6️⃣ «آیت الله العظمی شبیری زنجانی» از مراجع معظم قم در کتاب خود می نویسد :
از مرحوم «حاج میرزا علی محدث زاده» [فرزند «مرحوم شیخ عباس قمی»] نقل کردهاند که در عتبات روضه خواند، وقتی از منبر پایین آمد، «مرحوم آشیخ محمدعلی کاظمی» از ایشان پرسید : مدرک آن کجاست؟
ایشان یادش نبود لذا گفت من این را در جایی دیده ام، ولی الان نمی دانم.
خلاصه این قضیه برای حاج میرزا علی خوب تمام نمیشود.
حاج میرزا علی شب پدرش حاج شیخ عباس را در خواب می بیند و پدرش می گوید : من این مطلب را دیده ام ولی نمیدانم در کجا ذکر شده؟!!
ایشان توصیه میکند که وقتی مطلبی را میگویی باید مدرکش در دستت باشد. وقتی بدون سند مطلبی نقل می کنی، چنین گرفتاری برایت پیش میآید.
من این مطلب را در «نفس المهموم» در وقایع روز عاشورا صفحه فلان نوشته ام مراجعه کن.
حاجی میرزا علی از خواب بیدار میشود و به نفس المهموم مراجعه میکند و در همان صفحه مطلب را میبیند.
بعد حاج میرزا علی پیش آقای آشیخ محمد علی کاظمی میرود و ماجرای خواب را میگوید.
آشیخ محمدعلی میگوید : پس الان با هم برویم حرم تا من برایشان زیارت کنم.
#سیره_علماء
#روضه_خوانی_علماء
@AsnadolMasaeb
7️⃣آیت الله العظمی وحید خراسانی می فرماید :
«مرحوم میرزای شیرازی فحل الفحول است! روضه خوان مجلس او «مرحوم محقق حائری یزدی» بود، موسس حوزه علمیه کبرای قم که امروز مرکز تشیّع می باشد.
وقتی آن عالم عظیم الشان روی منبر نشست در حضور میرزا، یک جمله گفت.
این جمله را هر کسی می شنود، ولی معرفت مهم است، تا بفهمد معنی این جمله چیست؟
تا شروع کرد به خواندن مقتل، جمله اولی را که گفت، این جمله بود :
«دَخَلَتْ زَیْنَبُ عَلَی اِبْنِ زِیَادِِ»
زینب کبری(س) وارد مجلس ابن زیاد شد.
تا این جمله رو گفت؛ میرزا داد زد :
«دیگر بس است، کافی است!»
و میرزا از صبح تا ظهر بر سر و سینه زد، این است معرفت!»
#سیره_علماء
#روضه_خوانی_علماء
@AsnadolMasaeb
8️⃣مرحوم آیت الله شیخ «حسین عندلیب همدانی» در خاطرات خود نقل می کند که؛
حدودا پنج ساله بودم که در ایام دهه اول محرم با مرحوم پدرم «شیخ محمد تقی عندلیب» به مجالس مختلف روضه می رفتم.
روزی پدرم مرا با خود به مجلس روضه منزل «شریف الملک» که اکنون به نام «حسینیه بختیاریها» نامیده می شود بُرد و به من گفت : اینجا بنشین تا من برگردم!
وارد مجلس که شدم جمعیت بسیار زیادی نشسته بودند و مشغول نوشیدن چایی و کشیدن قلیان و صحبت کردن با هم بودند.
من نشستم ناگهان مرحوم «سید محمد علی بطحایی» وارد مجلس شد و عصا زنان به طرف منبر رفت و بر پله اول منبر نشست، دست روی عصای خود گذاشت و با چشمان بسیار نافذ خود نگاهی به مردم کرد.
مجلس یکپارچه سکوت محض شد، بعد با صدای زیبا و دلنشین خود تک بیتی از «صامت بروجردی» خواند :
«یوسف گلگون قَبا، آه علی اکبرم!»
