایش را بالا بزند ، برود وضو بگیرد. اما تڪان نخورد...
ڪاش یڪبار دیگر برایمان زیارت عاشورا میخواند:))
با بغض نگاهش کردم ؛ واقعا شهید شده بود...
بدون اینڪه حرفی بزند ، عمل ڪرد:]
به قول خودش شهادت عمل کردنی ست♡
#حواستهسترفیق؟!
#اللهمالرزقناشهادت
#درآرزویشهادت
•┄❁🥀❁┄••┄❁🥀❁┄•
@Asheghaneh_Shahadat
•┄❁🥀❁┄••┄❁🥀❁┄•
به اتفاق عباس با یک دستگاه تویوتا عازم منطقه عملیاتی غرب بودیم.
دلهره و تشویش تمام وجودم را گرفته بود، دوست داشتم هر چه زود تر به مقصد برسیم. اما عباس آرام نشسته و نگاهش به جاده بود. چشمم رفت روی عقربه کیلومتر ماشین، دیدم روی عدد 90 ایستاده، گاهی پائین می آمد اما بالاتر نه.
گفتم: عباس! جاده که خلوته، تندتر برو؟😳
در حالی که چشمش به جاده بود گفت: مگه نشنیدی، امام فرموده اند، رعایت سرعت مجاز و قانونی در جاده ها و قوانین راهنمایی رانندگی شرعاً واجبه!
جوابی جز سکوت نداشتم. عباس ادامه داد: این ماشین هم بیت الماله، نباید با سرعت زیاد مستهلکش کنیم!
#شهیدغلامعباسکرمی
#خاطراتشهدا
#شهید
•┄❁🥀❁┄••┄❁🥀❁┄•
@Asheghaneh_Shahadat
•┄❁🥀❁┄••┄❁🥀❁┄•
هر وقت وضو می گرفت، می دیدم دست هایش را به سمت آسمان می کشد و می گوید: «خدایا به حق حضرت زهرا(س) شهادت را نصیبم کن!»
آن شب دیدم در اتاقش نشسته و وسایلش را جمع می کند. هر چه پرسیدم مادر چه می کنی؟
گفت:« نگران نباش، مادر!».
صبح دیدم حوله دست گرفته و دمپایی پا کرده است. گفتم کجا؟
گفت: « برای حمام می روم کوار!»
حرفش را باور کردم. ساعتی بعد یکی از دوستانش آمد و گفت: «قربان به جبهه رفت!»
با نگرانی پدرش را فرستادم کوار دنبالش. ساعتی بعد شوهرم دست خالی آمد و گفت:« تا پای اتوبوس هم رفتم، دستش را گرفتم و گفتم برگرد که مادر دارد دق میکند!»
گفت: «پدر تو را به حضرت زهرا قسم می دهم که مانعم نشو، سلام من را به مادر برسان و بگو من باید بروم تا شهید شوم!»
39 روز بعد جنازه اش را آوردند. خودم را روی جنازه انداختم، دستم به پهلویش خورد. دستم را برداشتم دیدم آغشته به خون است. خون را به صورتم کشیدم و گفتم:«مادر امیدوارم خونت مرا شفاعت کند!»
#خاطراتشهدا
#شهید
•┄❁🥀❁┄••┄❁🥀❁┄•
@Asheghaneh_Shahadat
•┄❁🥀❁┄••┄❁🥀❁┄•
○° وَقَالَ اللّٰهُ إِنِّي مَعـَـڪُمْ 🌱
خداوند فرمود : من با شما هستم :) 🤍🌷
#عاشقانھبامعبود 🦋
•° سورھ مائده آیہ ۱۲ 🔖 •°
#آیه_گرافی 🍃
•┄❁🥀❁┄••┄❁🥀❁┄•
@Asheghaneh_Shahadat
•┄❁🥀❁┄••┄❁🥀❁┄•