eitaa logo
༺ ๛اسمـٰا๛ ༻
90 دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
396 ویدیو
1 فایل
۝بہ نـٰام خدایے ڪہ مہࢪبـٰانے ࢪا آفࢪید... یہ ڪانـٰال مذہبے امـٰا امࢪۅز؎‌ ➷زندگۍ خالے نیسٺ... مهـہࢪبـٰانۍ هسٺ،ایمان هسٺ! آࢪ؎‌ ٺـٰا شقایق هسٺ؛ زندگۍ بـٰاید ڪࢪد...➶ ڪپۍ؟حلالٺ... لطفا با لینڪ بزاࢪ ࢪشد ڪنیم اخۅے ⊱ https://eitaa.com/Asma0Z ⊰ ◗•تولد⇆¹⁴⁰³۰¹⁰۰⁵•◖۝
مشاهده در ایتا
دانلود
پروفتون 👻🎼
مانده بودم بدهم دل به علی یا حسن ؛ دیدم اصلا گره خورده دلِ مولا به حسن .
میگذره اما تو نابود میشی🙂⛓
با افتخار: :)! . . .
༺ ๛اسمـٰا๛ ༻
وایب قهوه ای⚰
𝕪𝕠𝕦𝕣 𝕒𝕟𝕠𝕟𝕪𝕞𝕠𝕦𝕤 ↫سلام خوبی میدونی کیم..... نیومدم پیوی چون.....حالا بماند ببین تو رفیقمی دوست دارم میدونی چقدر برام عزیزی سر اون اتفاقم ببخشید فک نمیکردم اینجوری شه لطفاً قهر نباش باشه ؟ اگه فهمیدی کیم و قهر نیستی بیا پیوی↬ ↷ آنیل: بین دونفر موندم... من با کسی قهر نیستم فقط نیاز داشتم یکم آروم شم🙂🫂🫂 یه راهنمایی میکنی؟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌿🕊بسم الله القاصمـ الجبارین🕊🌿 دل کوچک من بال بال میزد.. _اگه رسیدن اینجا ما چیکار کنیم؟😥😢 از صدایم میبارید و خبر زینبیه را بریده بود که از من هم دل برید _من ، اما یه عمر همسایه سیده زینب💚 بودم، اینجا بشینم تا حرم بیفته دست اون کافرا!😠 در را گشود.. و دلش پیش اشکهایم جا مانده بود که دوباره به سمتم چرخید و نشد حرف دلش را بزند... نگاهش از کنار صورتم تا چشمان صبور مادرش رفت.. 😥 و با همان نگاه نگران سفارش این دختر شیعه را کرد _مامان هر اتفاقی افتاد نذارید کسی بفهمه یا !😥 و میترسید این اشکها پای رفتنش را بلرزاند..که دیگر نگاهم نکرد و از خانه خارج شد... او رفت..🌸 و دل مادرش متلاشی شده بود که پشت سرش به گریه افتاد.. 😭 و من میترسیدم دیگر نه ابوالفضل🕊 نه او🌸 را ببینم.. که از همین فاصله دخیل ضریح حضرت زینب (س) شدم... 😭🤲 تلوزیون سوریه فقط از نبرد حمص و حلب میگفت، ولی از دمشق و زینبیه حرفی نمیزد.. و از همین سکوت مطلق حس میکردم پایتخت سوریه از آتش ارتش آزاد گُر گرفته.. که از ترس سقوط داریا تب کردم... اگر پای تروریستها به داریا میرسید،..😱 من با این زن سالخورده در این چه میکردم.. و انگار قسمت نبود این ترس تمام شود.. که صدای تیراندازی هم به تنهاییمان اضافه شد..باورمان نمیشد به این سرعت به داریا رسیده باشند... و مادرش🌺 میدانست.. این خانه با تمام خانه های شهر تفاوت دارد که در و پنجرهها را از داخل قفل کرد... 🔐 در این خانه پنهان شده و پسرش بودم.. که مرتب دور سرم آیت الکرسی✨ میخواند و یک نفس... ادامه دارد.... 🖋نام نویسنده:خانم فاطمه ولی نژاد اللهم‌عجل‌لولیڪ‌الفࢪج 🌙⸽ ⃟📔https://eitaa.com/Asma0Z