صدای گریه ی مردم بلند شد، بعد در ادامه خواند :
«گم شده در کرب و بلا، آه علی اکبرم!»
با خواندن این بیت از روی منبر بلند شد و مجلس را ترک کرد و رفت، اما بیش از نیم ساعت مجلس پر از شیون و گریه و زاری بود.
#سیره_علماء
#روضه_خوانی_علماء
@AsnadolMasaeb
9️⃣استاد «شیخ علی نظامی همدانی» از استاد خود نقل می کند که روزی «مرحوم آیت الله العظمی سید محمدرضا گلپایگانی» فرمودند :
«روضه خواندن واجب است نه مستحب!
و اگر کسی منبر رفت و روضه نخواند، او را نهی از منکر کنید و به او بگویید که چرا روضه نخواندی؟!!»
#سیره_علماء
#روضه_خوانی_علماء
@AsnadolMasaeb
0️⃣1️⃣حجت الاسلام سید حسین مومنی از استاد خود «مرحوم آیت الله وجدانی فخر» می کند که؛
روزی بعد از ظهر عاشورایی بر قبرستان «قبرستان نو» در قم رفته بودم که دیدم «مرحوم علامه طباطبایی» در گوشه ای از قبرستان هستند، برای عرض ارادت نزدیک شدم و عرض سلام و ادب کردم و دیدم که ایشان خیلی غمگین و متأثر هستند و اشک می ریزند، سپس آن بزرگوار با سوز و گداز به من فرمودند : «آقای وجدانی! می دانید امروز چه روزی است؟!»
عرض کردم: بله، امروز عاشورا است. ایشان فرمودند : «می بینی که امروز همه دنیا، موجودات، آسمان، زمین و حتی جمادات در حال اشک خون ریختن و گریستن بر حضرت سیدالشهدا (ع) هستند؟!»
متعجب شده و دانستم که ایشان خبر از حقایق هستی می دهند.
در همین حال ایشان خم شده و سنگی از زمین برداشته و آن را به مانند سیبی با دست از وسط شکافتند و میان آن را به من نشان دادند و من با چشمان خود در میان سنگ خون دیدم!
سپس ایشان فرمودند :
«امروز نه تنها جنّ و انس، بلکه جمادات نیز در عزای امام حسین(علیه السلام) می گریند.»
#سیره_علماء
@AsnadolMasaeb
1️⃣1️⃣وصیت «مرحوم آیت الله العظمی سید شهاب مرعشی نجفی» به پسرشان :
📜«سفارش می کنم به اینکه لباس سیاهی که در ماه های محرم و صفر می پوشیدم، با من دفن شود.»
📜«سفارش می کنم به سجاده ای که هفتاد سال بر آن نماز شب به جا آورده ام، با من دفن شود.»
📜«سفارش می کنم به تسبیحی از تربت امام حسین(ع) که با آن در سحرها به عدد آن استغفار کرده ام، با من دفن شود.»
📜«سفارش می کنم به دستمالی که اشکهای زیادی در رثای جدم حسین(ع) مظلوم و اهل بیت مکرم او ریخته و صورت خود را با آن پاک می کردم، بر روی سینه در کفنم بگذارند.»
📜«سفارش می کنم که جنازه مرا رو به روی مرقد مطهر فاطمه معصومه(س) قرار داده و در این حال یک سر عمامه ام را به ضریح و سر دیگر را به تابوت بسته، به عنوان دخیل و در این هنگام مصیبت و داع مولای من حسین(ع) مظلوم با اهل بیت طاهرینش را بخوانند.»
📜«سفارش می کنم که جنازه مرا در حسینیه ای که برای عزای جدم تاسیس کرده ام قرار داده و همین عمل بستن عمامه را را تکرار کنند.
