eitaa logo
آينــــــــــﮫ‌ ی مادری
284 دنبال‌کننده
124 عکس
27 ویدیو
1 فایل
مادرانه می نویسم با قلم آينــــــــــﮫ مادر ۴ فرشته که با آمدنشان روح لطافت به جانم دمیدند! لینک کانال ما در بله: https://ble.ir/ayenehmadari
مشاهده در ایتا
دانلود
ما درست است نرفتیم، ولی دل داریم!💔 یک گوشه نشستیم و رفتنتان را به نظاره نشستیم! مثل هر سال، سلامِ اشک هایمان را برسانید به ارباب حســـــــین! فقط همین! ✍آينــــــــــﮫ لینک کانال ما در ایتا: https://eitaa.com/Ayenehmadari لینک کانال ما در بله: https://ble.ir/ayenehmadari
انگار داستان آن شب، بچه ها را حسابی بزرگ کرده بود، بزرگ و آماده برای روز بزرگ!... آن سفر اربعین تمام شد، اما درسش نه! همه‌ی ما از این سفر آموخته بودیم برای رسیدن به نور باید ایستاد و زیر بار ناملایمات شانه خالی نکرد! مثل کاروان زینب صبور! بچه ها حالا همه جا پیکسل هایشان را که نشان هدفی بزرگ بود بر سینه می زدند: «سربازان سپاه ظهور» پ. ن: این داستان بر اساس شنیده ها و خاطرات دیگران است... ✍آينــــــــــﮫ لینک کانال ما در ایتا: https://eitaa.com/Ayenehmadari لینک کانال ما در بله: https://ble.ir/ayenehmadari
سلام بر بانوی جاماندگانِ اربعین! همه برگشتند به زیارت حسین؛ عمه جان زینب،برادر والامقامش سجاد، رباب، سکینه! اما او جاماند در خرابه‌،بهتر است بگویم،جسمش جا ماند در خرابه، اما با جانش به سوی امامش شتافت؛ به بهشتی در جوار حسین! 🥀 بانوجان؛ رقیه خاتون! حس و حال عجیبی‌ست اینکه حتی دو به شک هم نباشی که میروی یا نه! اصلا انگار حتی امید رفتن را هم از من گرفته اند! به تعداد سالهایی که بقیه رفتند، من جاماندم؛ جا ماندم در خرابه‌ای که خود بنا کرده ام، در خرابه‌های گناهانم! ༻دیگران سالهای اربعین رفتنشان را می‌شمارند و من سالهای نرفتنم را! ༻ اصلا انگار، عادت شده برایم این: «کـــــــــربلا نرفتن‌ها»!!!! اربعین رسید و باز من جاماندم اما؛ اما «حسین» هوای همه را دارد؛ هیچکس را رها نمی‌کند،دست همه را می‌گیرد،حتی جاماندگان را! ... و شما جاماندید و شُدید بانوی جاماندگان! اما... اما شما کجا و من رو سیاه کجا! جسم شما جاماند از همراهی کاروان به سوی کربلا، زیرا پیش از رفتن شما، امام زمانتان به دیدارشما آمد و شما جان دادید برای امام زمانتان! من کجا و شما کجا!!! کاش آنقدر لایق بودم که امام زمان من نیز،نه دیدار، که دست کم، گوشه چشمی به دل حسرت زده‌ی جامانده ام داشته باشند! کاش امام زمانم، این نرفتن ها را ببینند و این حسرت‌ها را! بانو جان؛ دیدار پدر، نه، که دیدار امام زمانتان، در کنج خرابه، مرهمی شد بر زخم های جانتان؛ و امروز، امید ما مادران جامانده، سرباز پروری برای امام زمانمان است و این تنها، مرهم برای قلب های زخم خورده‌‌ی‌مان! می‌شود با گوشه چشمی، خرابه های دلهایمان را آباد کنید؟ می‌شود شما برایمان، نزد امام زمانمان شفاعتی کنید؟ ای امید دل جاماندگان اربعین؛ «یا رقیـــــــــــــه»! ✍آينــــــــــﮫ لینک کانال ما در ایتا: https://eitaa.com/Ayenehmadari لینک کانال ما در بله: https://ble.ir/ayenehmadari
