eitaa logo
عاشورائیان منتظر
256 دنبال‌کننده
6.5هزار عکس
7.1هزار ویدیو
49 فایل
⬅️صَلَّ اللُه عَلیَکَ یاٰ أباعَبدِالله الحُسَینْ"➡️ 🔷زیر نظر آقای امیر توکلی ارتباط با مدیر کانال⬅️ @M_Namira
مشاهده در ایتا
دانلود
گوشی داداشم تو اتاقه معلم داره عربی درس میده، داداشم تو پذیرایی داره تلویزیون نگاه میکنه... پلنگ صورتی هم گذاشته سر کلاس جهت کاهش عذاب وجدان😁 🌹عاشورائیان منتظر🌹
⭐️⭐️⭐️ ⭐️⭐️ ⭐️ ستاره سهیل(١۴) -میام عمو جون! نگران نباش. -تا ۱۲ خونه باشی‌ها! -آخه عمو..! - آخه نداره، ماشین داری یا بیام دنبالت؟ - دوستم ماشین داره، میام خودم. -منتظرتم عمو، خداحافظ. وقتی ستاره برگشت، کیان هنوز روی نیمکت نشسته بود. یک‌دستش را زیر چانه‌اش قرار داده بود و پایش را ریتمیک تکان می‌داد، انگار که داشت ترانه‌ای را زیر لب زمزمه می‌کرد. با دیدن ستاره، از جا بلند شد و در حالی که لبه کتش را صاف می‌کرد، جلو آمد. نگاه پرسشگرانه‌ای به ستاره کرد. جواب گرفت: ‌-فعلا بخیر گذشت، ولی باید زود برگردم خونه. کیان نفس راحتی کشید و با لبخندی صمیمانه گفت: «خب پس بریم» ستاره به طرف کیفش رفت تا آن را بردارد، کیان پیش‌دستی کرد. -اجازه بدین من بیارم. ستاره با لبخند کمرنگی تشکر کرد. همان‌طور که از مسیر سنگفرش‌شده‌ای که انبوه درختان بید احاطه‌اش کرده بود می‌گذشتند، کیان با تردید پرسید: «ببخشید! من می‌تونم ستاره صدات بزنم؟» ستاره دوشادوش کیان قدم می‌زد، صورتش را به‌طرف او چرخاند. به چشمانش خیره شد و به‌معنای" بله" چشمانش را با آرام روی‌هم گذاشت. کیان احساس کرد در برابر لطفی که در حقش شده، تنها اجازه‌ی لبخند زدن دارد. نزدیک میزها که رسیدند، صدای به‌هم خوردن قاشق و چنگال به گوششان رسید. کیان کمی جلوتر رفت. صندلی کنار مینو را عقب کشید تا ستاره بنشیند. مینو که تازه گوشی‌اش را کنار گذاشته بود، با ناراحتی پرسید: «بهتر شدی ستاره؟ الهی بمیرم برات! این دلسای عوضی دیگه زده به سیم آخر. بیا یه چیزی بخور.» -ولش کن حالم ازش بهم می‌خوره . کیان دستی به موهای بالا زده‌اش کشید. با ژستی خاص گفت: « می‌گم زودتر براتون غذا بیارن، که سریع برین خونه و داستان نشه .» ستاره سرش را پایین انداخت. کمی صدایش را نازک کرد. -ببخشید واقعاً! امشب برنامتون خراب شد. چیزی در دل کیان، قلقلکش داد. کمی جلوتر رفت، به طوری که مینو صدایش را نشنود، نزدیک گوش ستاره گفت: «فدای سرت جانم! چکار کنم که امشب دلم خرابت شد.» و بعد درحالی‌که می‌گفت: «مراقب خودت باش»، به‌طرف یک گارسون که پیش‌بند سفیدی پوشیده بود، رفت میز ستاره و مینو را نشان داد و سفارشات لازم را کرد. چند دقیقه بعد، گارسون میزشان را با غذاهای متنوع و انواع دسرها پر کرد. مینو درحالی‌که داشت چنگالش را داخل ظرف سالاد فرومی‌کرد، گفت: «این هویج چرا دم به تله نمی‌ده؟» چنگال را انداخت و با دست هویج را در دهانش انداخت. -عاشق صدای کریچ کریچ هویجم..اوووم... ستاره بالاخره خنده‌اش گرفت. -اتفاقاً بهت میاد، فقط دو تا گوش دراز کم داری. هر دو از ته دل خندیدند. ستاره قاشقش را روی میز رها کرد. هنوز مقداری از رولت و برنج در بشقابش باقی مانده بود. مینو با دهان پر گفت: «بخور، بابا..» لقمه‌اش را به‌سختی فرو برد. -همین؟ سیر شدی؟ ستاره اوهومی کرد. -نگرانم. باید زودتر برگردم. تو که نمی‌دونی تو دلم چی می‌گذره. بغضی گلویش را گرفت. نم اشکی در چشمان قهوه‌ای‌اش برق زد. از طرفی نمی‌خواست درباره خانواده‌اش حرف بزند از طرف دیگر، اتفاقات چند ساعت گذشته، کاسه صبرش را پر کرده بود. طوری که با کوچکترین اشاره، نم اشکانش تبدیل به سیل ویرانگری می‌شد. - بی‌خیال، بابا! این یارو رو خیلی جدیش گرفتی‌ها. حالا یه چیزی پَروند. یعنی فکر می‌کنی این حرف‌ها نظر کیانو نسبت به تو تغییر می‌ده؟ مینو این جمله را گفت و بعد موشکافانه به حالت صورت ستاره که درهم رفته بود خیره شد. 🌹عاشورائیان منتظر🌹
