فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🖤⃟🕯
••|در پیش دو چشمان پر از آب رباب
دعوا سر گهوارهے اصغر ڪردند|••
🎞|↫#استورے
🖤|↫#امانازدلپرخونرباب
🖐🏻|↫#السلامعلیطفلالرضیع
#روز_هفتم🥀🖤😭
@Ashghaneemamezaman313
{ • عَلےٖ اَڪْبَر • }
°• زَخْم هایَت یِکٔ طَرَفْ،
زَخمِ سَرِ تو یِکْ طَرَف ،
بُغضِ نٰامَت لَشگَریٖ رٰا
« اِبنِ مُلْجَمْ » کَرده اَسْت •
#یاعلیبنالحسینع🥀
🖤🖤 @Ashghaneemamezaman313
#یاران_عاشورایی
✿|• ابراهیم کربلا
❁|• بشربن عمرو
@Ashghaneemamezaman313
❄جانا سر تو یارا مگذار چنین ما را
💦ای سرو روان بنما آن قامت بالا را
❄خرم کن و روشن کن این مفرش خاکی را
💦خورشید دگر بنما این گنبد خضرا را
🌸مولانا
🌼🍃السَّلامُ عَلَیْکَ یا شَمْسَ الشُّمُوس أَلْمَدْفُون بِأَرْضِ طُوس💚🍏
🥀📕♥⃟#بـــــہ_وقـــــت_8⃣❤️🥀📕
🌸꙱❥ ♥️⃟🖇📕🥀
@Ashghaneemamezaman313
💌 #یه_سلام_دوباره
براے کسایے که
قلبشون کبوتر #حــــرمه 🕊
کسایے که
دلشون با اسم امام مهربون آروم مےگیره 💚💜
🔆 امشب هم،
عاشقانه و با شوق،
زمزمه کن صلوات خاصه امام رضا (ع) رو:☺️
اللهّـــمَ صَلّ عَلي عَلي بنْ موسَي الرّضـا
المرتَضی، الامــام التّقي النّقي و حُجَّّتكَ
عَلي مَنْ فَــوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثري
الصّدّيق الشَّهيد صَلَوةً كثيرَةً تامَة زاكيَةً
مُتَواصِلــةً مُتَواتِـــرَةً مُتَرادِفَـــه كافْضَل
ماصَلّيَتَ عَلي اَحَدٍ مِنْ اوْليائِكَ 🍀
┄┅┄┅┄፨•❣.﷽❣.•፨┄┅┄┅
@Ashghaneemamezaman313
#بدونتوهرگز♥
#پارت_15
پدرم که دل چندان خوشي از علي و اون بچه ها نداشت... زينب و مريم هم که دو تا دختربچه شيطون و
بازيگوش..
ديگه نمي دونستم بايد حواسم به کي و کجا باشه... مراقب پدرم و دوست
هاي علي باشم... يا مراقب بچه ها که مشکلي پيش نياد...
يه لحظه، ديگه نتونستم خودم رو کنترل کنم و زينب و مريم رو دعوا کردم. و يکي
محکم زدم پشت دست مريم...
نازدونه هاي علي، بار اولشون بود دعوا مي شدن... قهر کردن و رفتن توي اتاق و ديگه نیومدن بیرون...
توي همين حال و هوا و عذاب وجدان بودم...
هنوز نيم ساعت نگذشته بود که علي
اومد... قولش قول بود... راس ساعت زنگ خونه رو زد... بچه ها با هم دويدن دم در
و هنوز سلام نکرده...
- بابا، بابا... مامان، مريم رو زد...
علي به ندرت حرفي رو با حالت جدي مي زد؛ اما يه بار خيلي جدي ازم خواسته بود،
دست روي بچهها بلند نکنم... به شدت با دعوا کردن و زدن بچه مخالف بود. خودش
هم هميشه کارش رو با صبر و زيرکي پيش مي برد، تنها اشکال اين بود که بچه
ها هم اين رو فهميده بودن... اون هم جلوي مهمونها و از همه بدتر، پدرم... علي با شنيدن
حرف بچهها، زيرچشمي نگاهي بهم انداخت! نيم خيز جلوي بچه ها نشست و با
حالت جدي و کودکانه اي گفت...
