eitaa logo
💚‌عـاشقان‌امـٰام‌زمـان‌(عجل الله تعالی فرجه الشریف )💚
1.8هزار دنبال‌کننده
19هزار عکس
10.6هزار ویدیو
122 فایل
بسم رب الذی خلق المهدی❤ 🔹ارتباط‌بامرڪزپاسخگویےومشاوره‌‌رایگان‌حوزه‌ علمیہ‌قم‌درزمینہ‌هاےدینے،اعتقادے،خانوادگےو احکام و تربیت کودک و. @pasokhgo313 کپی باذکرصلوات برای تعجیل فرج ❤ همسایهامون @golljin// @ibrahim_hadi
مشاهده در ایتا
دانلود
ای رهبرم ای عقیده ام،فرهنگـم ای نام تو دلنشین ترین آهنگم بر چهره ی زیبای تو من می نگرم، هر وقت برای آسمان دلتنگم هر چند که مهربانم ُو احساسی در مقابلِ دشمن تو دل‌سنگم زحمت نکش آقا، تو به دستور سخن با دست چپت اشاره کن، می جنگم چشم تو چراغ راه سرسبز ظهور با عشق تو من، حریف هر نیرنگم 🖍 •••┈✾~🍃♥️🍃~✾┈••• ♥⃟😍✌️🥀🖤 🌸꙱❥ ♥️⃟🖇 🌴🌴🏴🌴🌴 @Ashghaneemamezaman313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 شافعِ‌ عالمین، حسنیِ حسین 👤 حاج محمود ▪️ویژه 🥀🖤🏴 او ڪھ طلایھ دار خیامِ یتیم هاست... نذرِ حَسن برای حسین از قدیم هاست   🖤 @Ashghaneemamezaman313
از‌من‌مرنج‌گر‌وسط‌دل‌نشاندمت‌ سائل‌عزیز‌خویش‌به‌ویرانہ‌میبرد‌♥️:) •••┈✾~🍃♥️🍃~✾┈••• ♥⃟😍😌🥀🖤 🌸꙱❥ ♥️⃟🖇 @Ashghaneemamezaman313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🥀🖤😭 •《مے نویسد عمو و  بر لب او وقت خواندن فقط فقط باباست مجتبے زاده اے شبیه حسن شرف الشمس سید الشهداست عطرے از ڪوے فاطمه دارد نفسش بوے فاطمه دارد》• @Ashghaneemamezaman313
32.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔺🎬ماجرای شنیدنی از لوتی کربلا زهیر 🎼با روایت گری مرحوم پیشنهاد ویژه برای دانلود👌👌 التماس دعا ...🤲 @Ashghaneemamezaman313
💚⁉️⚠️ 【‌⚠】 ❌..نکنه مدیون خودت بشی..❌ ✍ چشمی که برای سالار شهیدان ، اشک ریخته😭 👌ارزشش خیلی بیشتر از اینه که همه چیز رو ببینه⛔ ☝مواظب چشم های حسینیت باش😔خرابشون نکن❗ 🥀🖤🏴 @Ashghaneemamezaman313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💚🥀🖤 قاسم‌بن‌حسن‌بیرون‌می‌آید درحالی‌که‌به‌سن‌بلوغ‌نرسیده‌بود حسین‌علیه‌السلام‌اورا‌در‌آغوش‌کشید‌و‌گریست عمرو‌بن‌سعدبن‌نفیل‌گفت‌: به‌خداقسم‌بر‌او‌سخت‌میگیرم باشمشمیر‌به‌سر‌اومیزند‌و‌بر‌زمین‌می‌افتد گردو‌غبار‌فرو‌می‌نشیند درحالی‌که‌حسین‌علیه‌السلام‌بالای‌سرقاسم‌ ایستاده‌است‌و‌او‌پاهای‌خودرا‌بازو‌بسته‌میکرد آنگاه‌قاسم‌را‌حمل‌کرد‌درحالی‌که‌ سینه‌او‌بر‌سینه‌امام‌بود وپاهای‌او‌برزمین‌کشیده‌میشد اورا‌کنار‌علی‌اکبر‌و‌سایر‌شهدای‌اهل‌بیت‌قرار‌داد.. [مقتل شب ششم🖤] @Ashghaneemamezaman313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⟮ هرکس‌بسیجی‌اسـت قرارش‌شهادت‌اسـت شیعه‌تمام‌داروندارش شهادت‌اسـت♥️🌱 ⟯ 👆 •••┈✾~🍃♥️🍃~✾┈••• ♥⃟🥀🖤😔 🌸꙱❥ ♥️⃟🖇 @Ashghaneemamezaman313