رسم است زائران کربلا وقت خداحافظی و رهسپار شدن به کوی عشق می گویند: «عازم کربلایم،بدی هایم را حلال کنید!» اما این بار، من خلاف رسم می‌گویم: «عازم کربلا نیستم،اما بدی‌هایم را حلال کنید،شاید قفلِ کربلا نرفتنم گشوده شد و منم عازم...» ༺༺༺༺༺༻༻༻༻༻༻ این روزها، کربلا مرکز ثقل جهان و ثقیل ترین مکان کائنات شده؛ یا جسم ها را در برگرفته و یا جان ها را! از رفته ها، جسم و جان را و از جاماندگان جان را!! و جسم هایی که جامانده، ، در این گوشه‌ی دنیا، بی‌جان! و امروز چقدر شهرمان خالی و بی‌جان شده؛ خدا رحم کند به دل جاماندگان؛ این روزها نقل ما این است: «جسمم اینجا ولی دلم جای دیگر است!» انسان، بی دل، چگونه تاب آورد و ما بدون کربلا... و باز مثل هرسال زیر لب زمزمه کردیم: «زائر کرب و بلا گفت، خداحافظ و رفت؛ دل من پشت سرش کاسه‌ی آبی شد و ریخت» آری دل و جانم به پای کربلا ریخت؛ تمام...💔 ✍آينــــــــــﮫ لینک کانال ما در ایتا: https://eitaa.com/Ayenehmadari لینک کانال ما در بله: https://ble.ir/ayenehmadari
جامانده! این روزها این عبارت آتشی شده بر قلب بعضی‌ها؛ آن بعضی‌هایی که به اصطلاح جا ماندند از خیل اربعینی‌ها! روی حرف من با آن‌هاست! با آن علمدارانی که جسمشان از خیل زوار جاماند تا عَلَم ظهور بر زمین نماند؛ با آن پزشکی که نبودنش دردی می‌شد بر جان بیماران خسته دل... با آن جوانی که ماند تا سایه‌ی امنیت بماند... با آن مادری که بار مادری بر جان خرید تا گهواره‌ی سربازان ظهور خالی نماند... با آن پیر خسته دلی که اگر چه جسمش توان رفتن نداشت اما جانش تکثیر شد در گام های فرزندان رشیدش که امروز راهی مشایه شدند... روی صحبتم با آنانی‌ست که ماندند چون نبودنشان آرزوی دیرینه‌ی یزیدیان زمان بود! روی صحبتم با شماست؛ می‌دانم، داغ زیارت مُهر شده بر دل‌های بیقرارتان، اما بدانید قطعا مُهر قبولی حسین خورده بر کارنامه‌ی فداکاریتان! شما ماندید تا برافراشته بماند پرچم ظهور! شما ماندید تا راه اربعین باز بماند تا روز ظهور! این درست نیست که بگویید جاماندید! همه‌ی ما محبان حسین،زیر یک پرچمیم؛ چه آنهایی که رفتند تا راه اربعین خاری شود در چشم یزیدیان زمان... چه آنهایی که ماندند تا ایران قوی، تیری شود بر قلب دشمنان! در مکتب حسین، فقط یزیدیان و اصحابشان جامانده‌اند! ما جا نَماندیم؛ ما هر جا که باشیم، پای رکاب حسین هستیم تا روز ظهور! میان محبان حسین، جا مانده نداریم، همه نام واحد داریم: «» و «» ✍آينــــــــــﮫ لینک کانال ما در ایتا: https://eitaa.com/Ayenehmadari لینک کانال ما در بله: https://ble.ir/ayenehmadari
نگویید جا مانده‌ایم! کسی که ‎قلب و روحش رفته جامانده نیست. جامانده کسی است که عشق و شور و طلب زیارت ‎ به ذهنش هم نمی‌رسد و علاقه‌ای ندارد. اگر به هر دلیلی اشتیاق رفتن هست و شرایطش نیست، خیری بوده و ثواب نیت را برده‌اید. شاکر باشید و نگویید جامانده ایم. ✍️آیت الله جوادی آملی ♨️ @Maddahionlin 👈
