2014322435_-860603716.mp3
4.09M
برای شبهای روشن طریق العلما. برای مـا که همگـام با شهـدا، به سوی سید و سالار شهیدان میرویم.
یا فالـق الاصبـاح! ما را در راهی که اینچنین عاشقانه در پیش گرفتهایم، یاری فرمــا...
برای لحظاتی در پیش چشمهای روشن ماه در جاده ایستادم و عباس ابن علی علیهالسلام را از دور زیارت کردم.
یک فراز توجهم را جلب کرد: «أَشْهَدُ أَنَّكَ لَمْ تَهِنْ وَلَمْ تَنْكُلْ، وَأَنَّكَ مَضَيْتَ عَلىٰ بَصِيرَةٍ مِنْ أَمْرِكَ» یعنی گواهی میدهم که تو سستی نورزیدی، باز نایستادی و بر آگاهی از کارت از دنیا رفتی. و چقدر قشنگه که آوازهی حیات انسان اینطور باشه هزارانبار عزم، سرسختی و آگاهی از موقعیت را - آنچنان که عباسِ علی زندگی کرد و گواه تاریخ شد - برای خودم و همه دعا میکنم.
712.7K
نشستم روی کابینت تا قارچها را از دستش نجات دهم. چسبید به پایم که بیاید بالا. قارچ کوچکی برداشتم و سمتش گرفتم. مشغول شد و در حین تلاش برای پوست کردنش، زمزمه میکرد: «ابی عبدالله».
#ابلی_ابلا
#علی_مولا
1_12944142385.mp3
6.26M
همه اش فکر میکنم
در مسیریم
و در دلم
این نجوا مدام در حال تکراره...
-1322901758_-1260837082.mp3
2.3M
ای صفای قلب زارم
هرچه دارم از تو دارم
#حاج_علی_ملائکه
Koveytipoor - Change Del (128).mp3
6.68M
پرده بالا رفت و دیدم هست و نیست
راستی نا دیدنی ها دیدنی ست
2_5296300708738375526.mp3
6.75M
السَّلامُ عَلَيْكَ يا فَرَجَ المَلْهُوفِين
سلام بر تو ای گشایش دریچههای اندوهگین قلب.
في زيارة الإمام الحسن بن عليٍّ العسكريّ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یا وعدنا الصادق
یا صادق الوعده
4_138342696195457243.mp3
20.55M
تازگی متوجه شدم که روایتهای تاریخی وجود دارد که در هنگام ورود پیامبر اکرم به مدینه، زنان این شعر را زمزمه میکردند. أمکلثوم، خوانندهی شهیر مصری نیز این شعر را با صدایش ماندگار کرده.
خواننده زن است.
کیفیت صوت هم عالی نیست.
Sami Yusuf - The Praised One.mp3
15.55M
مُحَمَّدٌ ذِکْــــرُهُ رَوْحٌ لِأنْـــفُــسَـنـا
مُحَمَّدٌ زیـنَـة دُنْیـــا وَ بَـهْـجَتُــهـا
مُحَمَّدٌ کاشِـفُ غُمّٰاتِ وَ الظُلَمـي
4_5812081454414303897.mp3
2.77M
بگذارید شب بماند برای مرور. مرورِ دلهای ترسان از خدا. دلهایی که جز او از هر تعلقی منصرف شده بودند. دلهایی که شبها چون طفلی بی دستوپا به کرنش در مقابل او در میآمدند و روزها رعشه به جان کفار میانداختند. بگذارید شب برای مرور این چیزها بماند.