به جرم گفتن احلی من العسل قاسم شبیه موم عسل خانه خانه ات کردند 💚 🥀🖤 ┄┄┅┅┅❅◇❅┅┅┅┄┄ الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج @Ashghaneemamezaman313
💌 براے کسایے که قلبشون کبوتر 🕊 کسایے که دلشون با اسم امام مهربون آروم مے‌گیره 💚💜 🔆 امشب هم، عاشقانه و با شوق، زمزمه کن صلوات خاصه امام رضا (ع) رو:☺️ اللهّـــمَ صَلّ عَلي عَلي بنْ موسَي الرّضـا المرتَضی، الامــام التّقي النّقي و حُجَّّتكَ عَلي مَنْ فَــوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثري الصّدّيق‌ الشَّهيد صَلَوةً كثيرَةً تامَة زاكيَةً مُتَواصِلــةً مُتَواتِـــرَةً مُتَرادِفَـــه كافْضَل ماصَلّيَتَ عَلي اَحَدٍ مِنْ اوْليائِكَ 🍀 ┄┅┄┅┄፨•❣.﷽❣.•፨┄┅┄┅ @Ashghaneemamezaman313
❏اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلَى الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ الْمَظْلُومِ الشَّهِيدِ❏ ✦حُسین‌ نَهی به‌قاسم دَهد، حَسَن دَستور زِ مَن‌بپرس که ‌سلطانِ‌کربلا حَسَن‌است جوونیم‌فدای‌قاسمت‌مولا🦋🕊 شهزاده‌قاسم‌🥀😭🥀🖤 @Ashghaneemamezaman313
↻•-┌►͢͢🚩❰̶͟͞⃟⃞🏴❱͊-• ••|| ✅خانم‌های عزیز ، خودتان را دست کم نگیرید. 😔 🔶۱_همسر زهیر بن قین شوهر خود را به یاری امام حسین علیه السلام دعوت کرد ☺️ 🔶۲_همسر مسلم بن عوسجه همراه همسرش به اردوگاه امام حسین علیه السلام آمد، و بعد از شهادت مسلم، فرزند خود را به میدان فرستاد.😍 🔶 ۳_همچنین همسران و مادرانی که هنگام جانبازی و رشادت عزیزان خود، در مقابل خیمه ها ایستاده بودند و آنان را نظاره می کردند و مشوق بودند.👌 ✍امام خمینی(ره) : « از دامن زن، مرد به معراج می رود.» 🚩⃟‌ 🕊¦⇢ ‌‌‎‌‌‌‎‌❀•🕊🌷🕊•❀ --------•‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎ ┈••✾•🌸✨🦋✨🌸• @Ashghaneemamezaman313
❁﷽❁ با عُقده و بُغض و غَضب و ڪینہ و دَرد از هـر طرفـے میانِ میدان نبـرد هر ڪس ڪه جَمَل را بہ حسـن باختہ بود دقّ و دِلےاش را ســرِ آورد 🥀🖤😔 @Ashghaneemamezaman313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❏صَلّی الله علی سَرِ بریده ی پِسَرِ مُرتَضی❏ 😔شـٰال عـزاۍ تـو بہ عزایـم نشاندہ اسټ،وقټ عـزایمـان شدہ؛ صاحـب عـزا بـیـا.... ❍یا قدیمَ الاِ حسان بحَقِّ الحُسَیْن عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَجَ صاحبَ العصرِ والزَّمان} ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ شبت بخیر مولایم🦋☀️ چون خورشید زودتر طلوع کن تا چون زمین دورت بگردیم😔🥀🖤👌 💫 @Ashghaneemamezaman313