قديما شور شوق و صفا و صميميت موج مى زد هر كسى كمك حال هم بودن چه در خوشى ها و چه در ناخوشى ها با كمك همسايه ها و فاميل در ديگ هاى مسى وسط حياط باصفا رب يا غذا درست مى كردند همه از كار كردن و كمك كردن لذت مى بردن از ته دل شاد بودن ، ساده و صميمى بودن نه فخر فروختن بود، نه چشم هم چشمى غم غصه بود ولى كم بود فقر بود ، بيكارى بود و٠٠٠٠٠ ولى محبت و همدلى بود لذت زندگى را در سادگى مى ديدند نه به اصطلاح لاكچرى اين روزا پول و فخر فروختن جايگزين شادى و سادگى شده اين روزا حتى آدمها به خودشون هم اعتماد ندارن اين روزا٠٠٠٠🍃🌹🍃 ****** مطلب بالا رو یکی از دوستان فرستاده بود، اولش اومدم تشویق کنم و تایید اما یهو این پیام به ذهنم رسید👇 سلام دوست عزیزم؛ اما این روزها، حال و هوای قدیم رو دوباره می‌بینیم، حتی حال و هوایی بهتر از قدیم هر کس هر کاری از دستش بر میاد برای برداشتن باری از دوش دیگری انجام میده! همه می‌کوشن،تا زودتر از بقیه کار خیری رو انجام بدن،دردی رو درمان کنن،جانی رو آرام کنن!! تعجب می‌کنی؟ خیالاتی شدم؟ نه! اربعین! مشایه! این روزها، در طریق الحسین علیه السلام، هر کس هر کاری ازش برمیاد، انجام میده! یکی طبابت می‌کنه بی چشم داشت؛ یکی تعمیرات می‌کنه بی چشم داشت؛ یکی تبلیغ دین می‌کنه، بی چشم‌ داشت؛ یکی اطعام می‌کنه بی چشم داشت! نه اینکه بی چشم‌داشت و بی هدف! نه؛ هیچ‌کاری بدون هدف، به این خوبی و وسعت انجام نمیشه! در حقیقت چشمشون به دست مردم و یا دولت‌ها و... نیست و فقط یک چشم‌داشت دارن؛ به امید گوشه چشمی از امام حسین علیه السلام! این روزها هرکس، هرکاری می‌تونه انجام میده تا قدمی در راه امام حسین علیه السلام برداره! این روزها حال زمین خیلی خوبه به عشق حسین علیه السلام! کاش وسعت دلهامون در اربعین رو وسعت می‌بخشیدیم تا روز ظهور؛ ما میتونیم همیشه به فکر دیگران باشیم؛ اگر زندگیمون رو طریق المهدی عج الله تعالی فرجه الشریف قرار بدیم! می‌تونیم آینده رو پر امیدتر و زیباتر از امروز بسازیم، وقتی تو زندگیمون همش به امید گوشه چشمی از امام زمان باشیم! ما میتونیم اربعین رو متصل به ظهور کنیم وقتی نیت هامون رو خدایی کنیم! وقتی مسیر زندگیمون از عاشورا باشه تا ظهور... اصلا فلسفه عاشورا و حرکت امام حسین، همین ساختن انسان‌ها بوده! ساختن آینده بوده! فراموش نکنیم؛ امیدوار باشیم؛ ما نزدیک قله‌ایم! خستگی ممنوعه! ما باید آینده رو بسازیم و خستگی‌ها و ناامیدی ها رو بزاریم کنار؛ و این ایام بهترین فرصت برای کنارگذاشتن خستگی‌ها و عیوب گذشته‌ست؛ کافیه یک دستت رو روی زانو بزاری و دست دیگه رو بدی دست امام حسین، تا برسیم به قله! از یاحسین تا یامهدی فاصله‌ای نیست! طریق الحسین، همون طریق المهدی ست! پس از امروز تصمیم بگیریم، این موکب ها رو، این همدلی‌ها رو، این نیت های خالص رو تا روز ظهور ادامه بدیم و اربعین رو وسعت ببخشیم و برسونیم به ظهور... به امید گوشه چشمی... ✍آينــــــــــﮫ ! لینک کانال ما در ایتا: https://eitaa.com/Ayenehmadari لینک کانال ما در بله: https://ble.ir/ayenehmadari
سلام آقای اباعبدالله؛ سلام امام مهربان و سلام پدر دلسوزم! می‌دانم این روزها خیل عاشقان به پابوس پدر می آیند و کربلا_این خانه‌ی پدری_مملو از فرزندانی‌ست که به شوق دیدارتان و آرام گرفتن دل بیقرارشان در مسیر اربعین گام نهاده اند! می دانم که این روزها کربلا، میزبان عاشقانی‌ست از سرتاسر جهان که کیلومترها راه، طی کرده اند و دردها را به جان خسته‌ی پاهایشان خریده اند، به شوق وصالتان! و می دانم که می‌دانید حال دلم را... از طرفی با دیدن تصاویر اربعین، از دیدن این عشق پدر فرزندی، تمام وجودم شور و غرور می‌شود به زنده بودن مکتب حسینی‌تان؛ و از طرفی بغضی عجیب در تمام وجودم ریشه می‌دواند و به آتش می‌کشد این دل از وطن جدا شده را! ... و امان از شب‌های دلتنگی! شب‌ها، وقتی اهالی خانه به خواب می‌روند، من می‌مانم و ۹۷۶ کیلومتر فاصله که این روزها بیش‌تر پیش قلبم خودنمایی می‌کند! ༻گله ای نیست من و فاصله ها همزادیم گاهی از دور تو را خواب ببینم کافی‌ست!