eitaa logo
آینده سازان ایران
426 دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
2.4هزار ویدیو
57 فایل
﷽ راه ارتباطیمون 👇🏼:‌‌‌ @H_dastafkan ناشناسمون😶‍🌫😃👇🏼: https://harfeto.timefriend.net/16935967548360 لینک کانال👇🏼 🍃اسـتیکـرامـونــ🍃: @eshgh_jaan ﴿🦋ڪاࢪی از گࢪۅه دختران گمنام حاج قاسم🦋﴾ « شهرستان آران و بیدگل »
مشاهده در ایتا
دانلود
آینده سازان ایران
[🔆#پندانه 🔆] ✍️ پای حرف هر کسی ننشین! #استاد_پناهیان: آدم‌های شکست خورده و غمگین غالباً ناله می‌ز
[🔆 🔆] ✍️ برای شنیدن ندای قلبت وقت بگذار روزی مردی ثروتمند در اتومبیل جدید و گران‌قیمت خود با سرعت فراوان از خیابان کم‌رفت‌وآمدی می‌گذشت. ناگهان از بین دو اتومبیل پارک‌شده کنار خیابان، یک پسربچه پاره‌آجری به‌سمت او پرتاب کرد. پاره‌آجر به اتومبیل او برخورد کرد. مرد پایش را روی ترمز گذاشت و سریع پیاده شد و دید که اتومبیلش صدمه زیادی دیده است. به طرف پسرک رفت تا او را به سختی تنبیه کند. پسرک گریان، با تلاش فراوان بالاخره توانست توجه مرد را به‌سمت پیاده‌رو، جایی که برادر فلجش از روی صندلی چرخدار به زمین افتاده بود، جلب کند. پسرک گفت: اینجا خیابان خلوتی است و به‌ندرت کسی از آن عبور می‌کند. هرچه منتظر ایستادم و از رانندگان کمک خواستم، کسی توجه نکرد. برادر بزرگم از روی صندلی چرخدارش به زمین افتاده و من زور کافی برای بلند کردنش ندارم. برای اینکه شما را متوقف کنم، ناچار شدم از این پاره‌آجر استفاده کنم. مرد متاثر شد و به فکر فرورفت. برادر پسرک را روی صندلی‌اش نشاند، سوار ماشینش شد و به راه افتاد. خدا در روح ما زمزمه می‌کند و با قلب ما حرف می‌زند، اما بعضی اوقات زمانی که ما وقت نداریم گوش کنیم، او مجبور می‌شود پاره‌آجری به‌سمت ما پرتاب کند. 🆔|➣@Ayande_Sazane_Iran
آینده سازان ایران
﷽ #رمان #پارت_صد_و_شصت_و_نهم رفت و من بار دیگر روی کاناپه افتادم. حالا منتظر خروج مجید از اتاق و جوش
نه حق داریم به اون چیزهایی که عقیده داریم عمل کنیم! فقط بخاطر اینکه تو این خونه یه دختری زندگی می‌کنه که شیعه رو کافر می‌دونه! خُب من شیعه هستم و حقم اینه که مجازات بشم، ولی تو چرا باید بخاطر منِ شیعه اینهمه عذاب بکشی؟ تو که دکتر بهت اونقدر سفارش کرد که نباید استرس داشته باشی، چرا باید همش اضطراب داشته باشی که الان نوریه می‌فهمه شوهرت شیعه‌اس و خون به پا می‌کنه! بخدا بخاطر خودم نمی‌گم، من تا حالا تحمل کردم، از اینجا به بعدش هم بخاطر گل روی تو تحمل می‌کنم، ولی من نگران خودتم الهه! بخدا نگران این بچه‌ای هستم که هر روز و هر شب فقط داره گریه تو رو می‌بینه! به روح پدر و مادرم، فقط بخاطر خودت میگم!» با سرانگشتانم پرده اشک را از روی چشمانم کنار زدم تا تصویر سیمای همسر مهربانم پیش چشمانم واضح شود و بعد با صدایی که به سختی از لایه سنگین بغض می‌گذشت، گفتم: «مجید! نوریه اومده که همه این خونه زندگی رو از چنگ بابام دربیاره! اون اومده تو این خونه تا همه هویت مارو ازمون بگیره! اگه منم از این خونه برم، اون صاحب همه این زندگی میشه! همه خاطرات مامانم رو از بین می‌بره!» که نگاهم کرد و پاسخ این همه تلاش بی‌نتیجه‌ام را با دلسوزی داد: «الهه جان! مگه حالا غیر از اینه؟ این خونه که به اسم باباست، ما هم اینجا مستأجریم، دیگه بود و نبود ما تو این خونه چه فرقی می‌کنه؟ همین حالا هم هر وقت بابا بخواد، ما رو از این خونه بیرون می‌کنه، همونجوری که عبدالله رو بیرون کرد.» از طعم تلخ حقیقتی که از زبانش می‌شنیدم، دلم به درد آمد. حقیقتی که می‌دانستم و نمی‌خواستم باور کنم که ملتمسانه نگاهش کردم و گفتم: «مجید! مگه نمیگی حاضری برای راحتی من، هر کاری بکنی؟ پس اجازه بده تا زمانی که می‌‌تونم تو این خونه بمونم! اجازه بده تا وقتی می‌تونم، تو خونه مامانم بمونم!» از چشمانش می‌خواندم که چقدر پذیرفتن این خواسته برایش سخت است و باز در مقابل چشمانم قد خم کرد و با مهربانی پاسخ داد: «هر جور تو می‌خوای الهه جان!» و من هم می‌خواستم ثابت کنم تا چه اندازه پای عشقش ایستاده‌ام و چقدر از نوریه و مسلک تکفیری‌اش بیزارم که نگاهش کردم و زیر لب گفتم: «مجید! این کتاب‌ها رو بریز دور. نمی‌دونم اگه اسم خدا و پیامبر (ص) توش اومده، بریز تو آب جاری که گناه نداشته باشه. فقط این کتاب‌ها رو از این خونه ببر بیرون.» برای چند لحظه به ردیف کتاب‌ها خیره شد، سپس نگاهم کرد و با صدایی گرفته پرسید: «نمی‌خوای بخونی‌شون؟» و در برابر چشمان متعجبم با دل شکستگیِ عجیبی ادامه داد: «مگه نمیگی عزاداری ما شیعه‌ها برای اهل بیت (ع) فایده نداره، خُب اگه می‌خوای این کتاب‌ها رو هم بخون...» که به میان حرفش آمدم و با دلخوری عتاب کردم: «مجید! یعنی تو عقیده اهل سنت رو با این وهابی‌ها یکی می‌دونی؟!!! یعنی خیال می‌کنی منم مثل نوریه فکر می‌کنم؟!!!» و شاید این سؤال را پرسیده بود تا همین جواب را از من بشنود که اینچنین به دهانم چشم دوخته بود تا ببیند همسر اهل سنتش چقدر با یک وهابی افراطی فاصله دارد که با اعتقادی که از اعماق قلبم ریشه می‌گرفت، قاطعانه اعلام کردم: «من اگه با تو سرِ عزاداری و سینه‌زنی محرم و صفر بحث می‌کنم، برای اینه که اعتقاد دارم این عزاداری‌ها سودی نداره. من میگم به جای اینهمه گریه و زاری، از راه و روش اون امام پیروی کنید! من حتی روز عاشورا که میرسه از اینکه امام حسین (ع) و بچه‌هاش اونجوری کشته شدن، دلم می‌سوزه، ولی نوریه روز عاشورا رو روز جشن و شادی میدونه! نوریه میگه شیعه‌ها کافرن، چون برای امام حسین (ع) عزاداری می‌کنن! میگه شیعه‌ها مشرک هستن، چون میرن زیارت امام حسین (ع)! اینا اصلاً شیعه رو مسلمون نمی‌دونن، ولی من به عنوان یه دختر سُنی، با یه مردِ شیعه ازدواج کردم و بیشتر از همه دنیا این مرد شیعه رو دوست دارم! نه من، نه خونواده‌ام، نه هیچ اهل سنتی، شیعه رو کافر نمی‌دونه! من با تو بحث می‌کنم تا اختلافات مذهبی‌مون حل شه، ولی نوریه اعتقاد داره باید همه شماها رو بکشن تا شیعه رو ریشه‌کَن کنن!» و او همانطور که سرش پایین بود، زیر لب چیزی گفت که نفهمیدم. سپس آهسته سرش را بالا آورد و با لبخندی لبریز ایمان زمزمه کرد: «پس فاتحه‌مون خونده‌اس!» و شاید می‌خواست صورت غم‌زده‌ام را به خنده‌ای باز کند که خندید و با شوخ‌طبعی ادامه داد: «اگه نوریه بفهمه این بالا چه خبره... ✍🏻به قلــــم فاطمه ولی نژاد تعجیل‌‌درفرج‌آقا صلوات اللّھمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّڪَ‌الفَرَج🌸 🆔|➣@Ayande_Sazane_Iran
