eitaa logo
آواۍ‌ رَحمت🕊
2هزار دنبال‌کننده
947 عکس
1.9هزار ویدیو
26 فایل
﷽ أَدْعُوا إِلَی اللَّهِ عَلَی بَصِیرَةٍ﴿یوسف۱۰۸﴾ #نَشـــــــرمطالب=صَــــدَقِہ جاریِہ #جهاد_تبیین☫
مشاهده در ایتا
دانلود
Bijan Lord - Saeed Mirsefvati - Mirza Koochak Khan.mp3
7.82M
🎶بازخوانی آهنگ زیبای «میرزا کوچک خان». ❤️۱۱ آذر ۱۴۰۱ ، صد و یکمین سالگرد شهادت مظلومانه سردار شهید حجة‌الاسلام‌والمسلمین یونس استاد سرایی ملقب به میرزا کوچک خان جنگلی گرامی باد. 🤲🇮🇷 🌿🕊@Avaye_rahmat
‌أَلَّلهُمَّ صَلِّ عَلَى سَيِّدنَا و نَبيَّنا مُحَمَّدٍ و ألِهِ مَا اخْتَلَفَ الْمَلَوانُ وَ تَعَاقَبَ الْعَصْرَانِ وَ كَرَّ الجَدِيدانِ وَاسْتَقبَلَ الْفَرقَدانِ وَ بَلِّغْ رُوحَهُ وَ أرواحَ أَهلَ بَيْتِهِ مِنّى التَّحيَّةَ وَالسَّلام✨ اینگونه که در روایات آمده این صلوات معادل ده هزار صلوات است زمزمه این صلوات به نیت  سلامتی و تعجیل در فرج امام زمان (عج)💚 🌿🕊@Avaye_rahmat
۵ صلوات برای فرج منجی عالم بفرستید تا ۳ پارت امروز رو بزاریم 🤍 🌿🕊@Avaye_rahmat
آواۍ‌ رَحمت🕊
👹رمان اعتقادی و امنیتی #نقاب_ابلیس👹 🌟قسمت #بیست_ونه (مصطفی) -ولایت اعتبار ما/ شهادت افتخار ما/ ه
👹رمان اعتقادی و امنیتی 👹 🌟قسمت (مصطفی) انگار به مسعود برمی‌خورد: -خود خدا دستور داده از پیامبر اطاعت کنیم! سیدحسین خرسندانه می‌گوید: -آهان! پس اگه بخوای از خدا اطاعت کنی، باید از پیامبرش اطاعت کنی؛ یعنی حکم خدا اطاعت از پیامبر و ائمه‌ست. قبول؟ مسعود سر تکان می‌دهد. -حالا اگه ائمه دستور بدن وقتی غایبن، شیعیان باید از علمای دین پیروی کنن، این پیروی عین پیروی از خداست، درسته؟ چون دستور ائمه‌ست و فتوای فقها هم بر مبنای قرآن و روایاته. پس حکم‌شون حکم خداست، این حدیث امام صادق علیه السلامه. مسعود سرش را بالا می‌آورد: -یعنی هرکس که عالم دین باشه، حتی اگه مثل علمای بنی اسراییل باشه هم باید ازش اطاعت کرد؟ -چرا انتظار داری ائمه همیشه لقمه آماده دهن شیعه بذارن؟ ائمه خصوصیات اون عالم رو مشخص کردن، این وظیفه ماست که بشناسیمش. طبق روایت امام صادق (علیه السلام) باید از فقهای پرهیزگار که از دین خود محافظت و برخلاف هوای نفسشون رفتار می‌کنن و مطیع دستورات خدا هستن پیروی کنیم. (وسائل الشیعه، ج27، ص131) مسعود حرف سیدحسین را قطع می‌کند: -خب چطور به این نتیجه رسیدن که آقای خامنه‌ای این خصوصیات رو داره؟ اصلا این همه مجتهد و آیت الله، مثل آیت الله سیستانی، مکارم، جوادی آملی... -اولا اینکه میگی مجتهدای زیادی داریم درسته، توی تقلید می‌تونیم از مجتهدی که اعلم می‌دونیمش تقلید کنیم، ولی برای رهبری جامعه، علاوه بر علوم حوزوی کفایت سیاسی هم لازمه. علما همه قبول دارن که امام خامنه‌ای از لحاظ سیاسی هم شایستگی‌شون بیشتره. بعد هم تشخیص شایستگی برعهده مجلس خبرگانه؛ یعنی چندین نفر متخصص دینی که دائما دارن روی رهبر جامعه نظارت می‌کنن. حتی دشمنای آقا هم اعتراف کردن به اینکه نتونستن یه فساد کوچولو توی پرونده‌شون پیدا کنن. از چهره مسعود پیداست که تا اینجا را قبول دارد: -باشه، اطاعت رو هستم، درست می‌گید، اما فدا شدن رو نه! سیدحسین با لبخندی عمیق جواب دادن را به من واگذار می‌کند. کمی فکر می‌کنم و می‌گویم: -اگه زمان امام حسین (علیه السلام) بودی چکار می‌کردی؟ سریع جواب می‌دهد: - امام حسین رو با آقای خامنه‌ای مقایسه نکن! -بذار اینجوری بپرسم: - در مواجهه با مسلم بن عقیل چکار می‌کردی؟ -مسلم معصوم نبود؛ ولی نایب امام بود. قدری فکر می‌کند: - توی رکابش می‌جنگیدم. جونمم براش می‌دادم! سیدحسین با نگاهش می‌فهماند که: «آفرین همینجوری برو جلو!» می‌گویم: - چرا؟ چون می‌دونی فدا شدن برای مسلم مثل فدا شدن در راه امامه. پس الانم اگه ما می‌گیم جانم فدای رهبر، بخاطر اینه که فداشدن در راه نایب امام زمان هم مثل جنگیدن در رکابشونه. به زمین خیره است و درباره حرف‌هایم فکر می‌کند. ناگاه می‌پرسد: -اصلا چرا می‌گید امام؟ مگه ما دوازده تا امام نداریم؟ سیدحسین خیلی صریح می‌گوید: -نه! مسعود با چشمان گرد شده نگاهش می‌کند. سیدحسین می‌گوید: - توی سوره اسراء می‌فرماید: روز قیامت هر ملتی رو با امامش به صدا می‌زنیم. یعنی چی؟ مثلا امام کفار هم یکی از ائمه ماست؟ نه! امام یعنی راهبر، پیشوا، کسی که ازش اطاعت می‌کنی. می‌تونه امامت یه فوتبالیست یا هنرپیشه باشه! امام نار داریم، امام جنت هم داریم. دوازده امام معصوم داریم درسته، اما الی ماشاءالله امام‌های مختلف هستن! پس اینکه می‌گیم امام خامنه‌ای، اشاره به پیروی‌مون از ایشون داریم. اگه بگیم رهبر، بار لغایی رهبر بیشتر اشاره داره به رهبری سیاسی؛ مخصوصا توی ادبیات بین المللی. اگه بگیم آیت الله هم اشاره داریم به جایگاه صرفا دینی و معنوی. اما امام یه کلمه قرآنیه که هردوی اینا رو پوشش میده و هم به رهبری سیاسی اشاره داره هم رهبری دینی. همراهم زنگ می‌خورد. سخنران رسیده؛ سیدحسین را با مسعود تنها می‌گذارم. 🇮🇷ادامه دارد... ✍️نویسنده خانم فاطمه شکیبا ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ، تحلیلی موشکافانه در رابطه با فرقه های ضاله به ویژه تشیع انگلیسی 🌿🕊@Avaye_rahmat
آواۍ‌ رَحمت🕊
👹رمان اعتقادی و امنیتی #نقاب_ابلیس👹 🌟قسمت #سی (مصطفی) انگار به مسعود برمی‌خورد: -خود خدا دستور د
