eitaa logo
آینده سازان ایران
435 دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
2.4هزار ویدیو
57 فایل
﷽ راه ارتباطیمون 👇🏼:‌‌‌ @H_dastafkan ناشناسمون😶‍🌫😃👇🏼: https://harfeto.timefriend.net/16935967548360 لینک کانال👇🏼 🍃اسـتیکـرامـونــ🍃: @eshgh_jaan ﴿🦋ڪاࢪی از گࢪۅه دختران گمنام حاج قاسم🦋﴾ « شهرستان آران و بیدگل »
مشاهده در ایتا
دانلود
آینده سازان ایران
﷽ #رمان #پارت_نود_و_سوم بلکه فکرم به چیزی جز بیماری مادر مشغول شود. از دیشب که مجید اخبار می‌دید، هن
که اهل تشیع، پیامبر و فرزندانش(صلی‌الله‌علیهم‌اجمعین) را به درگاه خدا واسطه قرار می‌دهند، عمل کرده و از سویدای دلم برای برآورده شدن آرزویم، صدایشان بزنم! هر چند اینگونه خدا را خواندن، برای من به معنای عمل کردن به عمق عقاید شیعه بود، ولی اگر به راستی شفای مادرم از این راه به دست می‌آمد، پذیرایش بودم و حاضر بودم با تمام وجودم به قلب اعتقادات شیعیان معتقد شده و همچون مجید و هر شیعه دیگر به دامان محمد و آل محمد (صلی‌الله‌علیهم‌اجمعین) چنگ بزنم که من حاضر بودم برای سلامتی مادرم هر بار سنگینی را به دوش بکشم، حتی اگر این بار، پیروی از مجید شیعه‌ای باشد که تا امروز بارها سعی کرده بودم دلش را به سمت مذهب اهل تسنن ببرم! نگاهم به پرچم سرخ گنبد امام حسین (علیه‌السلام) مانده و دلم به امید معجزه‌ای که می‌توانست در زندگی مادرم رخ دهد، به سوی حرمش پَر می‌زد که او فرزند پیامبر (صلی‌الله علیه و آله) بود و در بارگاه الهی، آبرویی داشت که اگر طلب می‌کرد یقیناً اجابت می‌شد! حالا روحی تازه در کالبد بی‌جانم دمیده شده و حس می‌کردم تا استجابت دعایم فاصله زیادی ندارم که مجید قبلاً این راه را آزموده و به حقانیت مسیر اجابتش شهادت داده بود. حداقل برای مَنی که تمام پزشکان مادرم را جواب کرده و این روزها جولان عقاب مرگ را بالای سرش می‌دیدم، هر راهِ نرفته، حکم تکه چوبی را داشت که در اعماق دریایی طوفانی به دست غریقی می‌افتد و او را به دیدنِ دوباره ساحل و بازگشت به زندگی امیدوار می‌کند! تلویزیون را خاموش کرده و با عجله به سمت اتاق خواب رفتم. یکی دوبار دست مجید کتاب دعای کوچکی دیده بودم که شاید همان کتاب مفاتیح‌الجنان شیعیان بود و حالا به جستجویش تمام طبقات کمد دیواری را به هم ریخته و دست آخر در کِشوی میز پاتختی پیدایش کردم. لب تخت نشستم و کتاب را میان دستانم ورق می‌زدم و نمی‌دانستم باید از کجا شروع کنم و چه مناجاتی را بخوانم. کتابی قطور و در قطع کوچک که تمام صفحاتش از خطوط ریز دعا پوشیده شده بود. نگاه حیران و مضطرّم سراسیمه بین صفحات به دنبال دعایی می‌گشت که برای شفای بیمار نافع باشد که به ناگاه کسی پشت دستم زد و دلم را لرزاند. اگر عبدالله مرا در این وضعیت می‌دید چه فکری می‌کرد؟... ادامه دارد... ✍🏻به قلــــم فاطمه ولی نژاد تعجیل‌درفرج‌آقا صلوات اللّھمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّڪَ‌الفَرَج🌸 🆔|➣@Ayande_Sazane_Iran
هدایت شده از 🍃عشقــ‌ جانــ🍃