- جدي؟ واقعا مامان، مريم رو زد؟
بچه ها با ذوق، بالا و پايين مي پريدن و با هيجان، داستان مظلوميت خودشون ر
رو تعريف مي کردن...و علي بدون توجه به مهمون ها و حتي اينکه کوچک ترين نگاهي
به اونها بکنه... غرق داستان جنايي بچه ها شده بود...
داستان شون که تموم شد... با همون حالت ذوق و هيجان خود بچه ها گفت...
- خوب بگيد ببينم... مامان دقيقا با کدوم دستش مريم رو زد...
و اونها هم مثل اينکه فتح الفتوح کرده باشن و با ذوق تمام گفتن با دست چپ...
علي بي درنگ از حالت نيم خيز، بلند شد و اومد طرف من... خم شد جلوي همه
دست چپم رو بوسيد و لبخند مليحي زد.
- خسته نباشي خانم، من از طرف بچهها از شما معذرت مي خوام...
و بدون مکث، با همون خنده براي سلام و خوشامدگويي رفت سمت مهمونها...
هم من، هم مهمونها خشکمون زده بود. بچهها دويدن توي اتاق و تا آخر مهموني بیرون نيومدن. منم دلم مي خواست آب بشم برم توي زمين... از همه ديدني تر،
قیافه پدرم بود، چشم هاش داشت از حدقه بيرون مي زد!
اون روز علي با اون کارش همه رو با هم تنبيه کرد. اين، اولين و آخرين بار وروجک ها
شد و اولين و آخرين بار من.
اين بار که علي رفت جبهه، من نتونستم دنبالش برم. دلم پيش علي بود اما بايد
مراقب امانتيهاي توي راهي علي مي شدم... هر چند با بمباران ها، مگه آب خوش از
گلوي احدي پايين مي رفت؟
اون روز زينب مدرسه بود و مريم طبق معمول از ديوار راست بالا مي رفت. عروسک
هاش رو چيده بود توي حال و يه بساط خاله بازي اساسي راه انداخته بود... توي
همين حال و هوا بودم که صداي زنگ در بلند شد و خواهر کوچيک ترم بي خبر اومد
خونهمون... پدرم ديگه اون روزها مثل قبل سختگيري الکي نمي کرد... دوره ما، حق
نداشتيم بدون اينکه يه مرد مواظبمون باشه جايي بريم. علي، روي اون هم اثر
خودش رو گذاشته بود. بعد از کلي اين پا و اون پا کردن، بالاخره مهر دهنش باز شد و
حرف اصليش رو زد. مثل لبو سرخ شده بود.
- هانيه... چند شب پيش توي مهموني تون، مادر علي آقا گفت اين بار که آقا اسماعيل
از جبهه برگرده مي خواد دامادش کنه...
جمله اش تموم نشده تا تهش رو خوندم... به زحمت خودم رو کنترل کردم...
- به کسي هم گفتي؟
يهو از جا پريد!
- نه به خدا! پيش خودمم خيلي بالا و پايين کردم.
دوباره نشست... نفس عميق و سنگيني کشيد.
- تا همين جاش رو هم جون دادم تا گفتم...
با خوشحالي پيشونيش رو بوسيدم
- اتفاقا به نظر من خيلي هم به همديگه ميايد، هر کاري بتونم مي کنم...
گل از گلش شکفت... لبخند محجوبانهاي زد و دوباره سرخ شد! توي اولين فرصت که
مادر علي خونهمون بود، موضوع رو غير مستقيم وسط کشيدم و شروع کردم از
کمالات خواهر کوچولوم تعريف کردن؛ البته انصافا بين ما چند تا خواهر از همه آرامتر، لطيفتر
و با محبتتر بود! حرکاتش مثل حرکت پر توي نسيم بود. خيلي صبور و با ملاحظه
بود، حقيقتا تک بود! خواستگار پروپاقرص هم خيلي داشت.