homayoun_shajaryan_mardane_khoda 128.mp3
7.27M
مردان خدا پردهٔ پندار دریدند
یعنی همه جا غیر خدا یار ندیدند
هر دست که دادند از آن دست گرفتند
هر نکته که گفتند همان نکته شنیدند
یک طایفه را بهر مکافات سرشتند
یک سلسله را بهر ملاقات گزیدند
یک فرقه به عشرت در کاشانه گشادند
یک زمره به حسرت سر انگشت گزیدند
جمعی به در پیر خرابات خرابند
قومی به بر شیخ مناجات مریدند
یک جمع نکوشیده رسیدند به مقصد
یک قوم دویدند و به مقصد نرسیدند
فریاد که در رهگذر آدم خاکی
بس دانه فشاندند و بسی دام تنیدند
همت طلب از باطن پیران سحرخیز
زیرا که یکی را ز دو عالم طلبیدند
زنهار مزن دست به دامان گروهی
کز حق ببریدند و به باطل گرویدند
چون خلق درآیند به بازار حقیقت
ترسم نفروشند متاعی که خریدند
کوتاه نظر غافل از آن سرو بلند است
کاین جامه به اندازهٔ هر کس نبریدند
مرغان نظرباز سبکسیر فروغی
از دام گه خاک بر افلاک پریدند
#فروغی_بسطامی
#همایون_شجریان
4_6028511689752711461.mp3
5.43M
یه هفته ای هست این صوت رو گوش میدم
امروز به دلم افتاده بود، اینجا به اشتراک بگذارم
کاش میشد این کلمات و جملات رو زندگی کرد...درست مثل خود سید🥺
دعا میکنم اخبار در مورد خود سید و دخترشون اشتباه باشه
رسالهای برای جهانمرد اسطورهای تاریخ، سید علی خامنهای•
جمعهی نصر مثل روز کمانکشیدن آرش بود. شبیه همان روزی که ایستاد بر فراز دماوند، تیری در کمان گذاشت و تیرش در بلخ، در کرانهٔ جیحون بر بـُنِ درخت گردویی، نشست و مرز میان ایران و توران را معین کرد. آرش اگرچه افسانه بود، اما تو افسانه نیستی آقا. کاش فردوسی زنده بود و با تو ای دیرینهمرد آشنا میشد. آنگاه در شاهنامه، داستان خون دل لعل شدهی تو را مینوشت، داستان سلحشوری روح قیام کردهی انسان فاتح را. کاش میدید که چگونه به مانند همیشه، بر منبری از نور، بر آن جایگاه رفیع به مثابه قلب ما ایستادهای، اسلحه بدست گرفتهای، خطبه میخوانی و جانپناه مردمانت شدهای. در آغوش أمن تو بودیم همه. عطر عطوفتت بین شاخ و برگ درختان زیتون پیچیده بود. دوستانت برای قامت ایستاده مثل سروت «لاحول» میخواندند و دشمنانت با شگفتی و ترس، به مبارزهات چشم دوخته بودند. ما نیز عشق تو را فریاد میزدیم؛ عشقی که ما را شجاع کرده. چنانکه یک عمر در هنگامهی هر ملاقات با تو، در آن حسینیهی باصفا و صمیمی، کف دستمان با خودکار آبی نوشتیم: «جانم فدای رهبر» و یک قلب کنارش کشیدیم تا شاید وقتی گره از مشتمان باز میکنیم، آن سه کلمه را از آن دور ببینی و در خیل سربازانت ما را بشناسی؛ و در هنگامهی هر حضور ملّی در خیابانهای اصلی شهر فریاد زدیم: «خونی که در رگ ماست...» تا عمق ارادتمان را نشانت بدهیم و یک روز شیشهی سرخ عمرمان را تقدیمت کنیم؛ اما تو با جمعهی نصر و یک تصمیم شجاعانه، ورق را برگرداندی. در هنگامهی جنگ، در هجوم هر احتمالی، به موقع تهدید و خطر، آمدی و در برابر جهانیان جانت را کف دست گرفتی تا پیام چندرسانهای اقتدار و حماسه ایران را از نگاه پرصلابت تو دریافت کنند. مثل تمام این سالها که در وسط میدان نبرد بودی، یکّه و تنها. صندلی گذاشتی زیر همان آفتاب درخشانی که گونههای ما را سرخ کرده بود، قرآن خواندی، تسبیح گفتی، رجز یارانت را شنیدی، اشک ریختی و سپس برخاستی، خیبرشکنی کردی و با آن لحن عربی و لسان مبینات خطبهی غرّائی قرائت کردی. تو باز هم فرماندهی کلمات بودی. وارث جلال و شکوه اعجاز محمد عربی، با همان فصاحت و بلاغت بیان. با کلمات تو، دلهای به تنگ آمدهی احرار، غنچه شد، شکفت. ساقهی نازک سربازان جوانت، آرزو کرد درخت شود؛ سروقامت و رشید. تو برای هزار و چندمین بار التیام بخشیدی و یقین و آرامش به دل سپاهیانت تزریق کردی. قلبت درون سینهی ما میتپید. دستان فاتحات به دفاع از جامعهی اسلامی بر اسلحه قرار گرفته بود و بشارت نصر در کهکشان چشمان پر فروغت مثل ستاره میدرخشید. تو در محراب، ما را به استعانت از صبر و نماز دعوت کردی و در آخر پیروزمندانه و با طمأنینه از میانهی آن خارج شدی و اینبار ایستادی در میان أحبائت، به احوال پرسی و گفت و شنود. تو بگو از تو جگردار تر در این زمانه کیست و سرزمین شریفزادگان نجیب چگونه شکر داشتن یل دلاور و فرماندهای چون تو را به جا بیاورد؟ به شگفت آمدیم همه. سایهی عزتمندت، بلند و مستدام ای از جان عزیزتر. رهبر عزمهای راسخ، پیشوای حلیم امیدواران جهان و والی قلبهای منتظر و مقاوم و لعل شده.