⭐️⭐️⭐️ ⭐️⭐️ ⭐️ ستاره سهیل15 ستاره خودش را مشغول بند کیفش کرد. نگاهش را به سمت کیان برگرداند. -به‌نظرت چه‌جور پسریه؟ مینو متوجه شد که ستاره نمی‌خواهد در این‌مورد حرفی بزند. همانطور که روی صندلی‌ نشسته بود، کمی به راست چرخید. حالت مسخره‌ای به خودش گرفت. انگشت اشاره‌اش را روی شقیقه‌اش جابجا کرد. -دی.. دی.. دینگ.. ای کیو سان مینو، نظرش اینه که خیلی مهربون و تودل‌بروست... فرت و فرت هم برای گرل‌‌فرندش پول خرج می‌کنه.. هیی!! از شواهد هم مشخصه که دخترها، براش سرودست می‌شکنن... بعد لحنش را تغییر داد. - جون ستاره یجوری نگات می‌کردن.. چشم‌های شورشون مثل وزغ زده بود بیرون، شک ندارم که چشت کردن... ستاره از ته دل خندید. مینو عجب دختری هستی،یه ساعت که با تو باشم، شارژ شارژم... کلی حالم عوض می‌شه. بعد برگشت و به کیان خیره شد. در ذهنش خودش را با او در لباس عروسی تصور کرد. مینو دستش را جلوی چشمان خیره ستاره، تکان داد. -آهای شنل قرمزی! از رو اسب سفید بپر پایین.. دیره‌ها!! ستاره که انگار دوباره غصه‌اش گرفته باشد، با لحن محزونی گفت: «آره بریم!» موقع بلند شدن از روی صندلی، مینو چشمش به رزهای سفیدی افتاد که کمی آن‌طرف‌تر در امتداد میز شام در باغچه‌های کوچک روییده بود. -ستاره! می‌خوای یه گل بذاری تو موهات؟ -چی؟ دیوونه شدی؟ مینو کارد دسته قهوه‌ای را از روی میز برداشت، به طرف گل‌ها رفت. رز سفیدی را که کاملا باز نشده بود، چید. ستاره با تعجب پرسید: «معلومه داری چکار می‌کنی؟» مینو در حالی‌که خارهای گل را با کارد جدا می‌کرد گفت: «یه کار جالب و رمانتیک» بعد سرش را بالا آورد، لبخندی زد و دوباره مشغول کندن خارها شد. وقتی کارش تمام شد، جلوتر رفت و گل رز را با دقت خاصی گوشه سمت چپ، داخل موهای ستاره گذاشت. -به‌به! چه جذاب شدی. چشم حسودات کور. -مینو یعنی چی این کارها؟ بچه‌بازیه! -نه عزیز من، چه بچه بازی؟ قراره شما بااین گل از کیان دلبری کنی! همین. بهت میگم بعد چکار کنی که کیان دیگه یه دل نه صد دل عاشقت بشه.. ستاره این روش خیلی جواب میده.. من اینو تو یه فیلم خارجی عاشقانه دیدم.. خیلی اثر داره.. بعد هم قهقهه‌اش بلند شد. هر دو به سمت کیان راه افتادند، در راه به دلسا برخورد کردند که در حال جوک تعریف کردن برای جمع پسرانه‌ای بود. ستاره جلوتر رفت، با حالت تمسخر به دلسا نگاهی انداخت و گفت: «خداحافظ عزیزم.» دلسا با تکبر رویش را برگرداند. صدای ستاره را شنید که داشت، او را دلقک خطاب می‌کرد. وقتی به کیان رسیدند، او را در حال صحبت با آرش دیدند. ستاره جلوتر رفت، سرفه‌ای نمایشی کرد تا متوجه حضورش شوند. آرش خودش را کمی عقب‌ کشید. -اِ.. ستاره! داری می‌ری؟ -آره دیگه! دیر شده. -باشه، برو به سلامت. نگران این دختر دهاتی هم نباش.. می‌نشونیمش سر جاش. ستاره سرش را کمی خم کرد، با ناراحتی گفت: «نه بابا، عددی نیست.» رشته‌ای از موهای قهوه‌ای‌اش از کنار رز سفید سر خورد و روی گونه‌اش افتاد. کیان لبخندی زد. -چقدر این گل به صورتت میاد. ستاره تازه یاد گلی که گوشه موهایش بود، افتاد. 🌹عاشورائیان منتظر🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