خدایا دستم به آسمانت نمیرسد ؛ اما تو که دستت به زمین میرسد ؛ بلندم کن …
سواد موسیقی یک شخص ربطی به سواد رسانه‌ای وی ندارد باهم‌یک‌صدا مامعتقدبه هستیم تعجیل‌‌درفرج‌آقا صلوات
آینده سازان ایران
🔴اعترافات نفر دوم حادثه تروریستی حرم #شاهچراغ 🔹نفر دوم عملیات تروریستی حرم مطهر شاهچراغ: برای انجام
📸انتشار مدرک هویتی و تصویر عاملان اصلی حمله تروریستی شاهچراغ 🔹مدرک هویتی «سبحان کُمرونی» با نام مستعار «ابوعایشه» عامل اصلی حمله تروریستی به حرم حضرت شاهچراغ (ع) در شهر شیراز که عضو داعش بود، منتشر شد. 🔹در این مدرک که تصویر گذرنامه وی است، نشان داده می‌شود ابوعایشه تبعه تاجیکستانی است. 🔹همچنین تصویر هماهنگ کننده‌ اصلی عملیات که تبعه‌ آذربایجان است و از فرودگاه امام وارد کشور شده در کنار ابوعایشه منتشر شده است./تسنیم باهم‌یک‌صدا مامعتقدبه هستیم تعجیل‌‌درفرج‌آقا صلوات
💢شباهت پلیس آمریکا با داعشی های وطنی مامعتقدبه هستیم تعجیل‌‌درفرج‌آقا صلوات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سه تا از ترساتو نام ببر ۱-ایران ۲-ایران ۳-ایران تازه اولشه... میخندی آره؟☺️😈 باهم‌یک‌صدا مامعتقدبه هستیم تعجیل‌‌درفرج‌آقا صلوات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اطلاعیه مهم سازمان اطلاعات سپاه مبنی بر تماس‌های مشکوک برای دعوت به اغتشاشات و تخریب اموال عمومی از سمت سازمان تروریستی منافقین در صورت مشاهده موضوع فوق به شماره تماس ستاد خبری سازمان اطلاعات سپاه (۱۱۴) اطلاع رسانی شود. باهم‌یک‌صدا مامعتقدبه هستیم تعجیل‌‌درفرج‌آقا صلوات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پروژه کشته سازی چیست؟ توضیح ماجرای کشته سازی توسط اغتشاشگری که در تور سازمان اطلاعات سپاه دستگیر شده است. باهم‌یک‌صدا مامعتقدبه هستیم تعجیل‌‌درفرج‌آقا صلوات
آینده سازان ایران
#تلنگر اون وجودی که میتونه فدایِ مهدی فاطمه بشه..؛ حیف نیست فدایِ یه نفس طمع‌کار بشه که هیچوقت سیر
✨ تا‌زمانی‌که همنشینِ (گناه) باشیم همنشینِ امام‌ِزمان نخواهیم‌ بود! تازمانی‌که گرفتارِ نَفس باشیم هم‌نَفَسِ امام‌ِزمان نخواهیم بود!!... +این حرفا حقه... اما دردش اونجاست که همش رو از بریم و بازم راهمون کجه سمت نفس و گناه... تعجیل‌درفرج‌آقا صلوات ... 🆔|➣@Ayande_Sazane_Iran
آینده سازان ایران
﷽ #رمان #پارت_نود_و_چهارم که اهل تشیع، پیامبر و فرزندانش(صلی‌الله‌علیهم‌اجمعین) را به درگاه خدا واس
من بارها پیش عبدالله از تلاش‌هایم برای هدایت مجید به مذهب اهل تسنن، با افتخار سخن گفته و حالا نه تنها نظر او را ذره‌ای جلب نکرده بودم که کتاب مفاتیح‌الجنان را در دست گرفته و به امید شفای بیماری مادرم، چشم به ادعیه بزرگان اهل تشیع دوخته‌ام! اگر پدر و ابراهیم و بقیه خانواده می‌فهمیدند چقدر سرزنشم می‌کردند که در عرض سه چهار ماه زندگی مشترک با یک مرد شیعه، از مذهب خودم دست کشیده و دلبسته اعتقادات شیعیان شده‌ام! ولی خدا بهتر از هر کسی آگاه بود که من به عقاید شیعه معتقد نشده بودم و تنها به کورسوی نور امیدی به دعایی