♥️⃟•🌻↯↯
#بدونتوهرگز♥
#پارت_16
اسماعيل، نغمه رو ديده بود! مادرشون تلفني موضوع رو باهاش مطرح کرد و نظرش رو پرسيد. تنها حرف
اسماعيل، جبهه بود، از زمين گير شدنش مي ترسيد...
اين بار، پدرم اصلا سخت نگرفت. اسماعيل که برگشت، تاريخ عقد رو مشخص کردن و
کمي بعد از اون، سه قلوهاي من به دنيا اومدن. سه قلو پسر...
احمد، سجاد، مرتضي
اين بار هم موقع تولد بچهها، علي نبود... زنگ زد، احوالم رو پرسيد. گفت فشار
توی جبهه سنگينه و مقدور نيست برگرده.
وقتي بهش گفتم سه قلو پسره... فقط سلامتيشون رو پرسيد...
- الحمدلله که سالمن...
- فقط همين؟ بي ذوق! همه کلي واسشون ذوق کردن...
- همين که سالمن کافيه... سرباز امام زمان رو بايد سالم تحويل شون داد، مهم سلامت
و عاقبت به خيري بچههاست، دختر و پسرش مهم نيست...
همين جملات رو هم به زحمت مي شنيدم... ذوق کردن يا نکردنش واسم مهم نبود...
الکي حرف مي زدم که ازش حرف بکشم... خيلي دلم براش تنگ شده بود؛ حتی به
شنيدن صداش هم راضي بودم. زماني که داشتم از سه قلوها مراقبت مي کردم... تازه
به حکمت خدا پي بردم؛ شايد کمک کار زياد داشتم؛ اما واقعا دختر عصاي دست مادره!
اين حرف تا اون موقع فقط برام ضرب المثل بود...
سه قلو پسر، بدتر از همه عين خواهرهاشون وروجک! هنوز درست چهار دست و پا
نمي کردن که نفسم رو بريده بودن. توي اين فاصله، علي يکي دو بار برگشت، خيلي
کمک کار من بود؛ اما واضح، ديگه پابند زمين نبود. هر بار که بچهها رو بغل مي کرد...
بند دلم پاره مي شد! ناخودآگاه يه جوري نگاهش مي کردم انگار آخرين باره دارم مي
بينمش. نه فقط من، دوستهاش هم همين طور شده بودن... براي ديدنش به هر
بهانهاي ميومدن در خونه... هي مي رفتن و برميگشتن و صورتش رو مي بوسيدن...
موقع رفتن چشمهاشون پر اشک مي شد. دوباره برميگشتن بغلش مي کردن.
همه؛ حتی پدرم فهميده بود اين آخرين ديدارهاست... تا اينکه واقعا براي آخرين باررفت.
حالم خراب بود! مي رفتم توي آشپزخونه... بدون اينکه بفهمم ساعت رو فقط به در و
ديوار نگاه مي کردم. قاطي کرده بودم... پدرم هم روي آتيش دلم نفت ريخت...
برعکس هميشه، يهو بي خبر اومد دم در... بهانه اش ديدن بچه ها بود؛ اما چشمش
توي خونه مي چرخيد... تا نزديک شام هم خونه ما موند. آخر صداش در اومد...
- اين شوهر بي مبالات تو... هيچ وقت خونه نيست...
به زحمت بغضم رو کنترل کردم...
- برگشته جبهه...
حالتش عوض شد... سريع بلند شد کتش رو پوشيد که بره... دنبالش تا پاي در رفتم
اصرار کنم براي شام بمونه. چهرهاش خيلي توي هم بود! يه لحظه توي طاق
در ايستاد...
- اگر تلفني باهاش حرف زدي بگو بابام گفت حلالم کن بچه سيد، خيلي بهت بد
کردم...
