درسهایی از نهج البلاغه:
حکمت پانزدهم( اخلاقی اجتماعی)
🌿هر فریب خورده ای را نمی شود سرزنش کرد. 🦋
#روش_برخورد_با_فریب_خوردگان
@sabasarbaz
۱۲ تیر ۱۳۹۹
【 آیـٰات 】
قسمت 1: به تخت منبتکاری شده باشکوه نزدیک میشود. حالا صدای زمزمهها را میشنوم. پچپچهای پلید، ن
پس متوجه شدید که امام رضا علیه السلام به مناظره با خلیفه زمان خود رفتند...
این امر توی دین هم آمده که،قبل از جنگ در میدان نبرد هم که شده،دشمن را برای بار آخر به حق دعوت کنید...
ایشان قصدشون از مناظره با خلیفه،این بود که خلیفه را به حق و اسلام دعوت کنند😊👌🏻
۱۲ تیر ۱۳۹۹
۱۲ تیر ۱۳۹۹
۱۲ تیر ۱۳۹۹
تمام شهر به تعبیر خواب سرگرمند🌔
کسی اما معبر بیداری من نیست 🙃 ...
#عاشقانکدامسویند؟!😃
#شبخوش😇
#نمازشبفراموشنشههااااا😅♥️
۱۲ تیر ۱۳۹۹
۱۳ تیر ۱۳۹۹
۱۳ تیر ۱۳۹۹
۱۳ تیر ۱۳۹۹
۱۳ تیر ۱۳۹۹
【 آیـٰات 】
قسمت 1: به تخت منبتکاری شده باشکوه نزدیک میشود. حالا صدای زمزمهها را میشنوم. پچپچهای پلید، ن
قسمت 2:
سلام و تعارف و خوشامد مأمون تمام میشود و مناظره، شروع. پرسشها، مثل تیر از چله دهان دانشمندان رها میشوند و به سمت مولایم میآیند. محشر کبری است! از مسلمان و يهود و نصرانى بگیر تا مجوس و ستارهپرست اینجاست. کتابهایشان را ببین! علمشان را روی دوش گذاشتهاند و آوردهاند اینجا که قلبی را که خانه علم الهی است، حریف شوند.
سر به دیگر گوشه تالار میچرخانم و چشمهای آتشینی میبینم که خوب میشناسمشان. ملحداناند، شهرههای شهر. ببین مأمون کار را به کجا رسانده که این جماعت معلومالحال را هم از قلم نینداخته تا شاید آنها پرسشی داشته باشند که علیبنموسی علیهالسلام از عهده پاسخ دادنش برنیاید.
امام علیهالسلام که دهان باز میکند همه، حواسشان را جمع میکنند. با همان آرامش همیشگی، دانه به دانه تمام مسئلهها را پاسخ میدهد. دانشمندان به لکنت میافتند. از جزئیات میپرسند و امام، پاسخشان میدهد. سفسطه میکنند و امام، موشکافانه، جواب میدهد. جدل میکنند و امام، مستدل و روشن، پشت شبهه را به خاک میمالد. هرچه مناظره پیشتر میرود، لبهای بیشتری خاموش میشوند. حق، عیان و آشکار، در میانه قصر مأمون ایستاده. چه جای حاشاست؟
پایان مجلس است. هر که از کاخ خارج میشود، زیر لب میگوید: «به خدا قسم که ریاست شایسته این عالم شیعی است، نه مأمون!» نجواها به گوش مأمون میرسد که چنین لب میگزد و دندان خشم زیر آن لبخند مزورانه به هم میساید.
ادامه دارد...😉
۱۳ تیر ۱۳۹۹
【 آیـٰات 】
قسمت 2: سلام و تعارف و خوشامد مأمون تمام میشود و مناظره، شروع. پرسشها، مثل تیر از چله دهان دانشم
نمیتوانم ساکت بمانم. از وقتی به خانه برگشتهایم، دلشوره جان امام افتاده به جانم. همانطور که دستپاچه دور خودم میچرخم، بلندبلند با خودم حرف میزنم و امام را مورد خطاب قرار میدهم: «آقا! دیدید که چطور خلیفه همه علما را جمع کرد تا شما را، زبانم لال، رسوا کند و نشد. جانم به قربانتان، منِ اباصلت کوچکتر از آنم که شما خلیفه خدا را مشورت بدهم، اما دست از نصیحت مأمون بردارید. آخر با این صراحت لهجه و صدقی که در مقابل او دارید، با خود دشمنش میکنید! مگر آنقدر فتنه و نیرنگ نکرد تا شما را وادار به ولایتعهدی کند؟ مگر ندیدیم که شما را تهدید به قتل کرد تا ناچار شوید پیشنهادش را بپذیرید؟ جانم به قربانتان! هرجا که رسیدید و هرطور که توانستید به مردم نشان دادید این ولایتعهدی بهاجبار و اکراه بوده. اگر نبود آنهمه اشک و ضجه شما بهوقت خداحافظی با مزار جدتان رسول خدا در مدینه، اگر نبود آنهمه تبیین و روشنگریتان در مسیر مدینه تا این شهر که پیر و جوان بفهمند شما را بهاجبار به خراسان کشاندهاند تا بر تخت ولایتعهدی بنشانند، کسی باورش نمیشد! به خدا قسم حتی همین امروز هم که مأمون اینطور رسوا شد، باز کسی باورش نمیشد دشمن قسمخورده شما باشد. امان از این امالفتنه! (3)»
امام، با همان طمأنینهای که در همه این ایام از او دیدهام، آرام نشسته و ذکر میگوید. نمیتوانم آرام بگیرم. مبارزه دائمی خستگیناپذیر! ها والله! این است آنچه امام، به صبر و مدارا، با این خلیفه مکار میکند. میدانم که خيرخواهى، حتی برای دشمن قسمخورده، در جان این خاندان است. میدانم که مأمون تاب نخواهد آورد. ها، یادم آمد! مگر همین چندی پیش نبود که امام، خطاب به او گفت: «خیرخواهی براى تو بر من واجب است و مؤمن هرگز نبايد فريبكارى كند. توده مردم از كارى كه با من كردى، خوششان نمیآید... صلاح تو در اين است كه ما را از خود دور كنى تا اوضاع مرتب شود».
دلشوره دست از سرم برنمیدارد. باید خودم را آرام کنم. از اندرونی بیرون میآیم و به امام نگاه میکنم. صدای اذان در حیاط خانه میپیچد. امام آستین بالا میزند به تجدید وضو. نفس عمیقی میکشم و میروم تا پشت سر مولایم نماز بخوانم.
پایان 😇
۱۳ تیر ۱۳۹۹
【 آیـٰات 】
نمیتوانم ساکت بمانم. از وقتی به خانه برگشتهایم، دلشوره جان امام افتاده به جانم. همانطور که دستپا
پ.ن*
امالفتنه: مادر فتنه، کنایه از افرادی که همیشه به دنبال گمراهی و آشوب هستند.
۱۳ تیر ۱۳۹۹