👹رمان اعتقادی و امنیتی 👹 🌟قسمت (حسن) با دوتا شیرکاکائو و کیک سر می‌رسد. خدا خیرش بدهد، از صبح تا الان چیز درست و حسابی نخورده‌ام. روی صندلی راننده می‌نشیند و درحالی که نگاهش به جمعیت است می‌گوید: -شعاراشون داره میره به سمت شعارای فتنه. کیک را با ولع گاز می‌زنم. شکم گرسنه ایمان ندارد! عباس اما کیک و شیرکاکائو را کناری می‌گذارد و خیره می‌شود به جمعیت. نمی‌دانم چطور است که کله‌اش بدون خوردن هم خوب کار می‌کند؟! چندنفری که میاندارند، دست می‌زنند. عده‌ای که فیلم می‌گیرند ماسک زده‌اند یا شال گردن دور صورتشان پیچیده‌اند. درحالی که کیک را می‌بلعم می‌گویم: - ببین! اینا ماسک دارن مشکوکنا! عباس درجه بخاری ماشین را زیاد می‌کند و دستانش را به هم می‌مالد: -معلومه! ابدا من باور کنم اینا دانشجوئن! اما چکار می‌تونیم بکنیم؟ تا وقتی اقدام خشن نکنن عملا آمریکاییم! حسن: چی؟ آمریکا؟ می‌خندد: - هیچ غلطی نمی‌توانیم بکنیم! از خنده، شیرکاکائو از بینی‌ام بیرون می‌ریزد. عباس خنده‌کنان چند دستمال کاغذی از روی داشبورد دستم می‌دهد: -جمع کن خودت رو! صورتم را تمیز می‌کنم، عباس با بیسیم حرف می‌زند. صدای سیدحسین است که می‌گوید: - اینجا دارن شعارای ناجور میدن... دیگه اصلا حرف اقتصاد نیست... به آقا دارن توهین می‌کنن... عباس برعکس ما آرام است؛ انگار نه انگار که حرف درگیری خیابانی و اغتشاش وسط است: -سیدجان شما کجایی؟ مصطفی: ترک موتور، با احمد، روبه‌روی در اصلی دانشگاه. لیدراشون دارن جمعیت رو می‌برن وسط خیابون... عباس: سید نمی‌خواد اقدامی کنی، فقط سعی کن لیدراشون رو شناسایی کنی. یه جوری که تابلو نشه فیلم بگیر، ولی بهت حساس نشن. نیروی انتظامی بلده چجوری برخورد کنه با اینا. مصطفی: باشه. یا علی. پوسته کیک و شیرکاکائو را داخل پاکت زباله می‌اندازم و رو به عباس می‌کنم: - اینا فکرای دیگه هم دارنا! ابرو بالا می‌دهد: - نگران نباش. اینا حکم ته مونده دارن. تو فقط فیلم بگیر، مخصوصا اونا که دوربین دستشونه! خانمی که ماسک تنفسی زده و سرتاپایش آبی است، فیلم می‌گیرد از وسط جمعیت. جوانی با کاپشن طوسی میانداری می‌کند اما ماسک ندارد. خانم دیگری با لباس بنفش و روی پوشیده، گوشی به دست فیلم می‌گیرد. شاید تعداد زیادی برای تماشا آمده‌اند. تا چنددقیقه پیش، دانشجوهای مذهبی هم شعارهای اقتصادی می‌دادند اما بعد از کمی درگیری لفظی، غیب‌شان زد. هنوز کنترل اوضاع از دست نیروی انتظامی خارج نشده. ناگاه چند موتور سوار سرمی‌رسند و پیاده می‌شوند و به دل جمعیت می‌روند؛ همه ریشو! سعی دارند جمعیت را متفرق کنند، اما اوضاع متشنج می‌شود. با آرنج به بازوی عباس می‌زنم: -اینا از کجا پیداشون شد؟ اینجا چکار می‌کنن؟ عباس کمی برافروخته می‌شود: -نمی‌دونم! مثلا دارن نهی از منکر می‌کنن... وای... با بیسیم حرف می‌زند: -این حزب اللهی‌هایی که ریختن وسط جمعیت حرف حساب‌شون چیه؟ نمی‌شنوم چه جوابی می‌گیرد. فقط می‌بینم که صدای کف و سوت می‌آید. جمعیت متفرق، پراکنده شعار می‌دهند. نیروی انتظامی جلوی درگیری را می‌گیرد. شعارهای متضاد گوشم را پرکرده. عباس با صدایی نسبتا بلند می‌گوید: -چی؟ انقلاب؟ فردوسی؟ باشه اومدم... یا علی! 🇮🇷ادامه دارد... ✍️نویسنده خانم فاطمه شکیبا ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ، تحلیلی موشکافانه در رابطه با فرقه های ضاله به ویژه تشیع انگلیسی 🌿🕊@Avaye_rahmat
آواۍ‌ رَحمت🕊
👹رمان اعتقادی و امنیتی #نقاب_ابلیس👹 🌟قسمت #سی_ویک (حسن) با دوتا شیرکاکائو و کیک سر می‌رسد. خدا
👹رمان اعتقادی و امنیتی 👹 🌟قسمت (مصطفی) وقتی خبر اعتراض دانشجویان را جلوی دانشگاه شنیدیم، چندان جدی نگرفتیم. با خودم گفتم مثل همیشه است که می‌آیند دوتا شعار می‌دهند و می‌روند و تمام می‌شود؛ اما وقتی به حوزه احضارمان کردند و گفتند باید حواس‌مان به خیابان انقلاب باشد، فهمیدم خبرهایی فراتر از یک اعتراض دانشجویی به وضعیت اقتصادی هست. صبح که خبری نبود، اما گویا خواب‌هایی برای عصر دیده‌اند. صدایم را بلند می‌کنم تا به علی که ترکم نشسته برسد: -سال هشتاد و هشت چندسالت بود؟ علی هم بلند می‌گوید: -دوازده سال! چطور؟ مصطفی: هیچی، می‌خواستم ببینم چیزی یادت میاد یا نه؟ علی: خیلی نه. در دل حرص می‌خورم که چرا بیسیم دست‌مان داده‌اند. داد می‌زنم: -این بیسیما تابلومون می‌کنه، می‌ریزن سرمون. ببین کی بهت گفتم؟ مصطفی: چاره‌ای نبود. گفتن ممکنه موبایلا خط نده. دیدی که محاصره‌مون کردن یه بیسیم انداختن توی دامنمون! خنده‌ام می‌گیرد. این محاصره را خوب آمد! باد سرد دی ماه صورتم را می‌سوزاند. علی می‌گوید: -انگار سیدحسین و عباسم دارن میان سمت فردوسی... معلوم نیس چه خبر قراره بشه؟ مصطفی: خدا بخیر کنه! به میدان فردوسی می‌رسیم. ظاهرا همه چیز عادیست؛ مردم می‌روند و می‌آیند. صدای اذان را از همراهم می‌شنوم. مسجد این دور و بر نیست و نمی‌شود هم از اینجا جم بخوریم. نماز را کنار خیابان می‌خوانیم. سلام نماز را که می‌دهم، صدای عباس را از بیسیم می‌شنوم: -کجایید مصطفی جان؟ مصطفی: میدون فردوسی، کنار ایستگاه مترو. عباس: ما الان نزدیک پل کالجیم، خیلی آروم بیاین به سمت ما، حواستون باشه به همه چی. می‌دونی که؟ مصطفی: آره. سیدحسین کجاست؟ عباس: اونام دارن میان سمت شما. ما با ماشینیم اونا با موتور. مصطفی: باشه، می‌بینمت. یا علی. علی هنوز در سجده است. سر شانه‌اش می‌زنم: -پاشو داداش... باید بریم... از معراج بیا پایین یه امشب رو! وقتی سر از سجده برمی‌دارد و چشمم به چهره برافروخته و چشمان سرخش می‌افتد، آب می‌شوم. خجالت زده می‌گویم: -شرمنده انگار خیلی اون بالاها سیر می‌کردی...! بزرگوارانه می‌خندد و