بدین ترتیب که یک سرآن را به منبر سید الشهداء(ع) و سر دیگر با به تابوت بسته و همان گونه مصیبت وداع را بخوانند.»
#سیره_علماء
@AsnadolMasaeb
2️⃣1️⃣شخصی نزد علامه طباطبایی بود، اما آن بزرگوار را نمی شناخت و به همین سبب سخنان ناپسندی گفت!
وقتی فهمید شخصی که رو به روی او نشسته، همان علامه طباطبایی معروف است، اظهار شرمندگی و عذرخواهی کرد و گفت : من خیال نمی کردم شما حضرت علامه باشید!
از ظاهرتان تصور می کردم یک «روضه خوان» باشید!
و آن استوانه علم و تقوا فرموده بود :
«ای کاش من یک روضه خوان سیدالشهدا بودم!
همه سال هایی که سرگرم درس و بحث بوده ام، با یک مرثیه خوانی امام حسین(علیه السلام) برابری نمی کند!»
#سیره_علماء
@AsnadolMasaeb
3️⃣1️⃣حضرت آیت الله العظمی شبیری زنجانی نقل می کند که؛
شنیدم «مرحوم آیت الله العظمی سید ابوالقاسم خويى» فرموده بودند که؛
ما در نجف اشرف در خانه بسيار كوچكى زندگى مىكرديم.
خانواده ما روضه مىگرفت و مزاحم مطالعه من بود.
من به ايشان گفتم : روضه خوانى در منزل مزاحم مطالعه من است.
روضه ترك شد، ولى من مبتلا به چشم دردى شدم كه هر چه به دكتر مراجعه كردم، خوب نشد و دكترها از معالجه آن مأيوس شدند.
متوسّل شديم، در عالم خواب به من گفتند : «بنا بود شما كور شويد، ولى حالا كه متوسل شديد، با تربت استشفا كنيد.»
با تربت استشفا كردم، چشمم خوب شد و از آن پس دیگر ممانعتی برای برگزاری روضه در منزلمان نداشتم.
#سیره_علماء
@AsnadolMasaeb
4️⃣1️⃣از حجت الاسلام والمسلمین سید هادی حسینی نیا از علمای همدان نقل است که؛
مرحوم «حضرت آیت الله العظمی بروجردی» قبل از زعامت حوزه علمیه قم، در بروجرد از چشم درد عجیبی رنج می بردند.
در ماه محرم همان سال، دسته عزاداری و سینه زنی از مقابل بیت ایشان در حال گذر بود.
طبق سنت هر سال مرحوم آقای بروجردی برای دیدن دسته جات عزاداری کنار درب بیت خود آمده بودند.
در این هنگام ایشان ذره ای از گِل خشکیده شده ای که بر روی دوش یکی از سینه زنان بود را برداشت و در حالی که گریه می کرد، به چشم خود مالید و تبرک نمود.
دیگر تا آخر عمر خود، آیت الله بروجردی چشم درد نگرفت و حتی عینک نیز استفاده نمی کرد.
#سیره_علماء
@AsnadolMasaeb
5️⃣1️⃣یکی از روحانیون فرزانه خطه همدان نقل می کرد که؛
در جوانی به همراه یکی از روحانیون همدان به عتبات مشرف شدیم.
از قضا در حرم حضرت ابالفضل العباس(علیه السلام) «مرحوم حضرت آیت الله العظمی آخوند ملاعلی معصومی همدانی» را دیدیم.
طبق رسم احترام به علماء، آن روحانی که من در معیت او بودم، در حرم خم شدند تا دست مرحوم آقای آخوند را ببوسند که آقای آخوند دستشان را سریع کشیدند و مانع شدند و سپس با یک احساس ناراحتی به سرعت از حرم خارج شدند.
ما که از رفتار ایشان احساس کردیم که ایشان از ما ناراحت شده اند، در پی ایشان به خارج از حرم رفتیم.
