📌 #علم_و_مبانی_مابعدالطبیعی_آن
💢 هر نظریه دارای اصولی موضوعی هست که برخی از این اصول، اصول هستیشناختیاند، برخی انسان شناختیاند و برخی #معرفت شناختی. بعضی تصور میکنند که نظریهی علمی، مستقل از همهی حوزههای معرفتی است و مستقیماً به حس باز میگردد. خود همین فکر یک مبنای معرفتشناختی دارد که میگوید: «علم آن است که از راه حس به دست میآید.». این #روابط، قبل از اینکه توسط نظریه وارد #ذهن #انسان بشود و با انسان و شخصیت وجودی او بازی بکند و بر آن دو تأثیر بگذارد و یا وارد #جامعه بشود و بر رفتارهای #اجتماعی اثر بگذارد، خودِ نظریه است که این روابط را دارد؛ یعنی مربوط به ساختار درونی خود نظریه است و قبل از اینکه عالِم بداند، این روابط وجود دارد و بعد از اینکه عالِم به نظریه علم پیدا میکند، باز هم این روابط وجود خواهد داشت. ولو اینکه عالِم آن را نداند، ولو اینکه جامعه متوجه آن نباشد. بر همین مبناست که در هندسهی اقلیدس، ما #مکان مسطح داریم و فضای دو بعدی داریم؛ اگر این مبنا زیر سؤال برود، #هندسهی اقلیدس زیر سؤال خواهد رفت. این مبنا پیامدهایی هم دارد؛ وقتی که شما قواعد هندسهی #اقلیدس را دانستید، میتوانید #ساخت و سازها و پیشبینیهای خودتان را راجع به خطوط و شکلها داشته باشید و این قدرت را در پیشبینی مسائل #خارجی پیداکنید، چون به لحاظ منطقی آن لوازم را دارید. بر این اساس اگر نظریه به لحاظ منطقی یکسری مبانی داشته باشد و بخواهد در #حوزه ی #رهنگ موجود بشود، باید مبانی منطقی آن نظریه از جهان اول و نفسالامر به حوزهی فرهنگ وارد شده باشد. اگر مبانی منطقی نظریه در قلمرو #فرهنگ نیامده باشد، نظریه متولد نمیشود. نظریههایی که در علم #مدرن وجود دارند، یکسری مبانی دارند و برای اینکه این نظریات متولد شوند، باید آن مبانی وارد عرصهی#تاریخ شده باشند و جامعهی علمی آنها را پذیرفته باشد.
⭕️ جهت تفصیل مباحث منابع ذیل معرفی می گردد:
📙 کتاب ” منزلت عقل در #هندسه معرفت دینی ” نوشته آیت الله جوادی آملی
📙 مقاله “بهره گیری از روش شناسی اجتهادی لازمه تولید علم دینی” نوشته #علیرضا #اعرافی
📗مقاله ” سنت، #ایدئولوژی و علم” نوشته #حمید #پارسانیا
📃 مقاله ” بازسازی علم مدرن و بازخوانی علم دینی ” نوشته حمید پارسانیا
لینک کانال #علوم_انسانی_اسلامی ↙️↙️
🆔 @olum_ensani_eslami
📌 #تاثیر_هگل_در_جامعه_شناسی
💢 در زمینه #جامعه_شناسی میتوان ادعا کرد که چیزی که امروز به عنوان علم جامعه شناسی می شناسیم نتیجه اندیشه #کانت و #هگل است ، بدون هگل #علم_جامعه_شناسی به این گونه وجود نمی داشت من اینجا مایلم به نگاه #هگل نسبت به #جامعه بپردازم که مکمل بحثهای ما درباره #نفس (اگو) یا آزادی است میدانیم که جامعه یک کل برساخته از افراد است اما هگل در سطح تعریف فردگرایانه از جامعه نمی ماند وی در نهایت جامعه را چیزی بیش از افراد می داند و برای آن اصالتی قائل است. البته این اتهام مرسوم را نیز نمیدتوان به هگل وارد کرد که وی افراد را فدای کل می کند زیرا هر چند کل چیزی بیش از جمع جبری افراد است اما در نهایت چیزی ورای افراد نیست در حقیقت کل محصول رابطه دیالکتیکی افراد یا اجزاء است همین امر باعث می شود که هگل اصالت را نه به فرد مجزا و تک افتاده بدهد و نه به یک کل صُلب و پیشینی بلکه مسأله بر سر رابطه میان این دو است که #حقیقت_جامعه را بر می سازد این نکته هگلی که جامعه چیزی نیست جز نسبتها پس از او توسط جامعه شناسان و متفکران آگاهانه یا ناآگاهانه به اشکال مختلفی تکرار میشود برای مثال همین تعریف در #مارکس به حقیقت زیر بنایی جامعه در مقام مناسبات تولید بدل میشود؛ یا در #نیچه به اراده معطوف به #قدرت بدل میشود و در #فوکو به نسبت اجزاء با «قدرت» در مقام نیروی بر سازنده وضعیت بدل میشود در نتیجه ایده جامعه در مقام کلیت
دیالکتیکی یکی از میراثهای هگل برای متفکران پس از اوست.
لینک کانال #علوم_انسانی_اسلامی ↙️↙️
https://eitaa.com/joinchat/2315124922C2faae9826b
هدایت شده از مدرسه علوم انسانی اسلامی آیه
📌 #تاثیر_هگل_در_جامعه_شناسی
💢 در زمینه #جامعه_شناسی میتوان ادعا کرد که چیزی که امروز به عنوان علم جامعه شناسی می شناسیم نتیجه اندیشه #کانت و #هگل است ، بدون هگل #علم_جامعه_شناسی به این گونه وجود نمی داشت من اینجا مایلم به نگاه #هگل نسبت به #جامعه بپردازم که مکمل بحثهای ما درباره #نفس (اگو) یا آزادی است میدانیم که جامعه یک کل برساخته از افراد است اما هگل در سطح تعریف فردگرایانه از جامعه نمی ماند وی در نهایت جامعه را چیزی بیش از افراد می داند و برای آن اصالتی قائل است. البته این اتهام مرسوم را نیز نمیدتوان به هگل وارد کرد که وی افراد را فدای کل می کند زیرا هر چند کل چیزی بیش از جمع جبری افراد است اما در نهایت چیزی ورای افراد نیست در حقیقت کل محصول رابطه دیالکتیکی افراد یا اجزاء است همین امر باعث می شود که هگل اصالت را نه به فرد مجزا و تک افتاده بدهد و نه به یک کل صُلب و پیشینی بلکه مسأله بر سر رابطه میان این دو است که #حقیقت_جامعه را بر می سازد این نکته هگلی که جامعه چیزی نیست جز نسبتها پس از او توسط جامعه شناسان و متفکران آگاهانه یا ناآگاهانه به اشکال مختلفی تکرار میشود برای مثال همین تعریف در #مارکس به حقیقت زیر بنایی جامعه در مقام مناسبات تولید بدل میشود؛ یا در #نیچه به اراده معطوف به #قدرت بدل میشود و در #فوکو به نسبت اجزاء با «قدرت» در مقام نیروی بر سازنده وضعیت بدل میشود در نتیجه ایده جامعه در مقام کلیت
دیالکتیکی یکی از میراثهای هگل برای متفکران پس از اوست.
لینک کانال #علوم_انسانی_اسلامی ↙️↙️
https://eitaa.com/joinchat/2315124922C2faae9826b