eitaa logo
💚‌عـاشقان‌امـام‌زمـان‌(عج)💚
1.8هزار دنبال‌کننده
20.2هزار عکس
11.7هزار ویدیو
127 فایل
بسم رب الذی خلق المهدی❤ 🔹ارتباط‌بامرڪزپاسخگویےومشاوره‌‌رایگان‌حوزه‌ علمیہ‌قم‌درزمینہ‌هاےدینے،اعتقادے،خانوادگےو احکام و تربیت کودک و. @pasokhgo313 کپی باذکرصلوات برای تعجیل فرج ❤ همسایهامون @golljin// @ibrahim_hadi
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📱 ؛ 🥀 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏و ما بدون تو در هر کجای این عالَم که باشیم غریبیم... 🔅 اللهم عجل لولیک الفرج ♥️🦋♥️ @Ashghaneemamezaman313
♨️یاد بزرگترین نعمت الهی 🔸امام سجاد علیه‌السلام می‌فرمایند "یاد خدا و یاد ولی خدا بزرگترین نعمت الهی است" و لذا یاد امام زمان شیرین ترین نعمتی است که خدا به ما عنایت می کند. 🔸 اگر کسی منتظر یک میهمان است ولی به یاد میهمانش نباشد و از این موضوع غفلت کند طبیعی است از کارهایی که باید برای آمدن میهمان خود داشته باشد، غفلت می کند و ما اگر می خواهیم از وظایفمان در عصر غیبت غفلت نکنیم باید دائما به یاد امام زمان باشیم در روایات نیز بر یاد آن حضرت تاکید شده و بزرگان دین هم بر این مساله اصرار دارند که یاد امام زمان را فراموش نکنید.  🔸امام رضا (علیه‌السلام) فرمودند:  "خدایا یاد و انتظار مهدی را از خاطر ما نبر." 🔸 وقتی به یاد امام زمان باشیم، منتظر آن حضرت نیز خواهیم بود. به عبارت دیگر وقتی به یاد امام می افتیم، برای آمدن آن حضرت نیز باید کاری کنیم تا مبادا آن حضرت بیاید و ما غافل باشیم. 🔸برای این که در زندگی روزانه خود آن حضرت را فراموش نکنیم، باید کارهایی را انجام دهیم که بیشتر به یاد امام زمان باشیم. به عنوان نمونه می توانیم؛ ✔️ با خودمان عهد ببندیم که بعد از هر نماز برای آن حضرت دعا کنیم ✔️یا دعای عهد را هر روز بخوانیم. ✔️ در قنوت های نماز، دعای سلامتی امام زمان را بخوانیم ✔️یا هنگام اذان که دعا مستجاب است برای آن حضرت دعا کنیم. ✔️همچنین می توانیم ثواب قرائت قرآن را به امام زمان هدیه دهیم. همه اینها زندگی انسان را تحت الشعاع یاد امام زمان قرار می دهد. 🖋حجت‌الاسلام حسن محمودی ♥️🦋♥️ @Ashghaneemamezaman313
💫 ❣ دعای مادرمان فاطمه زهرا در روز ؛ ـ خدایا مراقبم باش ؛ با همان چشمانت ، که نمی‌خوابند! با همان ستونِ قدرتت ، که دیده نمی‌شود! 🔅و با تمام اسمهای قشنگت که هرکدام عظمتی‌ جداگانه‌اند! 💫 بر محـمّــد و آلش درود فرست؛ مراقبم باش ، که اگر غیر از تو کسی مراقبم باشد ؛ تلف می‌شوم! و عیبهایم را بپوشان ، که اگر غیر از تو ، بپوشاند ، فاش می‌شود! و تحقق همه‌ی آنچه از تو خواسته‌ام را آسان کن، 💠 که تو ؛ هم نزدیکی و صدایم را خوب می‌شنوی ، و هم زود اجابتشان می‌کنی! ♥️🦋♥️ @Ashghaneemamezaman313
❤️زیارت امام و امام و امام و امام (عليهم السلام) در روز :❤️ ❣﷽❣ 💚السَّلامُ عَلَيْكُمْ يَا أَوْلِيَاءَ اللَّهِ السَّلامُ عَلَيْكُمْ يَا حُجَجَ اللَّهِ السَّلامُ عَلَيْكُمْ يَا نُورَ اللَّهِ فِي ظُلُمَاتِ الْأَرْضِ السَّلامُ عَلَيْكُمْ، صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ عَلَى آلِ بَيْتِكُمْ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ، بِأَبِي أَنْتُمْ وَ أُمِّي 🔆لَقَدْ عَبَدْتُمُ اللَّهَ مُخْلِصِينَ، وَ جَاهَدْتُمْ فِي اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ حَتَّى أَتَاكُمُ الْيَقِينُ فَلَعَنَ اللَّهُ أَعْدَاءَكُمْ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ أَجْمَعِينَ وَ أَنَا أَبْرَأُ إِلَى اللَّهِ وَ إِلَيْكُمْ مِنْهُمْ 🔆يَا مَوْلايَ يَا أَبَا إِبْرَاهِيمَ مُوسَى بْنَ جَعْفَرٍ يَا مَوْلايَ يَا أَبَا الْحَسَنِ عَلِيَّ بْنَ مُوسَى يَا مَوْلايَ يَا أَبَا جَعْفَرٍ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِيٍّ يَا مَوْلايَ يَا أَبَا الْحَسَنِ عَلِيَّ بْنَ مُحَمَّدٍ أَنَا مَوْلًى لَكُمْ، مُؤْمِنٌ بِسِرِّكُمْ وَ جَهْرِكُمْ، مُتَضَيِّفٌ بِكُمْ فِي يَوْمِكُمْ هَذَا وَ هُوَ يَوْمُ ، وَ مُسْتَجِيرٌ بِكُمْ فَأَضِيفُونِي وَ أَجِيرُونِي، بِآلِ بَيْتِكُمُ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِين💚 ❤️اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم❤️ ♥️🦋♥️💚:┏━━━━━━━━🌺🍃━┓       💚 ✨♥️🦋♥️ @Ashghaneemamezaman313
14.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 🔅«بَقِيَّةُ اللَّهِ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ».... برترین "خیر" امام زمان عجل الله است❗️ 🔸بسیار شنیدنی و تأثیرگذار👌 👈حتما ببینید و نشر دهید. 🌐 ♥️🦋♥️ @Ashghaneemamezaman313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قسمت :نوزدهم دویدم توی باغچه. زیر همان درختی که اولین بار بعد از نامزدی دیده بودمش، نشستم و گریه کردم. از فردای آن روز، مراسم ویژه قبل از عروسی یکی پس از دیگری شروع شد؛ مراسم رخت بران، اصلاح عروس و جهازبران. پدرم جهیزیه ام را آماده کرده بود. بنده خدا سنگ تمام گذاشته بود. سرویس شش نفره چینی خریده بود، دو دست رختخواب، فرش، چراغ خوراک پزی، چرخ خیاطی و وسایل آشپزخانه. یک روز فامیل جمع شدند و با شادی جهیزیه ام را بار وانت کردند و به خانه پدرشوهرم بردند. جهیزیه ام را داخل یک اتاق چیدند. آن اتاق شد اتاق من و صمد. ? فصل ششم شبی که قرار بود فردایش جشن عروسی برگزار شود، صمد از پایگاه برگشت و تا نیمه های شب چند بار به بهانه های مختلف به خانه ما آمد. فردای آن روز برادرم، ایمان، سراغم آمد. به تازگی وانت قرمز رنگی خریده بود. من را سوار ماشینش کرد. زن برادرم، خدیجه، کنارم نشست. سرم را پایین انداخته بودم، اما از زیر چادر و تور قرمزی که روی صورتم انداخته بودند، می توانستم بیرون را ببینم. بچه های روستا با داد و هوار و شادی به طرف ماشین می دویدند عده ای هم پشت ماشین سوار شده بودند. از صدای پاهای بچه ها و بالا و پایین پریدنشان، ماشین تکان تکان می خورد. انگار تمام بچه های روستا ریخته بودند آن پشت. برادرم دلش برای ماشین تازه اش می سوخت. می گفت: «الان کف ماشین پایین می آید.» خانه صمد چند کوچه با ما فاصله داشت. شیرین جان که متوجه نشده بود من کی سوار ماشین شده ام، سراسیمه دنبالم آمد. همان طور که قربان صدقه ام می رفت، از ماشین پیاده ام کرد و خودش با سلام و صلوات از زیر قرآن ردم کرد. از پدرم خبری نبود. هر چند توی روستا رسم نیست پدر عروس در مراسم عروسی دخترش شرکت کند، اما دلم می خواست در آن لحظاتِ آخر پدرم را ببینم. به کمک زن برادرم، خدیجه، سوار ماشین شدم. در حالی که من و شیرین جان یک ریز گریه می کردیم و نمی خواستیم از هم جدا شویم. خدیجه هم وقتی گریه های من و مادرم را دید، شروع کرد به گریه کردن. بالاخره ماشین راه افتاد و من شیرین جان از هم جدا شدیم. تا خانه صمد من گریه می کردم و خدیجه گریه می کرد. وقتی رسیدیم، فامیل های داماد که منتظرمان بودند، به طرف ماشین آمدند. در را باز کردند و دستم را گرفتند تا پیاده شوم. بوی دود اسپند کوچه را پر کرده بود. ادامه دارد…✒️ ♥️🦋♥️ @Ashghaneemamezaman313