بیرون حرم باز ایشان را ملاقات کردیم و این بار از ما با روی خوش استقبال و دلجویی کرد.
آن روحانی پرسید : آیا رفتار من باعث تکدّر خاطر شما شد؟
ایشان فرمود :
«در حرم آقای بی دست، دست بوسی چرا؟!! این دور از ادب است!»
#سیره_علماء
@AsnadolMasaeb
✍دو نقل در شهادت #حضرت_عباس_علیه_السلام طبق مقاتل :👇
1⃣نقل معتبر :
الف)نقل شیخ مفید(متوفی۴۱۳ق)
ب)نقل سید بن طاووس(متوفی۶۶۴ق)
2⃣نقل غیر معتبر :
الف)نقل علامه مجلسی(متوفی۱۱۱۰ق)
@AsnadolMasaeb
1️⃣طبق نقل نقل «شیخ مفید» و «سید بن طاووس» :👇
👤شیخ مفید می نویسد :
📋《حَمَلَتِ اَلْجَمَاعَةُ عَلَى اَلْحُسَيْنِ(ع) فَغَلَبُوهُ عَلَى عَسْكَرِهِ وَ اِشْتَدَّ بِهِ اَلْعَطَشُ فَرَكِبَ اَلْمُسَنَّاةَ يُرِيدُ اَلْفُرَاتَ وَ بَيْنَ يَدَيْهِ اَلْعَبَّاسُ(ع) أَخُوهُ فَاعْتَرَضَتْهُ خَيْلُ اِبْنِ سَعْدٍ وَ فِيهِمْ رَجُلٌ مِنْ بَنِي دَارِمٍ فَقَالَ لَهُمْ : وَيْلَكُمْ حُولُوا بَيْنَهُ وَ بَيْنَ اَلْفُرَاتِ وَ لاَ تُمَكِّنُوهُ مِنَ اَلْمَاءِ!
فَقَالَ اَلْحُسَيْنُ(ع) : اَللَّهُمَّ أَظْمِئْهُ!
فَغَضِبَ اَلدَّارِمِيُّ وَ رَمَاهُ بِسَهْمٍ فَأَثْبَتَهُ فِي حَنَكِهِ فَانْتَزَعَ اَلْحُسَيْنُ(ع) اَلسَّهْمَ وَ بَسَطَ يَدَهُ تَحْتَ حَنَكِهِ فَامْتَلَأَتْ رَاحَتَاهُ بِالدَّمِ فَرَمَى بِهِ ثُمَّ قَالَ : اَللَّهُمَّ إِنِّي أَشْكُو إِلَيْكَ مَا يُفْعَلُ بِابْنِ بِنْتِ نَبِيِّكَ ثُمَّ رَجَعَ إِلَى مَكَانِهِ وَ قَدِ اِشْتَدَّ بِهِ اَلْعَطَشُ وَ أَحَاطَ اَلْقَوْمُ بِالْعَبَّاسِ(ع) فَاقْتَطَعُوهُ عَنْهُ فَجَعَلَ يُقَاتِلُهُمْ وَحْدَهُ حَتَّى قُتِلَ رِضْوَانُ اَللَّهِ عَلَيْهِ وَ كَانَ اَلْمُتَوَلِّي لِقَتْلِهِ زَيْدَ بْنَ وَرْقَاءَ اَلْحَنَفِيَّ وَ حَكِيمَ بْنَ اَلطُّفَيْلِ اَلسِّنْبِسِيَّ بَعْدَ أَنْ أُثْخِنَ بِالْجِرَاحِ فَلَمْ يَسْتَطِعْ حَرَاكاً》
♦️لشكر دشمن بر امام حسين(ع) حمله كرد و یاران ایشان را از پاى درآوردند.
تشنگى بر آن حضرت(ع) سخت شد، پس حضرت(ع) بر شتر مسناة سوار شده و به سوى فرات به راه افتاد و برادرش عباس(ع) نيز همراه او بود.