آینده سازان ایران
﷽ #رمان #پارت_صد_و_هفتادم نه حق داریم به اون چیزهایی که عقیده داریم عمل کنیم! فقط بخاطر اینکه تو این
من رو یه راست تحویل برادرای مجاهدش میده تا برم اون دنیا!» و این بار نه از روی شیطنت که از عصبانیتی که در چشمانش می‌غلطید، خنده تلخی کرد و باز می‌خواست دل مرا آرام کند که با نگاه مهربانش به وجودم آرامشی دلنشین بخشید و با متانتی مؤمنانه پاسخ داد: «الهه جان! خیالت راحت باشه! تا اونجایی که از دستم برمیاد یه کاری می‌کنم که نوریه چیزی نفهمه! تو فقط آروم باش و به هیچی فکر نکن!» و بعد در آیینه چشمانش، تصویر ندیده حوریه درخشید که صورتش به لبخندی شیرین گشوده شد و با احساسی عمیق، اوج محبت پدرانه‌اش را به نمایش گذاشت: «تو فقط به حوریه فکر کن!» ساعتی می‌شد که تکیه به دیوار سیمانی و رنگ‌آمیزی شده مدرسه، در حاشیه خیابان به انتظار عبدالله ایستاده بودم. دقایقی از زنگ تعطیلی مدرسه گذشته و همه دانش‌آموزان خارج شده بودند و هنوز عبدالله نیامده بود. حدس می‌زدم که امروز جلسه معلمان مدرسه با مدیر برگزار شده و نمی‌دانستم باید چقدر اینجا منتظرش بمانم. هوا طوفانی شده و باد نسبتاً سردی به تنم تازیانه می‌زد تا نشانم دهد که روزهای نخست بهمن ماه در بندرعباس، چندان هم بهاری نیست. فضای شهر از گرد و غبار تیره شده و لایه سیاه و سنگینی از ابر آسمان را گرفته بود. با چادرم مقابل بینی و دهانم را گرفته بودم تا کمتر خاک بخورم و مدام کمرم را به دیوار فشار می‌دادم تا دردش آرام بگیرد. چند بار موبایلم را به دست گرفتم تا با عبدالله تماس بگیرم و باز دلم نیامد مزاحم کارش شوم که بلاخره با کیفی که به دوشش انداخته و پوشه‌ای که در دستش بود، از مدرسه بیرون آمد. نگاهش که به من افتاد، به سمتم آمد و با تعجبی آمیخته به دلواپسی پرسید: «تو با این وضعیت برای چی اومدی اینجا الهه جان؟» چادرم را از مقابل صورتم پایین آوردم و گفتم: «می‌خواستم باهات حرف بزنم.» پوشه آبی رنگ را زیر بغلش گرفت و همانطور که سوئیچ اتومبیل را از جیب شلوارش در می‌آورد، جواب داد: «خُب زنگ می‌زدی بیام خونه.» و اشاره کرد تا به سمت اتومبیلش که چند متر آنطرف‌تر پارک شده بود، برویم و پرسید: «حالا چی شده که اومدی اینجا منو ببینی؟» یک دست به کمرم گرفته و با دست دیگرم مراقب پایین چادرم بودم تا کمتر در وزش شدید باد تکان بخورد و همچنانکه با قدم‌های سنگینم به دنبالش می‌رفتم، پاسخ دادم: «چیزی نشده، دلم برات تنگ شده بود.» ولی در سر و صدای خزیدن باد لای شاخه‌های درختان، حرفم را به درستی نشنید که جوابی نداد و در عوض درِ ماشین را باز کرد تا سوار شوم. در سکوت اتومبیل که فرو رفتیم، دستی به موهایش که حسابی به هم ریخته بود، کشید و باز پرسید: «چیزی شده الهه جان؟» و من با گفتن «نه.» سرم را پایین انداختم که نمی‌دانستم چه بگویم و از کجای قصه شروع کنم. به نیم رخ صورتم خیره شد و این بار با نگرانی پرسید: «چی شده الهه؟» سرم را بالا آوردم، لبخندی زدم و با صدایی آرام پاسخ دادم: «چیزی نشده، اومده بودم باهات درد دل کنم، همین!» و شاید اثر درد و ناخوشی را در صورت رنگ پریده‌ام می‌دید که با ناراحتی اعتراض