ديگه رسما داشتم ديوونه مي شدم... شدم اسپند روي آتيش، شب از شدت فشار
عصبي خوابم نمي برد. اون خواب عجيب هم کار خودش رو کرد... خواب ديدم
موجودات سياه شبح مانند، ريخته بودن سر علي... هر کدوم يه تيکه از بدنش رو
میکند و مي برد... از خواب که بلند شدم، صبح اول وقت...
سه قلوها و دخترها رو
برداشتم و رفتم در خونه مون... بابام هنوز خونه بود. مادرم از حال بهم ريخته
من بدجور نگران شد! بچه ها رو گذاشتم اونجا... حالم طبيعي نبود. چرخيدم سمت پدرم...
- بايد برم... امانتي هاي سيد، همه شون بچه سيد...
و سريع و بي خداحافظي چرخيدم سمت در... مادرم دنبالم دويد و چادرم رو کشيد...
- چه کار مي کني هانيه؟ چت شده؟
نفس براي حرف زدن نداشتم. براي اولين بار توي کل عمرم، پدرم پشتم ايستاد... اومد
جلو و من رو از توي دست مادرم کشيد بيرون...
- برو...
و من رفتم...
احدي حريف من نبود. گفتم يا مرگ يا علي...
به هر قيمتي بايد برم جلو، ديگه عقلم
کار نمي کرد. با مجوز بيمارستان صحرايي خودم رو رسوندم اونجا؛ اما اجازه ندادن جلوتر برم.
♥️⃟•🌻↯↯
#یا_حضرت_علی_اکبر_علیہ_السلام
#پیکرت مانند #تسبیـحی
است که از هم #وا شـده
تـیـغ و تـیـر و نـیزه روی
بـیـت بـیـتـت جــا شــده
طـعـنـہ و زخــم زبـان قد
تــو را خــم کـرده اسـت
قـــد تــو حـالـا شـبـیـہ
#مـادرم_زهــرا شـده ...
#پــاشــو_عـلـی
#پـاشـو_ای_سینہ_چـاک..🖤🥀
#شب_هشتم🏴
#علی_اکبر😭
@Ashghaneemamezaman313
این پاره پاره پیڪر تو مےڪشد مرا
بال سفید پرپر تو مےڪشد مرا
قربـان روے خونے پیغمبرے تو
این داغ چون پیمبر تو مےڪشد مرا
#داغ_اولاد_باورش_سخٺ_اسٺ
#خم_کند_قامٺ_پدرها_را😭🖤🥀
#شب_هشتم🏴
#علی_اکبر_ع😭
@Ashghaneemamezaman313
✅ یک نکته۞
◽️؎۩ ای کاش ها و چراهای من!
؎۩ای کاش در کربلا بودم و امام حسین علیهالسّلام را یاری میکردم؟!
چرا مردم کوفه، امامشان را تنها گذاشتند؟!
در غم و اندوه غربت سیّدالشهدا علیهالسّلام باید خون گریست!
؎۩این جملههای آشنا سالیان زیادی است در ذهنم موج میزند.
و در ایام محرّم و اربعین حسینی بیشتر!
امّا ...
کمی کلاهم را که قاضی میکنم، میبینم امام زمان علیهالسّلام نیز بیش از هزار و صد سال است که غریب و بی یار و یاور است!
برایش چه کردهام؟
در حالی که ایشان نیز مانند جدّشان ندای "هل مِن ناصر" را سر دادهاند ...
و فرمودهاند:
"برای فرج من دعا کنید!"
انصافاً غفلت نکردهام؟!
البته که گاهی یادش بودهام،
گاهی دعایم فرجش بوده است،
گاهی هم از سر نیاز، به او متوسّل شدهام!
امّا حقیقتاً فراموشیها و بیتوجهیهایم خیلی بیشتر بوده است!
و شرمسارانه به خودم میگویم:
راه دور نرو!
خوب است این که میگویی:
"ای کاش در کربلا بودم تا حسین علیهالسّلام را یاری کنم!"
و خوب است که بپرسی:
"چرا مردم کوفه چنان کردند؟"
امّا یادت نرود! روایات ما میگویند:
"امام زمانت هم مثل حسین علیهالسّلام غریب است!