از جنس توسل‌های عاشقانه شیعیان دل بسته بودم! من که به حقانیت مذهبم ذره‌ای شک نکرده و هنوز در هوای دست کشیدن مجید از مذهبش به روزهایی چشم داشتم که او هم مثل من با دستان بسته نماز بخواند، سر به فرش سجده کند، همه خلفای اسلام را به یک چشم بنگرد و به هر آنچه من باور دارم اعتقاد پیدا کند! ولی چه می‌توانستم بکنم وقتی خیالی وسوسه‌ام می‌کرد که باید این راه را هم تجربه کنم که شاید زنجیر پوسیده زندگی مادرم به این حلقه بسته باشد! کلافه از این همه احساس نیازی که در دل داشتم و راه پر از شک و ابهامی که پیش رویم بود، کتاب را بستم و بی‌آنکه دعایی خوانده باشم، کتاب را در کشو گذاشته و خسته از اتاق بیرون رفتم. بی‌حال از ضعف و تشنگی روزه‌داری در این روز گرم تابستان که خنکای کولر گازی اتاق هم حریف آتش باری‌اش نمی‌شد، روی کاناپه کنار هال دراز کشیدم که زنگ موبایلم به صدا در آمد. عبدالله بود و خواست تا آماده باشم که بعد از نماز ظهر به دنبالم بیاید و با هم به دیدار مادر برویم. این روزها دیدن مادر برای من تکلیف سختی بود که نه چشمانم توان ادایش را داشت و نه دلم تاب دوری‌اش را می‌آورد. سخت بود شاهد عذاب کشیدن مادرم باشم، هر چند ندیدن صورت مهربانش سخت‌تر بود و تلخ‌تر! نمازم را خوانده بودم که عبدالله رسید و با هم عازم بیمارستان شدیم. آفتاب گیر شیشه را پایین داد تا تیغ تیز آفتاب بعد از ظهر کمتر چشمانش را بسوزاند و مثل اینکه برای گفتن حرف‌هایش تمرین کرده باشد... ادامه دارد... ✍🏻به قلــــم فاطمه ولی نژاد تعجیل‌درفرج‌آقا صلوات اللّھمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّڪَ‌الفَرَج🌸 🆔|➣@Ayande_Sazane_Iran
آینده سازان ایران
﷽ #رمان #پارت_نود_و_پنجم من بارها پیش عبدالله از تلاش‌هایم برای هدایت مجید به مذهب اهل تسنن، با افت
خیلی حساب شده آغاز کرد: «الهه! من بهتر از هر کسی حال تو رو می‌فهمم! اگه تو دختری منم پسرم! اون مادر منم هست! تازه اگه تو برای خودت یه خونه زندگی جدا داری، من همه زندگی‌ام مامانه! پس اگه حال من بدتر از تو نباشه، بهتر نیس!» سپس همانطور که حواسش به ردیف اتومبیل‌های مقابلش بود، نیم نگاهی به چشمان غمزده‌ام کرد و با لحنی نرمتر ادامه داد: «اینا رو گفتم که فکر نکنی من آدم بی‌خیالی هستم! به خدا منم خیلی عذاب می‌کشم! منم دارم از غصه مامان دیوونه میشم! ولی... ولی تو باید به خودت آرامش بدی! باید به خدا توکل کنی و راضی به رضای اون باشی!» از آهنگ جملاتش پیدا بود که چقدر از بهبودی مادر ناامید شده که اینچنین مرا به صبر و آرامش دعوت می‌کند. چشمانم به خط کشی حاشیه خیابان خیره مانده و دستم به مدد دلم که تاب شنیدن چنین حرف‌هایی را ندشت، گوشه چادر بندری‌ام را لوله می‌کرد و عبدالله که انگار خبر از قلب بی‌قرار من نداشت، همچنان می‌گفت: «خدا راضی نیس که تو انقدر در برابر تقدیرش بی تابی کنی! بخدا خود مامانم راضی نیس تو با خودت اینجوری کنی! هر چی خدا بخواد همون میشه!» سپس آهی کشید و با لحنی لبریز غصه ادامه داد: «دیشب وقتی صدای جیغت