💎برای خداوند فرقی ندارد که تو برایش نماز بخوانی یا نه
برایش روزه بگیری یا نه
فرقی ندارد چقدر برای عزیزانش ضجه زده باشی
اما اینها برای من و تو فرق می کند .
و این فرق زمانی شروع شد که من و تو بر سر خدایمان جدل کردیم ،من گفتم من با ایمان ترم تو گفتی من!
و فراموش کردیم که خدای هر دویمان یکی ست فقط راه اتصالمان به او فرق دارد.
به راه های اتصالی یکدیگر به خدا دست نزنیم
اجازه بدهیم هر کس به گونه ی خودش به خدایش وصل شود نه به شیوه ما
خداوند عارف عاشق می خواهد نه مشتری بهشت❤️
📿↶【 #عطر_ناب_خدا】↷❣👇
❣_________📿________❣
🌷 @Atre_Naab_Khoda 🌷
❣┈••✾•🌻 🌿🌺🌿 🌻•✾••┈❣
فرواردیادتون نره🙏
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺دختربچه کرمانی
به همراه پدرش،
کلمه #شهید را
به تابلوی بلوار شهید دادبین کرمان برگرداند
✅احسنت
به غیرت این هموطنان فهمیده ی با معرفت👌🇮🇷👏💐
#کوچه_شهید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ازبس حسین❤️ زحمت مارا کشیده است
🎼 ای مهربان تر از پدر و مادرم حسین❤️....
🎤 شیخ عباس #صراف
【 السلام علیڪ یا اباعبدالله❤️】
#یار_امام
نافع بن هلال جملی اهل کوفه بود. او که از قاریان قران و حدیث و از اصحاب علی به شمار می رفت و در جنگهای صفین، جمل و نهروان شمشیر زده بود، وقتی حسین بن علی به سوی عراق آمد، به سوی او شتافت و در راه به کاروان پیوست. او سفارش کرده بود اسبش را که کامل نام داشت از کوفه برایش بیاورند و عمرو بن خالد و دوستانش این کار کردند. در روز عاشورا هنگامی که عمرو بن قرظه، از یاران امام، کشته شد و برادرش علی بن قرظه در سپاه کوفه بود، به خونخواهی او به میدان آمد، نافع بن هلال بر او حمله کرد و او را مجروح ساخت، یارانش برای نجات او حمله کردند و نافع بن هلال با آنها درگیر شد. رجز می خواند و می گفت: اگر مرا نمی شناسید خودم را معرفی می کنم: من از قبیله جَملی هستم و آیین و دینم همان دین حسین بن علی است.
مردی به نام مزاحم بن حریث بر او حمله کرد ولی ضربه نافع به او مهلت نداد و کشته شد.
عمرو بن حجاج از فرماندهان سپاه کوفه، فریاد زد: آیا می دانید با چه کسی می جنگید؟! کسی به تنهایی به میدان اصحاب حسین نرود! نافع بن هلال، نامش را بر روی تیرهای خود نوشته و آنها را مسموم کرده بود. او با تیرهای خود دوازده نفر از سپاه عمر بن سعد را کشت و بسیاری را مجروح ساخت.
هنگامی که تیرهایش تمام شد شمشیر خود را برهنه کرد و حمله کنان فریاد زد:((من شیرمردی از قبیله جملی هستم. پیرو دین علی.)) لشکر دشمن چاره کار را در حمله دسته جمعی دیدند.از این رو اطراف نافع را گرفتند و او را هدف تیرها و سنگ های خود قرار دادند تا این که بازوانش را شکستند و او را به اسارت گرفتند. شمر و گروهی از سپاه، او را نزد عمر بن سعد بردند. عمر بن سعد به او گفت: ای نافع! وای بر تو! چرا با خود چنین کردی؟ نافع گفت: به خدا سوگند جز کسانی که مجروح ساخته ام، دوازده نفر از شما را نیز کشته ام و خود را ملامت نمی کنم. اگر بازوان من سالم بود نمی توانستید مرا اسیر کنید.
شمر به عمر بن سعد گفت: او را بکش! عمر بن سعد گفت: تو او را آورده ای، اگر می خواهی خودت او را بکش! شمر شمشیر کشید و چون خواست نافع را بکشد، نافع به او گفت: به خدا سوگند ملاقات خدا برای تو بسیار دشوار است و خون ما بر گردن تو سنگینی می کند. خدا را سپاس می گویم که مرگ ما را به دست بدترین خلق خودش قرار داد! در این هنگام وی به دست شمر کشته شد.
در روز عاشورا نافع اسیر شد و به دست شمر کشته شد.
🌷↶【 #رساله_تمام_مراجع】↷🌷
❣ 💠 @Resule10 ❣
┈••✾•🌻 🌿🌺🌿 🌻•✾••┈