¤مثل حسین علیهالسّلام تنهاست!
و مثل حسین یار و یاوری ندارد!
و ...
¤|چه قدر کامم تلخ میشود وقتی از خودم میپرسم:
آیا آیندگان تو را نیز به خاطر این غفلتها نکوهش نخواهند کرد؟😔
مطالب مشابه 🔍 #نکته #دلنوشته #محرم #عاشورا #کربلا #یاری #غیبت #غربت
#ٵݪݪہم_عجݪ_ݪۅݪێڪ_ٵݪفࢪج
@Ashghaneemamezaman313
❓زندگی امام زمان بعد از ظهور چگونه است؟
✅معمولا وقتى بندگان دنيا، به مقام و منصبى يا پست حکومتى برسند، نحوه زندگيشان عوض شده، و تجملات و ريخت و پاش روز به روز بالا مى گيرد،
اما امامان معصوم و اولياء الهى چنين نبوده و نخواهند بود، بلکه در بعضى از موارد، زندگى خود را سخت تر از گذشته انتخاب مينمودند.
✅ زيرا عمل ايشان، براى مردمانى که تحت پوشش حکومت او قرار گرفته اند، سرمشق والگو ميباشد. با در نظر گرفتن اين موضوع که قسمت مهمى از جرايم و جنايات و مفاسد اجتماعى از تجمل پرستى و پر زرق و برق شدن زندگى، و تشريفات بيهوده و پر خرج و کمرشکن آن سرچشمه ميگيرد، يکى از دلايل برچيده شدن مفاسد در دوران حکومت امام مهدى روشن مى گردد.
✅ در حديثى از امام رضا چنين آمده: (لباس قائم چيزى جز پارچه خشن نيست، و غذايش نيز تنها غذاى ساده و کم اهميت است).
📚 منتخب الاثر، ص ۳۰۷
از امام صادق نيز نظير اين روايت در اثبات الهداه، ج ۷ ص ۷۹ نقل شده است.
#پرسش_و_پاسخ_مهدوي ۲۸
#پرسش_مهدوی
#امام_زمان_عج
#ٵݪݪہم_عجݪ_ݪۅݪێڪ_ٵݪفࢪج
#عزادارم_به_نیت_فرج_صاحب_عزا🏴
@Ashghaneemamezaman313
🖼 #عکس_نوشته ؛ #تلنگر
📌 باهاش حرف بزن
◾️ اصلاً غصه نخور! هزار تا گناهم که کرده باشی، امام زمان میبخشدت.
◽️ باهاش حرف بزن! پشیمونیت رو که ببینه ردّت نمیکنه؛ مثل حُر که پشیمون شد و امام حسین قبولش کرد.
🔘 ویژهٔ #محرم
#ٵݪݪہم_عجݪ_ݪۅݪێڪ_ٵݪفࢪج
#عزادارم_به_نیت_فرج_صاحب_عزا🏴
@Ashghaneemamezaman313
❣#سلام_امام_زمانم ❣
📖 السَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا طَالِبَ ثَارِ اَلْأَنْبِيَاءِ وَ أَبْنَاءِ اَلْأَنْبِيَاءِ...
🌱سلام بر تو ای خونخواه فرستادگان خدا...
سلام بر تو و بر روزی که ذوالفقار تو بر گردن دشمنان خدا بنشیند و قلب مظلومان تاریخ را التیام بخشد!
📚 صحیفه مهدیه،زیارت حضرت صاحب الامر در سرداب مقدس
#اللهمعجللولیکالفرج
#ٵݪݪہم_عجݪ_ݪۅݪێڪ_ٵݪفࢪج
#عزادارم_به_نیت_فرج_صاحب_عزا🏴
@Ashghaneemamezaman313
۞ناگهانے_بودݩ_ظهوࢪ ●•⇩⇩
🔺گذشت که خداوند متعال از طریق «ناگهانی بودن ظهور» و «هراس در دل دشمن» جبهه حق را در آخر الزمان یاری کرده و آنان را به پیروزی نزدیک می کند.
