ـ آسمـٰان ِنیلۍ .
*
میدانم گاهی هیچ نقطهای برای پایان رنجها نیست و گیر میکنی میان سطری بلاتکلیف و آماسیده از درد ، میدانم گاهی بغض و تردیدِ از بهبود ، گلوی امیدواریات را میفشارد ، میدانم گاهی عمیقاً غمگین میشوی از اینکه دلخوشیها راه رسیدن به تو را گم کردهاند ، اما دلزده و نااُمید نباش ، صبر کن ، اوضاع درست میشود . باور کن هیچ سطری بدون نقطه نمیماند، گاهی چند ویرگول و مکث ، برای رسیدن به پایان سطر ، الزامیست . باید تحمل کنی ، باید یادبگیری لابهلای پاراگرافهای درد ، بارها مکث کنی ، نفس عمیق بکشی و آرامتر شوی تا خودت را به پایان دردها برسانی . باید اجازه بدهی درد در همان پاراگراف کوتاه یا بلندی که هست ، حق مطلب را ادا کند ، حرفش را بزند ، درسش را بدهد و صحنه را ترک کند . آنوقت پاراگراف بعدی متعلق به توست ، همان نقطه و سرِ خط با صدای بلند ، همان پاراگراف خالی از درد ، همان روزهای خوبی که در انتظارشان بودی . روزهای خوب ، پاداش مکث و صبوری و خویشتنداری توست .
پس ؛ « ای دل ، به سردمهریِ دوران ، صبور باش . »
- نرگس صرافیان طوفان *
بعضی از نشدن های زندگیت رو
بذار به حساب اینکه
اگه میشد ، خیلی بد میشد
به خدا اعتماد کن .
ـ آسمـٰان ِنیلۍ .
سیطرهٔ زندگی چون موجی میآید اما موجی ژرف بر پهنهی ایام چنگال میاندازد و چون درندهای اُمید فردا را میدَرَد و پارهای از خاطرات دیروز بیجان را بر جای میگذارد . ما آدمیان بازیچهی دست این روزگار و محبوس شده در میان عقربکهای ساعت هستیم ، چون پاره سنگی میمانیم اما به خیال خویش بر سیطرهی زندگی موج سواری میکنیم . در پس این امواج ، حقیقت نیشخند میزند و تا آن وقت که خود را به میان اعماق اقیانوس نیابیم چنین میپنداریم که دلفینی موج سواریم اما دریغ که پاره سنگی بیش نبوده و نیستیم .
و اگر اُمیدی در تو بمیرد ؛
خداوند اُمید های فراوان دیگری درونت زنده میکند .
𝘓𝘦𝘢𝘳𝘯 𝘵𝘰 𝘭𝘪𝘨𝘩𝘵 𝘢 𝘤𝘢𝘯𝘥𝘭𝘦 𝘪𝘯 𝘵𝘩𝘦 𝘥𝘢𝘳𝘬𝘦𝘴𝘵 𝘮𝘰𝘮𝘦𝘯𝘵𝘴 𝘰𝘧 𝘴𝘰𝘮𝘦𝘰𝘯𝘦’𝘴 𝘭𝘪𝘧𝘦. 𝘉𝘦 𝘵𝘩𝘦 𝘭𝘪𝘨𝘩𝘵 𝘵𝘩𝘢𝘵 𝘩𝘦𝘭𝘱𝘴 𝘰𝘵𝘩𝘦𝘳𝘴 𝘴𝘦𝘦 ; 𝘪𝘵 𝘪𝘴 𝘸𝘩𝘢𝘵 𝘨𝘪𝘷𝘦𝘴 𝘭𝘪𝘧𝘦 𝘪𝘵𝘴 𝘥𝘦𝘦𝘱𝘦𝘴𝘵 𝘴𝘪𝘨𝘯𝘪𝘧𝘪𝘤𝘢𝘯𝘤𝘦 .
خاطره ها درون ما زندگی میکنند . بیشتر وقت ها چُرت میزنند ولی زندهاند و در همه جا زندگی میکنند ، نفس میکشند و چرت میزنند ؛ در کفِ دست ها ، در چشم ها و در قلب .
آنچه قبلا یک بار تجربه کردهایم ، بعد از سال ها و حتی ده هاسال ، ناگهان برمیگردد و به ما نگاه میکند و ما احساس میکنیم که اصلا از بین نرفته است ، فقط خوابیده است .
- اریش کستنر ؛