🔸️مقتل خوانی پنجم محرم 🥀اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْن ▪ِوَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ 🥀وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ 🥀 وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن ••••☆✾•🖤🥀🖤•✾☆•••• @Ashghaneemamezaman313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اونها من رو،‌جلوي چشم‌هاي علي شکنجه مي کردن و اون ضجه ميزد و فرياد مي کشيد. صداي يازهرا گفتنش يه لحظه قطع نميشد. با تمام وجود، خودم رو کنترل مي کردم ميترسيدم... مي ترسيدم؛ حتي با گفتن يه آخ کوچيک، دل علي بلرزه و حرف بزنه، با چشم‌هام به علي التماس مي کردم و ته دلم خدا خدا مي گفتم. نه براي خودم... نه براي درد... نه براي نجات مون، به خدا التماس مي کردم به علي کمک کنه. التماس مي کردم مبادا به حرف بياد، التماس مي کردم که... بوي گوشت سوخته بدن من... کل اتاق رو پر کرده بود... ثانيه‌ها به اندازه يک روز و روزها به اندازه يک قرن طول مي کشيد... ما همديگه رو مي ديديم؛ اما هيچ حرفي بين ما رد و بدل نميشد از يک طرف ديدن علي خوشحالم مي کرد از طرف ديگه، ديدنش به مفهوم شکنجه‌هاي سخت تر بود. هر چند، بيشتر از زجر شکنجه، درد ديدن علي توي اون شرايط آزارم مي داد... فقط به خدا التماس مي کردم... - خدايا! حتی اگر توي اين شرايط بميرم برام مهم نيست به علي کمک کن طاقت بياره، علي رو نجات بده... بالاخره به خاطر فشار تظاهرات و حرکت هاي مردم... شاه مجبور شد يه عده از زنداني هاي سياسي رو آزاد کنه، منم جزءشون بودم... از زندان، مستقيم من رو بردن بيمارستان، قدرت اينکه روي پاهام بايستم رو نداشتم. تمام هيکلم بوي چرک و خون مي داد. بعد از 7 ماه، بچه‌هام رو ديدم. پدر و مادر علي، به هزار زحمت اونها رو آوردن توي بخش تا چشمم بهشون افتاد اينها اولين جملات من بود... علي زنده‌ست... من علي رو ديدم، علي زنده بود... بچه هام رو بغل کردم. فقط گريه مي کردم! همه مون گريه مي کرديم. شلوغي ها به شدت به دانشگاه ها کشيده شده بود. اونقدر اوضاع به هم ريخته بود که نفهميدن يه زنداني سياسي برگشته دانشگاه. منم از فرصت استفاده کردم با قدرت و تمام توان درس مي خوندم. ترم آخرم و تموم شدن درسم با فرار شاه و آزادي تمام زنداني‌هاي سياسي همزمان شد. التهاب مبارزه اون روزها، شيريني فرار شاه، با آزادي علي همراه شده بود. صداي زنگ در بلند شد... در رو که باز کردم... علي بود! علي ۲۶ ساله من... مثل يه مرد چهل ساله شده بود. چهره شکسته، بدن پوست به استخوان چسبيده با موهايي که مي شد تارهاي سفيد رو بين شون ديد و پايي که مي لنگيد... زينب يک سال و نيمه بود که علي رو بردن و مريم هرگز پدرش رو نديده بود. حالا زينبم داشت وارد هفت سال مي شد و سن مدرسه رفتنش شده بود و مريم به شدت با علي غريبي ميکرد. مي ترسيد به پدرش نزديک بشه و پشت زينب قايم شده بود. من اصلا توي حال و هواي خودم نبودم! نمي فهميدم بايد چه کار کنم. به زحمت خودم رو کنترل مي کردم... دست مريم و زينب رو گرفتم و آوردم جلو... - بچه ها بيايد، يادتونه از بابا براتون تعريف مي کردم؟ ببينيد... بابا اومده... بابايي برگشته خونه... ‌♥️⃟•🌻↯↯ @Ashghaneemamezaman313