🔺یکی دیگر از عواملی که موجبات پیروزی امام عصر (عج) بر مستکبران جهانی را فراهم می آورد «کمک رسانی فرشتگان» است.
🔺در جنگ بدر نیز خداوند متعال مسلمانان را با ۱۰۰۰ فرشته یاری نمود[۱] و بر اساس وعده الهی اگر تقوا و صبر عجین سپاهیان اسلام باشد ۵۰۰۰ فرشته به یاری آنها خواهد آمد! این امداد رسانی غیبی برای این است که جبهه حق در قبال ظاهر فریبنده جبهه باطل تقویت شود و علیرغم کمی تعداد بر آنها پیروز گردد.
🔺به هر روی از روایات استفاده می شود که یکی از عوامل پیروزی قیام جهانی حضرت صاحب الامر (عج) امداد رسانی فرشتگان است.
🔺در روایتى به دو عامل غیبی اخیر اشاره شده و آمده است: «هنگامى که قائم آل محمد ظهور نماید، خداوند او را به وسیله گروههاى فرشتگان … یارى خواهد کرد. جبرئیل، فرشته امین وحى، پیشاپیش آن حضرت و میکائیل سمت راست و اسرافیل سمت چپ او خواهد بود. ترس و رعب به مسافت یک ماه، پیشاپیش و سمت راست و طرف چپش حرکت خواهد کرد و فرشتگان مقرب در کنار او خواهند بود»[۲].
[۱] انفال: ۹
[۲] بحار الانوار، ج ۵۲، ص ۳۴۸
#پس_از_ظهور ۶
#حکومت_مهدوی
#امام_زمان_عج
#ٵݪݪہم_عجݪ_ݪۅݪێڪ_ٵݪفࢪج
#عزادارم_به_نیت_فرج_صاحب_عزا🏴
@Ashghaneemamezaman313
🔴 اندر احوالات و اوصاف مردمِ #آخرالزمان...
⭕️ وضعیت آشفتهٔ دینداری...
🌕 #رسولالله فرمودند:
«يَأْتِي عَلَى اَلنَّاسِ زَمَانٌ لاَ يُبَالِي اَلرَّجُلُ مَا تَلِفَ مِنْ دِينِهِ إِذَا سَلِمَتْ لَهُ دُنْيَاهُ»
«روزگاری بر مردم بيايد كه مرد باكى ندارد آنچه از دينش تلف مىشود در صورتى كه دنيايش سلامت بماند.»
«يُصْبِحُ الرَّجُلُ فِيهَا مُؤْمِنًا وَ يُمْسِي كَافِرًا»
مرد در آن روزگار، صبح، با ایمان بر میخیزد و شب، کافر به خواب میرود.
«سَتَکونُ فِتَنٌ یصْبِحُ الرَّجُلُ فیها مُؤمِناً وَ یمْسی کافِراً الّا مَنْ احْیاهُ اللَّهُ تَعالی بِالْعِلْمِ»
فتنههایی بر پا خواهد شد که مرد صبح مؤمن باشد و شب کافر گردد مگر آنان که خداوند متعال آنها را به نور علم زنده کرده باشد.
📗بحارالأنوار، ج ۷۴، ص ۱۵۷
📗تحف العقول، ج ۱، ص ۵۲
@Ashghaneemamezaman313
🔴 بزرگتــــــــرین فرج...!
🌕 آقا امام سجاد علیهالسلام:
«اِنْتِظَارُ اَلْفَرَجِ مِنْ أَعْظَمِ اَلْفَرَجِ»
انتظار فرج، خود بزرگتــــرین فرج است!
🌕 رسول خدا صلی الله علیه و آله:
«أفضَلُ العِبادَةِ إنتِظارُ الفَرَجِ»
بهترین عبادت، انتظار فـــــرج است!!
«أفْضَلُ أَعْمَالِ أُمَّتِي انْتِظَارُ الْفَرَجِ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ»
بهترین اعمال امت من، انتظار فــــرج از جانب خدای عزوجل است.