꧁༼﷽༽꧂ ❤️یــه نــڪــتــه قابل تأمّل❤️ «آقایی با عجله می دوید، پرسیدند کجا؟ گفت: زنم از عروسی برگشته دارم میرم تا لباساشو در نیاورده نگاش کنم...» یعنی چی؟ یعنی اونایی که باید مطلب را بگیرند گرفتند!!! https://eitaa.com/joinchat/3891462190Cc6d819ef56
🌺 فرزند پروری حرفه ای.....🌸 قبل از خواب برای کودکانتان قصه بگید. قصه باعث میشه: 🌠 کودکان شما با مفاهیم جدیدی آشنا شوند. 🌠دایره لغات کودک شما افزایش پیدا میکند. 🌠پراکندگی ذهنی آنها قبل از خواب از بین میرود و ذهن آنها به صورت متمرکز به خواب میرود و خواب آرامتری را تجربه میکنند. 🌠نکاتی را که به صورت مستقیم نمیتوانید به انها بگویید به صورت قصه به آنها می آموزید. 🌠ترسهای قبل از خواب آنها با قصه از بین میرود. 🌹عاشورائیان منتظر🌹
🌸 فرزند پروری حرفه ای.....🌺 تکنیکهای_کاهش_رفتارهای_نامطلوب 🔴ادامه تکنیک (جریمه) در یک مثال این فرآیند این اینگونه بیان می‌شود مثلاً فرزندان شما در انتخاب شبکه تلویزیونی خودشان با یکدیگر دعوا می‌کنند و نتوانستند این مسئله را برای خودشان حل کنند و با یکدیگر بگو مگو می‌کنند شما برای حل این مسئله نه حذف اصل مسئله بر اساس این تکنیک این‌گونه اقدام می‌کنید که 👈🏼 ابتدا بدون بحث با آن‌ها، تلویزیون را خاموش می‌کنید 👈🏼 و به آن‌ها فرصت پنج‌ دقیقه‌ای می‌دهید تا مسئله خودشان را حل کنند، 👈🏼 پس از گذشت پنج دقیقه تلویزیون را برایشان روشن می‌کنید حالا اگر هنوز مسئله خودشان را حل نکرده بودند و دوباره با یکدیگر در انتخاب شبکه دعوا کردند، در این نوبت دوباره تلویزیون را خاموش می‌کنید و بجای پنج دقیقه، این بار ۱۰ یا ۱۵ دقیقه زمان نگه می‌دارید تا بروند و مسئله خودشان را حل کنند و از بحث و جدال با آن‌ها خودداری می‌کنید اما در حل مسئله می‌توانید به آن‌ها کمک کنید تا بتوانند راه‌حل مناسبی برای آن پیدا کنند. اگر کودک رفتار خرابکارانه‌ای انجام دهد مطابق این تکنیک پیامد آن، جبران آن خرابکاری است و نیازی به دعوا کردن، داد زدن و تنبیه بدنی نیست. لذا کودک به هر میزان که می‌تواند باید خرابکاری خودش را جبران کند. 🌱💞 عاشورائیان منتظر💞🌱 آدرســـــــــــ گروه برای معرفی ما به دوستان 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3891462190Cc6d819ef56
گفت با چاقو ضربه نزدم، فقط سه بار گذاشتم رو پهلوی شهید عجمیان و هربار چند سانت فرو کردم تو. همین الانم اعدامش نکردن که.طنابو پاپیون کردن دور گردنش و چند متر کشیدن بالا همین 🗣گندم ایزدی🇮🇷 @Ashooraieanamontazer
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ترفند کاربردی برای پاک‌ کردنِ آدامسی که‌ به لباس چسبیده 😂😂 @Ashooraieanamontazer
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 ببینید | عجیب ترین اتفاق بعد از ۸۰ سال...!! ♦️ آنچه که از شاهکار عین الاسد نمی‌دانید!! ♦️به مناسبت ۱۸ دی، سالروز حمله موشکی به عین الاسد ، مهم ترین پایگاه نظامی آمریکا در منطقه غرب آسیا 🇮🇷 عاشورائیان منتظر 🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ خونه خالی... 🤦‍♀تجربه تلخ یک زن «ناموفق» غربی که می پنداشت موفق است. 🙌 خوشبختی، شادکامی و موفقیت در درجهٔ اول، در گرو داشتن همسر، فرزندان و خانواده می باشد... 👌👌در اسلام، تشکیل خانواده بنایی معرفی شده که از آن محبوبتر وجود ندارد. مواظب باشیم فرهنگ منحط و «ایسمهای» غربی آنگونه که بنیان خانواده را در غرب متزلزل ساخته، بهشتهای کوچک خوشبختی ما و فرزندانمان را ما نگیرد.🌿🌺🌿 🌹عاشورائیان منتظر🌹
Part01_مسئله حجاب.mp3
7.39M
🧕 بسیار زیبا.... حجاب از دیدگاه شهید مطهری 1 📚آزادی بی تفکر ،آزادی بردگیست 🌹عاشورائیان منتظر🌹