چشمانش دریا بود اما آبی نبود ، من در چشمانش غرق شدم ، مثلِ آوارگان غرق شده در دریای سیاه .
تو مهدکودک روکیف بچه نوشتن
<<خر>>
با غم و اندوه اومد خونه، مامانش گفت عیب نداره
کیفتو برات با صابون تمیز میکنیم.
گفتش مامان کیفو ول کن
من خرم؟
من که انقدر با همه مهربونم..!
دیگه برای بدست اوردن توجهت
نمیجنگم ، دیگه دنبالت راه نمیافتم
چون لیاقتم رو نداری!