جمعه نصر❤️
Alireza Ghorbani - Ham Ghafas (128).mp3
3.97M
ببند زخم مرا که این پیاله ی خون دخیل بستن توست
ببند زخم مرا که آنچه میکشدم غم شکستن توست
بدوز بال مرا که پر کشیدن من پل پریدن توست
بپرس حال مرا که آخرین نفسم هوای دیدن توست
تویی که هم قفسی ببین که من نفسی
نمیکشم تو اگر به داد من نرسی
دل غریب مرا اگر تو دل ندهی زمانه میشکند
امید روشن ما به دست سنگی غم شبانه میشکند
دریغ اگر من و تو به جای این گله ها پناه هم نشویم
دریغ اگر من و تو به شوق بودن هم حریف غم نشویم
تویی که هم قفسی ببین که من نفسی
نمیکشم تو اگر به داد من نرسی
نوشته بود.....
از خودت میپرسی چگونه شد که فرزند رسول خدا فریاد «هل من ناصر ینصرنی» بلند کرد و پاسخی نشنید؟ به دستهای بلند شده در آتش چادرهای فلسطینی نگاه کن که چطور یاری نشده پایین میافتد.
و شرافت در آتش سوخت•
انسان در قتلگاه است و انسانیّت در مذبح تاریخ دست و پا میزند. فلسطین اما مبارزیست نجیب که زیر لب، مردمان جهان را خطاب قرار میدهد که هان! زنده بمانید و نفس بکشید و آزاده باشید؛ ولی دریغا که عقلها خاموشاند، نفوس در قتلگاه صهیون و شرافتها سوخته در آتش، و سکوت مرگبار جهان از آن زبانه میکشد و دود میشود و سیاهی و ننگش بر جبینها مینشیند. در تاریخ بنویسید: «انسان مدعی حقوق بشر مُرد؛ در آتش سکوت سوخت.» امروز موعد سوگواری برای انسان مقاوم و جاودانهی فلسطینی نیست. موسم سوگواری برای الاقصی و زنده سوختن بیگناهانِ رنجور در آتش نیست. هنگامهی اشک ریختن برای انسانیّت مردهی میلیاردها انسان است؛ زمان سوگواری برای شرافتهای سوخته و دود شده در هوا.
2_5229039966104867837.mp3
2.17M
للهِ درُكَ أيُها السِنوارُ
أنتَ المُسبِبُ للعِدا إسهارُ
طوفانُ أقصى قد تسَايَلَ يومَها
كادَ العدوُ بِسبتِهِ ينهارُ
في سابعِ الأيامِ عاشرِ شهرِهِم
في فجرِ ذاكَ اليومِ خارَ جِدارُ
حققت وعدَكَ يومَ قلت مُهدِدَاً
راعُوا مجَيئَ اليومِ ياكفارُ
واليومَ لاقيتَ الشهادةَ مُقبلاً
لا مُدبراً قد فزتَ ياسِنوارُ
قد فشّلَ الطوفانُ زَعمَ عُلُوجِهم
زَعَمُوا بأن حماسَنا تنهارُ