eitaa logo
نهال❤
6.6هزار دنبال‌کننده
18.4هزار عکس
7.9هزار ویدیو
3 فایل
زهرا می‌نویسد.. غیر از هنر که تاج سر آفرینش است، دوران هیچ منزلتی پایدار نیست.⚘ ✍کانال شخصی نویسنده خانم: #زهرابانشی 🚫اسکرین، فوروارد، ریشات، کپی حتی با ذکر نام نویسنده و لینک و تگ کانال #حرام است🚫 تبلیغات ارزان https://eitaa.com/tablighattarzan
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از پست نهال
کمک های اولیه فقط: «بیا بوسش کنم خوب شه»🥺😘
‌ «در موردِ بعد... بعد از تو هیچ کس را دوست نخواهم داشت در موردِ قبل... من اساساً عشق را بدونِ تو نمی شناختم...»
با کسی باش که وقتایی که دلت گرفته حوصله نداری ناراحتی حس میکنی یه دنیا غم داری بلد باشه شادت کنه راه قلبتو بلد باشه تنهات نذاره
نهال❤
✨﷽✨*▷ ◉──❥❥❥مصیبتی با شکوه ❥❥❥─ ♪. ➪پست_۸ ➪نویسنده _نهال هرگونه کپی پیگرد قانونی به دنبال دارد
✨﷽✨*▷ ◉──❥❥❥مصیبتی با شکوه ❥❥❥─ ♪. ➪پست_۹ ➪نویسنده _نهال هرگونه کپی پیگرد قانونی به دنبال دارد تلفنم را برداشتم با دوست روانشناسم تماس گرفتم واز او‌خواستم بیرون از خونه باهم قرار ملاقات بزاریم. اوهم قبول کرد. امیرعلی زنگ زد وگفت که برای ناهار نمی‌تواند بیاید. خبر نیامدن امیرعلی به خانه تاشب،اهورا را بی تاب کرد. از چهره اش پشیمانی را می‌خواندم انگار دل توی دلش نبود امیرعلی برگردد وازش عذر خواهی کند. سر میز ناهار اهورا آنقدر ناراحت بود که میل به غذا نداشت. باغذایش بازی میکرد. دستی به موهایش کشیدم و گفتم بخور دیگه عزیزم نمی‌خوای سه گرمه هاتو باز کنی. با ناراحتی لب باز کرد. _اخه هفته هایی که جمعه میرم خونه آقاجون سهراب خیلی خوش میگذره. این هفتم خراب شد. _عیب نداره خودم برات جبران میکنم. _تازشم باید تاشب منتظر بمونم بابا بیاد.ازش عذر خواهی کنم. علوم نیست منو ببخشه. چون مامانشو خیلی دوست داره. پس لطفاً خودت منو ببر. تکالیفمم که دیروز نوشتم. این پسر بچه تُخس و شیرین. با همه شیطنت ها ورفتار های بچگانه اش همه دنیای من بود نمی‌خواستم توی دلش غم بشیند. دستش را گرفتم وگفتم : قول میدم جبران کنم. ولی بابا گفته که حتما خودش میخواد تو رو ببره. پس نمیتونم حرف بابا رو نادیده بگیرم. درضمن من امروز باید برم بیرون.با دوستم قرار دارم. تو وسلین باید برید خونه مامان جون اهورا با بد خلقی گفت : نه چون مامان جون وآقاجون خونه نیستن. خودم فهمیدم .تازشم دایی ایمان هم قرار داشت. پرسیدم :_قرار !چه قراری. _یواشکی شنیدم ولی دوست دخترشو میخواست ببره بیرون. لبی گاز گرفتم وگفتم : دوست دختر چیه. کسی که باهم قرار ازدواج گذاشتن. تو هم نباید یواشکی از کار همه سر در بیاری. _منم بزرگ‌شدم می‌خوام یه دوست دختر داشته باشم که باهاش قرار ازدواج بذارم _فعلا برای این حرفا زوده. بزار بزرگ‌شدی راجبش حرف می‌زنیم. منم زنگ‌میزنم دوستم بیاد خونه و پسرشو‌بیاره باتو این جا بازی کنید. چه طوره ؟ امیرعلی خوشحال ذوقی کرد وگفت : عالیه عاشقتم مامان. بلافاصله بعد از جمع کردن سفره ناهار ،با دوستم تماس گرفتم واز او خواستم با پسرش به خانه امان بیاید. همه‌چیز را برای آمدن مهمان آماده کردم. دوستم سر ساعت آمد وتاقبل از آمدنش آنقدر اهورا منتظر ماند که با شنیدن صدای زنگ در با خوشحالی از جا پرید وگفت : اخ جون اومدن. .دررابازکرد.
به کسى ندارم الفت ز جهانیان ، مـــگر تو اگرَم تو هم برانی، سرِ بی کسی سلامت...!