📗بحارالأنوار، ج ۵۲، ص ۱۲۲
📗کمال الدين، ج ۱، ص ۲۸۷
📗تفسير نورالثقلين، ج ۱، ص ۴۷۴
📗عوالم العلوم، ج ۱۵، ص ۲۵۸
📗نوادر الأخبار، ج ۱، ص ۲۵۰
📗إثبات الهداة، ج ۲، ص ۸۹
📗الاحتجاج، ج ۲، ص ۳۱۷
@Ashghaneemamezaman313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❣#قرارعاشقی❣ ❣هرشب❣
بخوان جان آقام عج💚
❤️دعـــــــــــای فـــــــــــرج ❤️
🦋 بسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحیم 🦋
💚اِلهی عَظُمَ الْبَلاَّءُ وَبَرِحَ الْخَفاَّءُ وَانْکَشَفَ الْغِطاَّءُ وَانْقَطَعَ الرَّجاَّءُ وَضاقَتِ الاْرْضُ وَمُنِعَتِ السَّماَّءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَاِلَیْکَ الْمُشْتَکی وَعَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّهِ وَالرَّخاَّءِ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ اُولِی الاْمْرِ الَّذینَ فَرَضْتَ عَلَیْنا طاعَتَهُمْ وَعَرَّفْتَنا بِذلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلا قَریباً کلمح الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ یا مُحَمَّدُ یا عَلِیُّ یا عَلِیُّ یا مُحَمَّدُ اِکْفِیانی فَاِنَّکُما کافِیانِ وَانْصُرانی فَاِنَّکُما ناصِرانِ یا مَوْلانا یا صاحِبَ الزَّمانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی السّاعَهَ السّاعَهَ السّاعَهَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمین بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطّاهِرینَ.💚
❤️دعــای سـلامتی امــام زمــــان(عج)❤️
💚"اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَهِ بنِ الحَسَن، صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ، فِی هَذِهِ السَّاعَهِ وَ فِی کُلِّ سَاعَهٍ، وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ عَیْناً، حَتَّی تُسْکِنَهُ اَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا"💚
#اللھمعجللولیڪالفرج
#سلامتی_تعجیل_در_فرج_آقا_امام_زمان_عج
#5صلوات
❤️اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم❤️
#کپی_باذکر_صلوات
@Ashghaneemamezaman313
#منتظرانہ⇜{🕊⛓}
••💚⃟🌿••
آࢪزۅ نمیڪنمــ ڪہ بیایۍ
آࢪزۅ میڪنمــ ۅقټۍ آمدۍ،چشمانمــ
شࢪمساࢪ نگاهټ نشۅند🥀
چۅن همہ میدانند ڪہ مۍآیۍ💚
@Ashghaneemamezaman313
#دلنوشتهمهدوے✍
یابن الحسن
بـیــا و دعاے مستجابِ تحتِ قُـبه ام باش.
مگر نگفتهاند دعا زیرِ قبهے امامحسین ع
مستجاب است؟
تو ڪہ خودت شاهدی
اَللّهُم أرِنِی الطَلعَة الرَشیٖده های مرا... .
تو که خودت شنیده ای و دیده ای
واجْعـَلْ مِن خَیــرِ اَعوانِهِ و اَنصارِهِ و المُستَشهدینَ بینَ یَدَي هایم را... .
تو که میدانی
چقدر التماس خدا کرده ام
اَللهُمَّ إغــفِر لِيَ ذُنوبَ التي تَحـبِسُ الدُعٰــاء... .
پس چـــرا نمیبینمتــ؟
چـــرا نمیآیی..؟؟
#اللهـمعجـللولیڪالفـرج
کپی با ذکر صلوات
@Ashghaneemamezaman313
مُحرّم آمد و رنگ غروبم 🥀
به زیر چتر ستار العیوبم
تسلاے دلت ، اشک مُحبّان🥀
خدا صبرت دهد، آقاے خوبم
#اللهـمعجـللولیڪالفـرج
کپی با ذکر صلوات
@Ashghaneemamezaman313