༻ جسم و جانم امسال،از وطن،جامانده، اما مرغ خیالم سعادتش بیشتر از جسم است، پس دلم را به او می سپارم و با پای خیال راهی کربـــــــــلامی‌شوم؛ از باب القبله وارد شده، پا بر روی قالی های قرمز رنگ اربعینیتان می گذارم؛ دیوارها را می‌نگرم که چگونه به رنگ خونتان خضاب شده و رخت عزا بر تن کرده! روبروی ضریح می رسم، میان ازدحام جمعیت،میان صدای دعا و گریه های زائران سلام می‌دهم و آرام آرام دست دراز می کنم تا با سرانگشت خیال، بوسه زنم بر شبکه های ضریح! اما... آه از این همه دوری! دست دراز میکنم تا ضریح را بگیرم اما... اما باز، شبکه های ضریحتان نصیب دیگران بوده و من اینجا در حسرت یک نگاه... این‌گونه است پایان خیال هر شب و باز چشم گریانی که در حسرت به خواب می‌رود! ... به خواب می روم و در خواب می‌بینم کنج خانه را، همان گوشه‌ی خانه که بیرق عزا زده ایم با فرزندانم، همان جایی که گاهی میان خاله بازی‌هایشان مجلس روضه می‌گیرند ومن هم، میهمان این روضه! با هم مداحی گوش می‌دهیم و من حسرت زده که حالا فرصتی پیدا کرده ام برای عقده گشایی به بهانه‌ی روضه بازی با بچه ها، یک دل سیر گریه می کنم و بچه ها هم یک دل سیر تباکی! خودم و فرزندانم را می‌بینم؛ زیر عکس حرم نشسته ایم با گریه و تباکی، زیارت جامعه می‌خوانیم: «یرون مقامی و یسمعون کلامی...» و ناگاه انگار ۹۷۶ کیلومتر را با همین یک فراز در چشم به هم زدنی طی کرده ایم و... حالا روبروی ضریح شش گوشه دست به سینه با فرزندانم ایستاده ایم! بدون هیچ ازدحامی! با فرزندانم ضریح را در آغوش می‌گیریم و حالا گویا... در آغوش کشیدن شبکه های ضریح، سهم مادریم شده! ... و خوابی که حالا مرا بیدار کرده: «یرون مقامی و یسمعون کلامی»! «بعد منزل نبود در سفر روحانی!» ... آری، مجلس کوچک روضه فرزندانمان در کنج خانه، کربلای حسین است اگر با چشم دل بنگریم! هر جا که یاد حسین باشی و خالصانه برایش گام برداری، کربلاست! ... حالا، هرگاه دلتنگ کربلا می‌شوم، با بچه ها روضه بازی می‌کنم و میان تباکی هایشان با پای دل، به زیارت می‌روم، با دست های کوچکشان دعا می خوانم و از لیوان های کوچک روضه بازیشان، چای استجابت می نوشم! به امید اینکه همین مادری کردن هایم، اذن دخولی باشد برای ورود به بارگاه حسین! «یا حسین،مادریم نذر شما، نذریم را قبول کن!» پ. ن: داستان بر اساس واقعیت نیست! حقیقت اما، حتما پذیرفتن اخلاص در راه حسین، حقیقی ست! ✍آينــــــــــﮫ لینک کانال ما در ایتا: https://eitaa.com/Ayenehmadari لینک کانال ما در بله: https://ble.ir/ayenehmadari
🔹دفتر اربعین امسال هم کم کم بسته می‌شود؛ 📕 ✔️روزی عده ای امسال گرد راه کربلای حسین بود و روزی عده‌ای دیگر، گرد غم دوری از کربلای حسین...! 🔹اما چه آن‌هایی که با جسمشان رفتند و چه آنها که گرچه ظاهرا جا ماندند، اما با پای دل راهی طریق الحسین شدند، تنها یک دلخوشی دارند: «امضای قبولی حسین پای دفتر اربعین‌شان!»: 🏴بنویسید برایم زِ ازل تا به ابد... عاشق کوی «حســـــین» بوده و بس... 🏴 ✍آينــــــــــﮫ لینک کانال ما در ایتا: https://eitaa.com/Ayenehmadari لینک کانال ما در بله: https://ble.ir/ayenehmadari
