eitaa logo
عکس‌هاے زیرخاکے
581 دنبال‌کننده
11.6هزار عکس
2.3هزار ویدیو
109 فایل
حافظ از دست مده دولت این کشتی نوح ور نه طوفانِ حوادث بِبَرَد بُنیادت  ☠زندگی هیچ وقت آسون تر نمیشه ، تو قوی تر شوـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ️
مشاهده در ایتا
دانلود
💠 ارادت ارمنی به امام حسین (ع) رانندۀ آژانس بود. سن ‌و سالش حدود 50 را نشان می‏داد. شاید هم بیش‌تر. همین ‌که دهان باز کرد و گفت: ـ ببخشید آقا کجا تشریف میبرید؟ فهمیدم. با آن لهجۀ غلیظی که داشت، راحت میشد فهمید. بی ‏مقدمه پرسیدم: ـ ببخشید آقا، شما ارمنی هستید؟ او هم راحت و خونسرد گفت: ـ بله. چطور مگه؟ ـ هیچی همین‌ جوری. حتما بچۀ خیابون شیرمرد هستی؟ برگشت، نگاهی انداخت و با لبخند گفت: ـ از کجا فهمیدی؟ ـ خب ارامنه یا توی محلۀ مجیدیه زندگی میکنن یا خیابون شیرمرد. ـ نه خب جاهای دیگه هم هستن. ـ ولی شما اهل شیرمردی. ـ خود شیرمرد که نه، خیابون پدرثانی می شینیم. دیگر صحبت‌مان گل انداخت. اصلا من دربارۀ دینش چیزی نپرسیدم. خودش شروع کرد. گفت: ـ من از دین شما مسلمونا، عاشق دو تا امامتون هستم. خیلی برام جالب آمد. یک ارمنی عاشق دو تا از امام های ما بود. اصلا اجازه نداد بپرسم کدام؟ ادامه داد: ـ قبل از انقلاب، توی یه پادگان اطراف مشهد سرباز بودم. اونایی که با هم خدمت میکردیم، ارادت خاصی نسبت به امام رضا داشتند. یه شب یکی از سربازها حالش خیلی خراب شد. دکتر پادگان که فقط بلد بود آمپول بزنه، گفت این تا صبح دووم نمی ‏یاره. وسیله و امکاناتی هم که اون ‌رو ببریم شهر، نبود. بى‏چاره داشت بال ‌بال می‏زد. رفیقاش بالا سرش نشسته بودن زار زار گریه می کردن. یک ‌دفعه همه‌شون با هم داد زدن یا امام رضا، شما غریبی، اینم این ‏جا غریبه، خودت این جوون رو به مادرش ببخش ... خب من ارمنی هستم. به امام رضا احترام می ذاشتم، ولی اون اعتقادی که اونا داشتن، نداشتم. گرفتم خوابیدم. ولی اونا شروع کردند به دعا و راز و نیاز. هوا هنوز روشن نشده بود، صبح نشده بود که با سر و صدای اونا از خواب پریدم. اصلا باورم نمی ‏شد. اون‌ که گفتن مردنی‏یه، از همه سرحال‌تر بود. شنگول‌ِ شنگول. از اون ‌روز به بعد، هر وقت می‏رم مشهد می‏گم: آقا دَمِت گرم. ـ خب اون یکی دیگه امام کدومه؟ ـ این ‌رو که دیگه باید خودت بدونی. امام حسین. خودم و خونوادم عاشقشیم. من خونه‏ مون نزدیک "مسجد الرضا" توی خیابون پدرثانی ‏یه. ماه محرم که میشه، همه‏ مون مشکی می پوشیم برای آقا. شاید باور نکنی، برو از رفیقای خودت توی همون مسجد بپرس "وارطان" کیه؟ ماه محرم، من پای سماور مسجد هستم. چایی می دم دست عزادارها. اگه یه شب شام هیئت نبرم خونه، زن‌ و بچه ه‏ام می ریزن دم مسجد که ما امشب شام آقا رو نخوردیم ... بغض گلوم رو گرفته بود. این کی بود و ما ...