کرد: «یه زنگ می‌زدی من می‌اومدم خونه با هم حرف می‌زدیم. بیخودی برای چی اینهمه راه اومدی تا اینجا؟» و من بلافاصله پاسخ دادم: «نمی‌خواستم نوریه چیزی متوجه شه. می‌خواستم یه جا تنهایی باهات حرف بزنم.» و فهمید دردهای دلم از کجا آب می‌خورد که نفس بلندی کشید و پرسید: «خیلی تو اون خونه عذاب می‌کشی؟» و من جوابی ندادم که سکوتم به اندازه کافی بوی غم می‌داد تا خودش جواب سؤالش را بدهد: «خیلی سخته! فکر کنم اگه همون روز اول مثل من از اون خونه دل کَنده بودی و رفته بودی، راحت‌تر بودی!» و بعد مستقیم نگاهم کرد و پرسید: «حتماً مجید هم خیلی اذیت میشه، مگه نه؟» و دل آرام و قلب صبور مجید در سینه‌ام به تپش افتاد تا لبخندی به صورتم نشسته و با آرامش پاسخ دهم: «مجید خیلی اذیت میشه، ولی اصلاً به روی خودش نمیاره. اون فقط نگران حال منه!» دستش را که برای روشن کردن اتومبیل به سمت سوئیچ برده بود، عقب کشید و به سمتم چرخید تا با تمام وجود به دردِ دلم گوش کند که بغض کردم وگفتم: «عبدالله! دیگه هیچی سرِ جاش نیس! بابا دیگه بابای ما نیس! همه زندگی‌اش شده نوریه!» و هر چند می‌ترسیدم اسرار آن شب را... ✍🏻به قلــــم فاطمه ولی نژاد تعجیل‌‌درفرج‌آقا صلوات اللّھمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّڪَ‌الفَرَج🌸 🆔|➣@Ayande_Sazane_Iran
دمش گرم آدم 😂👏🏼 🆔|➣@Ayande_Sazane_Iran
آینده سازان ایران
بازداشت تعدادی از بازیکنان فوتبال در پارتی شبانه دادستان شهرستان دماوند: تعدادی از بازیکنان فعلی و
جزییاتی از فوتبالیست‌ها ۴ بازیکن فوتبالی که ۲ نفرشان عضو استقلال هستند به‌دلیل شرکت در یک پارتی مختلط در دماوند بازداشت شده بودند، با مساعدت مقام قضایی و پس از تعهد آزاد می‌شوند. استقلال قرار است به مساله ۲ بازیکن آبی‌پوش در کمیته انضباطی باشگاه رسیدگی کند و جرایمی را نیز برای آن‌ها در نظر خواهد گرفت. 🆔|➣@Ayande_Sazane_Iran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 معنی پیدا کردن شعار «زن، زندگی، آزادی» در جایی که سران تجزیه‌طلب کُرد زندگی می‌کنند 🆔|➣@Ayande_Sazane_Iran
آینده سازان ایران
جزییاتی از #غم‌_پارتی فوتبالیست‌ها ۴ بازیکن فوتبالی که ۲ نفرشان عضو استقلال هستند به‌دلیل شرکت در ی
یک بام ‌و دو هوای سلبریتی‌ها درحالی که برخی سلبتریتی‌ها شادی کردن و جشن گرفتن در شب یلدا را برای مردم ایران حرام می‌کنند اما خودشان به‌صورت علنی کریسمس را جشن می‌گیرند. همچنین برخی فوتبالیست‌های مطرح که در فضای مجازی و مصاحبه‌ها خود را عزادار اتفاقات چند وقت اخیر جلوه می‌دهند، در خفا با شرکت در مهمانی‌ها و پارتی‌های شبانه خلاف گفته‌‌های خود عمل می‌کنند. وجود دوگانگی در حرف و عمل این اشخاص نشانگر بی‌هویتی و استیصال آنان است.‌ همان‌هایی که حاضر نیستند حتی به‌ظاهر از کوچکترین حق خود به‌خاطر مردم عبور کنند. یک‌صدا 🆔|➣@Ayande_Sazane_Iran
💬پاسخ مداح انقلابی و به حمید علیمی یک‌صدا 🆔|➣@Ayande_Sazane_Iran