‌ همیشه یه چیزی هست که آدم به خاطرش ادامه بده، بهش فکر کن همیشه یه چیزی هست....
♥️🦋پیشنهادی عالی جدول مدیریت اعمال‌ ماه‌ رجب در قالب یک برنامه روزانه آخرماه می بینید با این برنامه از کاروان رجبیون عقب نمانده اید 🌺 عصرتون الهی
8.43M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
*🤲🏻التماس دعا… لیلة الرغائب* *≈≈≈≈≈≈≈≈≈🌱≈≈≈🌱≈≈≈🌱≈≈≈≈≈≈≈
فکت حق ... دنیا اونقدر کوچیکه ....
نهال❤
✨﷽✨*▷ ◉──❥❥❥مصیبتی با شکوه ❥❥❥─ ♪. ➪پست_۹ ➪نویسنده _نهال هرگونه کپی پیگرد قانونی به دنبال دارد
✨﷽✨*▷ ◉──❥❥❥مصیبتی با شکوه ❥❥❥─ ♪. ➪پست_۱۰ ➪نویسنده _نهال هرگونه کپی پیگرد قانونی به دنبال دارد. این که بعد از مدت ها یکی از هم دانشگاهی هایم را می‌دیدم ،حس خیلی خوبی داشت. بعد از یک سلام واحوال پرسی گرم ،گل هایی که برایم گرفته بود را در پارچ شیشه ای که از آب پر کردم گذاشتم. پسر ها را به اتاق اهورا فرستادیم واز سرو صدایشان مشخص بود که همین اول آشنایی باهم رفیق شده اند. با چای و شیرینی از میهمان پذیرایی کردم. ظرف میوه را مقابلش گذاشتم ودرحالی که دستانم را زیر چانه ام گذاشتم گفتم :_چقدر از این که مبینمت خوشحالم. یه نمه چاق شدی ولی خیلی بهت میاد نفس عمیقی بیرون داد _یادته تو دانشگاه از همه دل میبردی. ماشاالله بزنم به تخته هنوزم قشنگی ،تو شدی دندان پزشک ومن وسط راه رشته دانشگاهیمو‌تغییر دادم. راستش امروز که زنگ‌زدی منم‌حسابی جا خوردم.وقتم خالی بود ولی خب اگه کارم داشتم میمومدم. الان جانم بگو من می‌شنوم. _قبلش چند تا سوال راجب خودت بپرسم چیشد دیگه دندان پزشک نشدی. _خب یهو فهمیدم استعدادم جای دیگس علاقم جای دیگه. پس تصمیم گرفتم در زمینه ای که علاقه دارم استعداد به خرج بدم. حالا از خودت بگو نکنه با شوهرت مشکل داری. _نه یه مشکل جزئی درباره رابطه با پسرم ورابطش با همسرمه. شما که می‌دونی من دوبار ازدواج کردم. اهورا پسر واقعی امیرعلی نیست. _اره می‌دونم. شبنم_وتو‌الان نگرانی که این موضوع تو‌رندگیتون مشکل ایجاد کنه _اره _خب این طبیعیه اگه بخوای به این فکر کنی که قراره همیشه خوش و خرم باشند و هیچ نگرانی تهدیدتون نمیکنه غیر طبیعیه. چون حتی یه پدر و پسر واقعی هم باهم مشکل دارن. _ببین شبنم جون من مشکلم یه کم بزرگتره.  الان یکسالی میشه که ازدواج کردم. خیلی زود دوباره مادر شدم. الان دخترم دوماهشه. اما تاالان خونه پدرشوهرم بااونا زندگی میکردیم. مشکلاتی بود از جمله لجبازی های اهورا که همسرم کوتاه میومد. یا جلو‌خانوادش آبروداری میکرد. وقتی تصمیم گرفتم خونه جدید داشته باشیم و مستقل شیم اومدیم این جا الان یک هفته رفتارهای جدیدی از پسرم وهمسرم میبینم.
در چشم هاى من دقيق تر نگاه كن؛ جز تو هيچ چيزى در آن نيست...
ﻋﺸﻖ... ﺍﺗﻔﺎﻗﯽﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﯽﺍﻓﺘﺪ ﮔﺎﻫﯽ ﭘر ﺷﺘﺎﺏ ﻣﺜﻞ ﮔﻠﻮﻟﻪﺍﯼ ﻧﺎﻏﺎﻓﻞ ﮔﺎﻫﯽ ﺁﺭﺍﻡ ﻣﺜﻞ ﻧﺸﺖ ﮔﺎﺯ ﺩرﺷﺒﯽ ﺯﻣﺴﺘﺎﻧﯽ ﺩﺭﻫﺮﺣﺎﻝ ﻋﺸﻖﺍﺗﻔﺎﻕ ﮐُﺸﻨﺪﻩﺍﯼﺳﺖ❤️ ‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🧚‍♀💞 ◇ ⃟◇ @Asheghanehhayman