شکوه کاشی کاری بر گنبد الله الله، میراث جهانی بقعه شیخ صفی الدین اردبیلی
تصویر منتشر نشده از منبر شیخ احمد کافی در اوایل تاسیس مهدیه تهران (1340)
ﻋﮑﺲ ﻗﺪﯾﻤﯽ ﻭ ﺟﺎﻟﺐ ﺍﺯ ﺳﻮﺕ ﻣﺎﻣﻮﺭﯾﻦ ﺷﻬﺮﺑﺎﻧﯽ ﺑﺎﺁﺭﻡ ﺷﯿﺮ ﻭ ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ
یادتونه؟ تو بساطشون همه چی داشتن کلی جنس روی دوچرخه یا چرخ دستی بار میکردن و کوچه به کوچه میچرخیدن انگار دیروز بود ... از کیسه و سفید آب داشتن تا ظروف و دبه و. ... وقتی میومدن تو. کوچه یه گرمی خاصی با خودشون میاوردن و همه برای دیدن اجناس و خریدنش دورشون جمع میشدن بعضی ها هم حساب دفتری داشتن یادش به خیر انگار دیروز بود ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نوستالژی خسرو شکیبایی حالا کجایی؟ با وفا! گذاشتی رفتی ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ای کاش ماشین زمان وجود داشت تا به گذشته سفر میکردم قدم در کوچه‌ها و خانه‌های قدیمی میگذاشتم کنار پدربزرگ و مادر بزرگ مینشستم چای میریختم و گپ میزدیم و گپ میزدیم آنقدر که چایم سرد میشد و دوباره میریختم...❤
خانه تاریخی بروجردی‌های کاشان، بنایی با معماری منحصر به فرد و تزیینات نقاشی و گچبری خیره کننده
30M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مستند تنگستان 🎥 فیلم زیرخاکی // ساخته سال ۱۳۵۷ --- شامل تصاویر قدیمی و ناب از به همراه گفتگوهایی با خویشان رئیسعلی دلواری و چند بازمانده مبارزه دلواری‌ها با انگلیس یک فرانسوی دشمن در دوره جنگ‌های مردم دلاور جنوب با انگلیس‌ها، تنگستانی‌ها را اینگونه توصیف کرده است: 💠 حتی نوجوانان آنها مسلح‌اند و تیراندازانی ماهر، شهادت افتخار آن‌هاست و مرگ طبیعی برایشان شرم آور است. ۱۲ شهریور ۱۲۹۴ -- سالروز شهادت رئیسعلی دلواری ⚪️ 🎞 مستند کوتاه و جالبیه کانال زیرخاکی
کشکی حرف زدن ! در زمان گذشته مردم برای اینکه نشان دهند نامه یا دست خطی که نوشته اند متعلق به انهاست، انتهای آن را مهر می کردند. در روی این مهر ها اسم شخص صاحب نامه نوشته شده بود که مثلا اگر شخص حاکم بود در بالای آن لفظ "الملک الله "و شعری که حاکی نام شاه بود بر روی مهر کنده می شد. مردم عادی و طبقات فرودست فقط نام خود بر روی مهر ذکر می کردند. در برخی دهاتها مردم آنقدر فقیر بودند که مهر را نه از آهن یا چوب بلکه از صابون و یا کشک درست می کردند و وقتی در انتهای نامه ای چنین مهری بود، معلوم می شد که شخص صاحب نامه فرد معتبری نیست و می گفتند:"مهرش کشکی است. " از همانجا اصطلاح "کشکی کشکی یه حرفی میزنه "در میان مردم رایج شد، که منظور آن است حرف های گوینده، آن بی پایه و اساس است و اعتبار چندانی ندارد.