در پشت‌صحنه پروژه استعفای دولت رئیسی چه کسی ایستاده است؟ | «حسن روحانی» پروژه محرمانه اغتشاشات را لو داد! حسن روحانی پس از ماه‌ها لکنت‌زبان بالاخره به حرف آمده و اواخر هفته گذشته در جمع برخی مدیران و استاندارانش سخنانی قابل‌تأمل را بیان کرده است. روحانی در این سخنرانی ادعاهایی بزرگ و عجیب درباره ذخایر ارزی و مقدمات خرید واکسن و برجام و سایر امور شرح داد؛ ازجمله درباره برجام گفت: «تلاش کردیم برجام را به نتیجه برسانیم. بااینکه می‌دانستیم اجرایی‌شدن برجام به دولت بعد می‌رسد و پول آن در دولت بعد به خزانه کشور واریز می‌شود، اگر برخی موانع پیش نمی‌آمد ما می‌توانستیم در اسفند ۹۹ تحریم را تمام کنیم!» اشاره رئیس‌جمهور سابق از توافق نهایی در آن سال، همان پیش‌نویس دور ششم از مذاکرات وین است که روحانی در توصیف آن گفته بود که اگر «عباس عراقچی» اختیار عمل بیشتری داشت، به‌طور قطعی برجام احیا می‌شد. البته روحانی در این سخنرانی منظور خود را شفاف بیان نکرده است. منظور رئیس دولت تدبیر از اختیارات بیشتر همان دادن حق امضا به مسئول تیم مذاکره‌کننده هسته‌ای برای امضای یک متن یک‌جانبه بود که در آن، ایران در برابر گرفتن وعده‌های آتی، مذاکرات خطرناکی در موضوعات موشکی و منطقه‌ای معامله می‌کرده است. این عبارت صراحتاً از تعهد ایران به مشارکت در «توافقات آینده» یا «Ongoing Agreements» حکایت جالبی داشته و به‌طور روشن برخلاف خطوط قرمز مسلم ابلاغ‌شده نظام به تیم عراقچی بوده است. سخنان حسن روحانی در دیدار با اعضای هیئت دولتش (حزب سیاسی روحانی) در سایر موارد نیز سرشار از اطلاعات غلط و مبهم است. همان‌قدر که دولت روحانی در هشت سال حضور در قدرت با اقدامات محرمانه این‌گونه رفتار کرده است. دولتی که قرار بود در ۱۰۰ روز اول از فعالیتش ساختار اقتصادی کشور را به‌صورت کامل تکان بدهد. روحانی سال ۱۳۹۲ در حالی دولت را دست گرفت که موجودی خزانه کشور نزدیک به ۱۶۲۳میلیارد تومان بوده و نیز موجودی صندوق ذخیره ارزی بیش از ۱۰۰میلیارد دلار بوده است، اما در حالی دولت را پس از هشت سال تحویل داد که این ارقام در پایان آن سال شگفت‌انگیز است، دستاورد روحانی در آن زمان خزانه خالی با بدهی ۵۴هزارمیلیاردی میراثی برای دولت سیزدهم بود. سطح بدهی‌های دولت تا حدی بود که وزیران دولت قبل در جلسه‌ای به وزیر جدید اقتصاد گفته بودند که ما نگران این هستیم که شما چگونه می‌خواهید در مرداد و شهریور سال جاری حقوق بدهید! واقعیت آن است که دولتی که تمام ارز ترجیحی ۱۴۰۰ را پیش از تحویل دولت به اتمام رسانده و کمر معیشتی مردم را شکسته، نمی‌تواند امروز نقش مدعی‌العموم را بازی کند. اما به صحنه آمدن روحانی با حجمی از آوار و آمارهای ویران‌کننده در وضعیت فعلی کشور و در حاشیه اغتشاشات شبکه فواحش جالب‌توجه و تحلیل است! تحلیل و رصد شبکه‌های اجتماعی به‌عنوان نقطه کانونی تحرکات تیم روحانی نشان می‌دهد که برخی از وزرای دولت تدبیر این روزها نقش شتاب‌دهنده را برای پیش‌برد هشتگ استعفای رئیسی بازی می‌کنند. این افراد باقی‌مانده همان گروه مشکوکی هستند که سال ۹۷ و پس از خروج ترامپ از برجام مدام زیر گوش روحانی می‌خواندند که استعفا داده و کشور را دچار بن‌بست سیاسی کنند. یک‌صدا 🆔|➣@Ayande_Sazane_Iran
آینده سازان ایران
l[پارت27]l 🎙 #ارتباط_موفق با همسرتان💞 💠 محال است حال ‌و روز انسان، همیشه یکسان باشد! بالا و پایین‌ها
ارتباط موفق_28.mp3
10.88M