پس سواره نطامیان لشكر ابن سعد لعین سر راه بر آنها قرار گرفتند و مردى از قبیله بنى دارم در ميان آنها بود.
پس به لشگر گفت : واى بر شما! ميانۀ او و فرات حائل شويد و نگذاريد به آب دسترسى پيدا كند.
در این هنگام امام حسين(ع) فرمود : پروردگارا! اين مرد را به تشنگى دچار كن!
آن مرد دارمى ناپاك خشمگين شد و تيرى به سوی آن حضرت(ع) پرتاب كرد و آن تير در زير چانۀ آن حضرت(ع) فرو رفت.
امام حسين(ع) آن تير را بيرون كشيد و دست زير چانه گرفت که دو مشت آن حضرت(ع) پر از خون شد و ایشان خونها را به هوا ريخت.
سپس فرمود : پروردگارا! من به تو شكايت میکنم از آنچه اين مردم در پبارۀ پسر دختر پيغمبرت رفتار کردند.
آنگاه به جاى خويش بازگشت و تشنگى سخت بر او غلبه كرده بود و از آن سو لشكر دور عباس(ع) را گرفته و به او حملهور شدند و او به تنهائى با ايشان جنگ می كرد تا اینکه برداشتن زخمهاى سنگين و از بین رفتن نيروى حرکت، توسط زيد بن ورقاء حنفى و حكيم بن طفيل سنبسى به شهادت رسید.(۱)
📚منبع :
۱)الإرشاد شیخ مفید، ج۲، ص۹۵
┈┉┅━❀💠❀━┅┉┈
👤سید بن طاووس می نویسد :👇
روای می گوید :
📋《وَ اِشْتَدَّ اَلْعَطَشُ بِالْحُسَيْنِ(ع) فَرَكِبَ اَلْمُسَنَّاةَ يُرِيدُ اَلْفُرَاتَ وَ اَلْعَبَّاسُ(ع) أَخُوهُ بَيْنَ يَدَيْهِ فَاعْتَرَضَهُ خَيْلُ اِبْنِ سَعْدٍ فَرَمَى رَجُلٌ مِنْ بَنِي دَارِمٍ اَلْحُسَيْنَ(ع) بِسَهْمٍ فَأَثْبَتَهُ فِي حَنَكِهِ اَلشَّرِيفِ فَانْتَزَعَ وَ بَسَطَ يَدَيْهِ تَحْتَ حَنَكِهِ حَتَّى اِمْتَلَأَتْ رَاحَتَاهُ مِنَ اَلدَّمِ ثُمَّ رَمَى بِهِ وَ قَالَ : اَللَّهُمَّ إِنِّي أَشْكُو إِلَيْكَ مَا يُفْعَلُ بِابْنِ بِنْتِ نَبِيِّكَ ثُمَّ اِقْتَطَعُوا اَلْعَبَّاسَ عَنْهُ وَ أَحَاطُوا بِهِ مِنْ كُلِّ جَانِبٍ حَتَّى قَتَلُوهُ فَبَكَى اَلْحُسَيْنُ(ع) لِقَتْلِهِ بُكَاءً شَدِيداً!》
♦️تشنگى بر امام حسين(ع) سخت شد، و بر مركب مسنّات نشسته و ارادۀ فرات را نمود و اين در حالى بود كه برادرش عباس(ع) در پيش رويش، قرار داشت.
لشكر عمر بن سعد متعرّض آنان شدند، و مردى از قبیله بنى دارم تيرى به سوى امام حسين(ع) گشود كه به زير زنخ امام(ع) اصابت كرد.
امام حسین(ع) تير را كشيد و دست زير زنخ گرفت تا دو كف دست از خون آكنده شد و آن را پرتاب كرد و گفت :
خداوندا حقّا از آنچه به فرزند دختر پيامبر شده و مىشود نزدت شكايت دارم.
بعد حضرت عبّاس(ع) را از امام حسين(ع) جدا كردند و او را احاطه نمودند تا آن كه او را شهيد نمودند.
امام حسين(ع) در مرگ برادرش به شدّت گريست.(۲)
📚منبع :
۲)اللهوف سید بن طاووس، ص۹۵
@AsnadolMasaeb
اسناد المصائب
1️⃣طبق نقل نقل «شیخ مفید» و «سید بن طاووس» :👇 👤شیخ مفید می نویسد : 📋《حَمَلَتِ اَلْجَمَاعَةُ عَلَى ا
2⃣طبق نقل علامه مجلسی :👇
👤علامه مجلسی می نویسد :👇
عده ای از اصحاب نقل کردند که؛
📋《لَمَّا رَأَى وَحدَتَه أَتَى أَخَاهُ وَ قَالَ : يَا أَخِي هَل مِن رُخصَةِِ؟》
♦️وقتی كه عباس(ع) تنهائى برادر را ديد، آمد خدمت حضرت امام حسین(ع) و عرضه داشت : برادر! آيا رخصت جهاد به من مى دهى؟
📋《فَبَكَى الحُسَينُ(ع) بُكَاءً شَدِيدَاً》
♦️امام حسين(ع) گريه شديدى كرد.
📋《ثُمَّ قَالَ : يَا أَخِي! أَنْتَ صَاحِبُ لِوَائِي وَ إِذَا مَضَيْتَ تَفَرَّقَ عَسْكَرِی》
♦️بعد فرمود : اى برادر! تو پرچمدار منى، اگه تو شهيد بشی لشكر من از هم می پاشد.
📋《فَقَالَ الْعَبَّاسُ : قَدْ ضَاقَ صَدْرِي وَ سَئِمْتُ مِنَ الْحَيَاةِ وَ أُرِيدُ أَنْ أَطْلُبَ ثَأْرِي مِنْ هَؤُلَاءِ الْمُنَافِقِينَ》
♦️عباس(ع) عرضه داشت : آقا سينه ام تنگ شده و از زندگى خسته شده ام.
مي خواهم از اين منافقین خونخواهى كنم.
📋《فَقَالَ الْحُسَيْنُ(ع) : فَاطْلُبْ لِهَؤُلَاءِ الْأَطْفَالِ قَلِيلًا مِنَ الْمَاءِ》
♦️امام حسين(ع) فرمود : مقدارى آب از براى اين كودكان طلب كن.
📋《فَذَهَبَ العَبَّاسُ وَ وَعَظَهُم وَ حَذَرَهُم فَلَم يَنفَعهُم》
♦️عباس(ع) رفت و آن مردم گمراه را موعظه نمود و از اين جنايت بر حذر داشت، ولى اثرى نكرد.
📋《فَرَجَعَ إِلَى أَخَيِهِ فَأَخبَرَهُ》
♦️عباس(ع) به سوى امام حسين(ع) مراجعت و آن حضرت(ع) را آگاه نمود.
📋《فَسَمَعَ الأَطفَالُ يُنَادُونَ : العَطَشَ! اَلعَطَشَ!》
♦️ناگاه شنيد كه كودكان فرياد مي زنند : العَطَشَ! العَطَشَ!
📋《فَرَكَبَ فَرَسَهُ وَ أَخَذَ رُمحَهُ وَ القُربَةُ وَ قَصَدَ نَحوَ الفُراتِ》
♦️حضرت عباس(ع) بر اسب خود سوار شد و نيزه و مشك را برداشت و متوجه فرات گرديد.
📋《فَأَحَاطَ بِهِ أَربَعَةُ آلَافِِ مِمَّن كَانُوُا مُوَكِّلِينَ بِالفُرَاتِ》
♦️تعداد چهار هزار نفر كه موكل آب فرات بودند آن بزرگوار را محاصره كردند.