رو شنیدم، جیگرم آتیش گرفت! آخه چرا با خودت اینجوری می‌کنی؟» در برابر سکوت مظلومانه‌ام، سری جنباند و با لحنی دلسوزانه سرزنشم کرد: «به فکر خودت نیستی، به فکر مجید باش! مجید این مدت خیلی داغون شده!» با چهار انگشت ردّ اشکم را از روی گونه‌ام پاک کردم و زیر لب پاسخ دادم: «دست خودم نیس عبدالله!» و آهنگ صدایم به قدری غمگین بود که چشمان عبدالله را هم خیس کرد و صدایش را در بغض نشاند: «می‌دونم الهه جان! ولی باید صبور باشی!» و خودش هم خوب می‌دانست که صبر در برابر چنین مصیبتی به زبان ساده بیان می‌شود که در عمل احساس تلخی بود که داشت گوشت و پوست مرا آب می‌کرد و وقتی تلخ‌تر شد که در بیمارستان حتی از دیدن نگاه مادر هم محروم شدیم. به گفته پرستاران تا ساعتی پیش به هوش بوده و بخاطر درد شدیدی که در سرتاسر بدنش منتشر شده، ناگزیر به استفاده از مسکّن‌های... ادامه دارد... ✍🏻به قلــــم فاطمه ولی نژاد تعجیل‌درفرج‌آقا صلوات اللّھمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّڪَ‌الفَرَج🌸 🆔|➣@Ayande_Sazane_Iran
آینده سازان ایران
[#خنده🤣] منافق دسته دسته منافق پیر وخسته تو البانی نشسته از بس هشتک نوشته کیبورداشو شکسته توهم زده
[🤣] وقتی بی‌بی‌سی موضوع کم میاره😐😂 همین گزارش، کشته‌سازی‌هاشون رو ثابت میکنه. وقتی گلوله‌ها گربه رو نمیکشه، چجوری آدم بکشه؟😂😐👆🏼... "ارسالی‌از زهراسادات"😍 ═══ೋ❀😝❀ೋ═══ مامعتقدبه هستیم 🆔|➣@Ayande_Sazane_Iran
آینده سازان ایران
👤توییت استاد #رائفی_پور ✍🏻 صوت لو رفته ‎رعنارحیم‌پور مجری بی بی سی نشان می دهد از نظر دشمنان، ایران
💬 حاشیه‌های فایل صوتی «رعنا رحیم‌پور» ادامه دارد | واکنش تند خبرنگار بی‌.بی‌.سی علیه مامعتقدبه هستیم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هر وقت به شما گفتند، ایران در زمان پهلوی در جهان عزت و آبرو داشت. این کلیپ را نشان دهید. فرح: وقتی در مونیخ گفتیم ایرانی هستیم، گفتن آدمخوارید! باهم‌یک‌صدا مامعتقدبه هستیم تعجیل‌‌درفرج‌آقا صلوات
برانداز تو راهپیمایی با هم دعوا دارند تو انتخاب پرچم با هم اختلاف دارند سر دسته هاشون با هم درگیرن با خواننده ها تو کنسرت ها دعوا دارن الانم که بی بی سی و اینترنشنال با هم درگیرن دودقیقه دعوا نکنید صدای انقلابتون بیاد! 🗣 آمنه سادات ذبیح پور
آینده سازان ایران
💬 حاشیه‌های فایل صوتی «رعنا رحیم‌پور» ادامه دارد | واکنش تند خبرنگار بی‌.بی‌.سی علیه #عنتر_نشنال ما
خبرنگار بی بی سی که صوت‌هاش لو رفته بود اکانت اینستاگرامشو پاک کرد اگر در آینده خبر سر به نیست کردنشو شنیدید تعجب نکنید!
تفاوت نگاه پهلوی و امام خمینی ره به زنان ما هیچ! ما سکوت! خودتون که عقل دارید، بخونید و نتیجه گیری کنید 🗣 حاج بابک باهم‌یک‌صدا مامعتقدبه هستیم
💭توییت حق شمایی که مدعی آزادی هستی؛ آیا به انتخاب پوشش این دو نفر به یک اندازه احترام گذاشتی؟! اگه نه پس ... مامعتقدبه هستیم
کاسبان خون به کپشن دقت کنید👆 متاسفانه درسته؟ اینا کی هستن که از مرگ دخترای ما خوشحال میشن؟؟؟ مامعتقدبه هستیم