ترک موتور می‌نشیند. کم کم سروصداها شروع می‌شود؛ شعارهای همیشگی‌شان: -نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران! -مرگ بر دیکتاتور! -... بین جمعیت چشم می‌گردانم؛ باید لیدرها را پیدا کنیم. لحظه به لحظه صدایشان بالاتر می‌رود و شعارهایشان تندتر می‌شود. علی همراهش را گذاشته روی حالت پرواز ولی طوری وانمود می‌کند که درحال صحبت است. دارد از جمعیت فیلم می‌گیرد. شاید پنجاه نفر هم نباشند؛ اما خیابان را بند آورده‌اند. نیروی انتظامی به حالت آماده باش ایستاده. گاهی چیزی در داستان‌ها می‌خوانید و در فیلم‌ها می‌بینید؛ اما باید در این موقعیت باشید تا معنای دلشوره‌ام را بفهمید. جمعیتی که شکل و شمایل‌شان بیشتر به اوباش می‌خورد تا دانشجو و اکثرا یا ماسک تنفسی زده‌اند و صورتشان را با شال گردن پوشانده‌اند. صدای عباس است که پشت بیسیم می‌گوید: -بچه‌ها مواظب باشین کسی کشته نشه! حتی اگه شده خودتون سپر بشید؛ کسی کشته نشه! 🇮🇷ادامه دارد... ✍️نویسنده خانم فاطمه شکیبا ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ، تحلیلی موشکافانه در رابطه با فرقه های ضاله به ویژه تشیع انگلیسی 🌿🕊@Avaye_rahmat
7.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥"ما تفریحمون همین چیزاست، دلمون به این کار جهادی و خدمت به مردم خوشه" تصاویری از شهید بسیجی در اردوهای جهادی شهید صالحی از ادوار بسیج دانشجویی بود که ۹ آذر در سیستان و بلوچستان به شهادت رسید. براندازها به شهدایی که بدون هیچ حقوق و دستمزدی اردوهای جهادی میرفتن میگن جیره خور!
اعمال قبل خواب🌱 🌿🕊@Avaye_rahmat
🌸از امام صادق (علیه السلام) پرسیدند : 🌷 یوم الحسره، کدام روز است که خدا می فرماید: بترسان ایشان را از روز حسرت . 💐 حضرت جواب دادند: آن روز قیامت است که حتی نیکوکاران هم حسرت می خوردند که چرا بیشتر نیکی نکردند. 🌺 پرسیدند: آیا کسی هست که در آن روز حسرت نداشته باشد؟ ☘ حضرت فرمودند: آری، کسی که در این دنیا مدام بر رسول خدا صلوات فرستاده باشد. 📚 ( وسائل الشیعه/ج7 ) 🤲🇮🇷 ◍⃟🌴🕊@Avaye_rahmat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
5.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نقش انگشتری حضرت زهراست علی اسدالله ، نه بالاتر از اینهاست علی فاطمه مات جوانمردی عشق علیست عاشق دلبریِ اُمِّ ابیهاست علی سَبَبِ خلقت عالم شده خاک قدمش نمک زندگی آدم و حواست علی 🤲🇮🇷 ◍⃟🌴🕊@Avaye_rahmat
❤️   :❤️ اگر ايمانٺ را محڪم ڪرده‌اے، بہ خواسٺ خدا خشنود باش، چہ بہ زيان تو باشد و چہ بہ سود تو، و بہ هيچ ڪس جز خدا اميد نداشتہ باش و در انتظار چيزے باش ڪه خداوند برايٺ پيش مےآورد. 📚﴿مختصر بصائر الدرجات ، ص 139﴾ 🤲🇮🇷 ◍⃟🌴🕊@Avaye_rahmat