📋《وَ رَمَوُهُ بِالنِبَالِ فَكَشَفَهُم》
♦️او را تير باران می کردند ولى او لشكر را شكافت.
📋《وَ قَتَلَ مِنهُم عَلَى مَا رُوِيَ ثَمَانِينَ رَجُلاً حَتَّى دَخَلَ المَاءَ》
♦️و بنا به آنچه كه روايت شده تعداد هشتاد نفر از دشمن را كشت تا بر سر آب رسيد.
📋《فَلَمَّا أَرَادَ أَن يَشرِبَ غُرفَةََ مِن المَاءِ ذَكَرَ عَطَشَ الحُسَينِ وَ أَهلِ بَيتِهِ فَرَمَى المَاءَ》
♦️وقتى خواست مشتى آب بياشامد بياد تشنگى امام حسين(ع) و اهل بيت آن حضرت(ع) افتاد و آب را ريخت.
📋《وَ مَلَأَ القُربَةَ وَ حَمَلَهَا عَلَى كِتفِهِ الأَيمَنِ وَ تَوَجَّهَ نَحوَ الخِيمَةِ》
♦️پس از اينكه مشك را پر از آب كرد و به دوش راست خود انداخت و سپس متوجه خيمه ها گرديد.
📋《فَقَطَعُوُا عَليَه الطَرِيقَ وَ أَحَاطُوُا بِهِ مِن كُلِّ جَانِبِِ》
♦️دشمنان سر راه بر آن حضرت(ع) گرفتند و از هر طرفى او را محاصره نمودند.
📋《فَحَارَبَهُم حَتَّى ضَرَبَهُ نَوفِلُ الأَزرَقُ عَلَى يَدِه اليُمنَى فَقَطَعَهَا》
♦️حضرت عباس(ع) با آنان جنگید تا اينكه نوفل بن ازرق دست راست آن حضرت(ع) را قطع كرد.
📋《فَحَمَلَ القُربَةَ عَلَى كِتفِهِ الأَيسَرِ فَضَرَبَهُ نُوفِلُ فَقَطَعَ يَدَهُ اليُسرَى مِن الزَندِ》
♦️آن بزرگوار مشك را بدوش چپ انداخت و نوفل دست چپ وى را هم از بند جدا كرد.
📋《فَحَمَلَ القُربَةَ بِأَسنَانِهِ》
♦️حضرت عباس(ع) بناچار مشك را به دندان گرفت.
📋《فَجَاءَه سَهمُ فَأَصَابَ القُربَةَ وَ أَريِقَ مَاؤَهُا》
♦️ناگاه تيرى به طرف آن بزرگوار آمد و به مشك آب اصابت نموده آب روى زمين ريخت.
📋《ثُمَّ جَاءَهُ سَهمُ آخَرُ فَأَصَابَ صَدرَهُ》
♦️سپس تير ديگرى آمد و بر سينه مباركش جاى گرفت!
📋《فَانقَلبَ عَن فَرَسِهِ》
♦️پس از اين جريان بود كه از بالاى اسب خود به زمين سقوط كرد
📋《وَ صَاحَ إِلَى أَخِيِه الحُسَينِ(ع) أَدرِكنِي》
♦️و فرياد زد : يا اخا ادركنى!
📋《فَلَمَّا أَتَاهُ رَآهُ صَرِيعَاً فَبَكَى》
♦️وقتى امام حسين(ع) آمد و آن حضرت را ديد كه از پاى در آمده است گريان شد.
📋《وَ قَالَ الحُسَينُ(ع) : الْآنَ انْكَسَرَ ظَهْرِي وَ قَلَّتْ حِيلَتِي》
♦️امام حسين(ع) فرمود : يعنى الان پشتم شكست و راه چاره ام قليل و اندك شد.(۱)
📚منبع :
۱)بحارالأنوار مجلسی، ج۴۵، ص۴۱
@AsnadolMasaeb