l[پارت28]l 🎙 با همسرتان💞 💠 روح رِفق و مدارا؛ مهمترین روحیه برای تداوم یک ارتباط است! 💠 کسانی که قدرت سازش، مدارا و پذیرش دیگران با ضعف‌ها و عیوبشان را ندارند در میانه‌ی راه، حتماً عزیزان و مرتبطانِ خود را از دست می‌دهند! 🔸 🎤 تعجیل‌درفرج‌آقا صلوات 🌤أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌤
🆔|➣@Ayande_Sazane_Iran
آینده سازان ایران
I💞💍💞I [ #همسرانه ] 🔴خانوم ها بدانند❗️ مغز مردها پیمانه‌ای طراحی شده حالا یعنی چی طراحی پیمانه‌ای ؟
I💞💍💞I [ ] 🔴فرمول آشتی باهمسر 💠 قهر کردن، سمّ مهلکی‌ است که روابط همسران را به شدّت سرد می‌کند. و توصیه می‌شود سریع پیش قدم شوید و نگذارید فضای زندگی مسموم شود. 💠 یکی از سوالات زیاد زن و شوهرها این است که اگر همسرم قهر کرد چگونه پیش‌قدم شوم و با چه شیوه‌ای قهر او را تبدیل به آشتی کنم. 💠 فرمولهای زیادی برای این کار‌ وجود دارد اما یکی‌ از راههای پیشنهادی این است که شما باید با یک رفتار یا گفتاری شیرین و جذاب که باب میل همسرتان است او را بخندانید. البته دقت کنید شرایط این کار وجود داشته باشد. 💠 در این کار حتما قلق همسرتان را در نظر بگیرید و با توجه به قلق او، کاری کنید که او بخندد حتی گاهی با قلقک کردن همسر می‌توانید او را بخندانید و فضای آشتی را برای او آماده کنید. 💠 زمان را از دست ندهید چرا که در فضای قهر، شیطان حجم ناراحتی را بیشتر کرده، تبدیل به کینه می‌شود و راه برگشت را برای فرد سخت می‌کند. •┈┈••••✾•🌿🦋🌿•✾•••┈┈• تعجیل در فرج آقا صلوات ... اللّھمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّڪَ‌الفَرَج🌸 🆔|➣ @Ayande_Sazane_Iran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
توییت تهیه کننده سینماخطاب به شیخ حسن کلیدساز،واقعاجالبه👍 🆔|➣@Ayande_Sazane_Iran
تااینجاکه هشتگ جانفدا،ترند ششم جهان شده البته امشب وفرداهم میترکونیم😍👏 🆔|➣@Ayande_Sazane_Iran
ولی محض اطلاعتون آقای رئیسی دکترای حوزه علمیه دارن 🆔|➣@Ayande_Sazane_Iran
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
آقای بعد از رفتن تــو … یه ایران خونواده شهیدِ💔 🆔|➣@Ayande_Sazane_Iran
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
اگه کسی راجع به چیزی بهت گفت اصلا باهاش بحث نکن بگو سرچ کنه آمرلی و درباره اش بخونه ‌‌‌ 🆔|➣@Ayande_Sazane_Iran
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
استوری یه جمعه پر کشیدیُ،رفتی ولی مطمئنم یه جمعه ی دیگه با آقامون بر میگردی! ‌‌‌ 🆔|➣@Ayande_Sazane_Iran
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
استوار داعشیا میگن: گوشتی که خوردید از بدن فرزندانتون بود …💔 ‌‌‌ 🆔|➣@Ayande_Sazane_Iran
هدایت شده از سید کاظم روح بخش
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دهه نودی های سردار ... تشییع جنازه سردار سلیمانی بود مشهد، که رفتم بین بچه ها، بین دهه نودی ها و ازشون پرسیدیم چرا اومدی تشییع جنازه؟؟؟ ببینید جواب های این بچه های دل پاک رو آدم کیف می کنه .... یادش بخیر 😭 این کلیپ مصاحبه رو زمان شهادت سردار گرفتیم و دلم نیومد دوباره نشر ندم... https://eitaa.com/joinchat/2334982163C65bbc6af0d