جا نماندم... چراغ‌ها خاموش بود، اما از روز برایم روشن‌تر بود که این دعا امسال برایم اجابتی ندارد. صدای مداح، توی حسینیه پیچید: «خدایا به حق این شب عاشورا، امسال قدم زدن تو مسیر اربعین رو نصیب و روزیمون بفرما.» صدایی توی سرم پیچید. صدای سوت بلندگو بود یا جیغِ زنی داغ‌دار در وجودم؟ هرچه بود با صدای آمین جمعیت درهم پیچید، اشک شد و لرزان از گوشه چشم‌ چکید. مداح دوباره دعایش را تکرار کرد. آمین جمعیت این بار بلندتر بود و لب‌های من همچنان بسته. زن کناری دست‌ها را بالاتر از صورت برده بود و صدای آمین گفتنش را از دست‌ها بالاتر. همین‌طور که لب‌هایم به هم دوخته بود، ناخودآگاهم در تلاش برای باز کردن مُهر لب‌ها دست و پا می‌زد. لابه‌لای پوشه‌های ذهنی، داشت دنبال سخنرانی‌هایی می‌گشت درباره انواع استجابت دعا. می‌خواست کمی دلم را نرم کند به دعایی که این سال‌ها به استجابت عینی نرسیده و دل‌خوشم کند به انواع دیگر استجابت. تلاشش بی فایده بود. مُهر لب‌هایم همچنان باز نشد. چشم‌ها را بستم. انگار نمک پلک‌ها، روی زخم قلبم پاشیده شده باشد، سوزشی عجیب به جانم افتاد. برق‌های هیئت روشن شد. سینی چای مقابلم بود. صدای زنِ کناری، توی گوشم پیچید: -من که کوله اربعینمو از همین حالا بستم. چای توی دستم بود و این بار به جای یک قند، دو قند میان مشتم؛ یکی برای گرفتن تلخی چای و یکی برای تلخ کامی جاماندگی. صدای زن، داغ دلم را تازه کرد و مشتم را محکم‌تر. قندها، تاب نیاوردند و با عرق مشتِ بسته شده‌‌ام، آب شدند. چای تلخ را با کامی تلخ‌تر، سر کشیدم. نگاه زن به نگاهم گره خورد: -چند ماهته عزیزم؟ آرام با سرش به سمت باری که توی وجودم جاخوش کرده، اشاره کرد. دستمال مرطوب را کف دست‌ها کشیدم تا جای پای قندهای آب شده را پاک کنم و گفتم هشت ماه. چای سردش را بدون قند، یک نفس سر کشید: -به سلامتی بغلش کنی. خواستم با یک التماس دعا مکالمه را تمام کنم. اما باز صدایش توی گوشم پیچید: -پس امسال اربعین کربلا نمی‌ری؟ دست روی بارم گذاشتم و با پیشانی عرق کرده لبخندی تلخ زدم. خواستم بگویم گاو پیشونی سفید که می‌گویند همین است ولی حرف دلم روی زبان نیامده بود که این بار صدایش توی گوش نه، توی وجودم پیچید و انگار پتک شد روی قلبم: -هشت ساله هر اربعین عازم می‌شم تا حاجت بگیرم. هشت ساله نذر می‌کنم اگه سال بعد خدا بهم یه بچه بده، اون سال اربعین یه نیازمند رو جای خودم عازم کربلا کنم. هشت ساله دعام اجابت نشده و داغ رو دلمه. اشک از گوشه چشمش سر خورد و صاف چکید روی زخم دلم. سوزشی عجیب به جان چشم‌هایم افتاد، اشک شد و چکید روی باری که به جان می‌کشیدم. نگاهش را دوخت به من و فرزند نیامده‌ام: -من اعتقاد دارم این بچه‌ها سربازای امام زمانن. اینا راه اربعینو به ظهور گره می‌زنن. آهی سرد کشید. نگاهش را به استکان خالی مقابل دوخت. تلخندی زد و با انگشت اشاره، اشک خشک شده کنار چشم را پاک کرد. -می‌دونم احتمالا از اینکه اربعین کربلا نمی‌ری ناراحتی، ولی مطمئن باش بچه‌ای که تو وجودت رشد می‌دی، یه روز با قدم زدن تو راه اربعین، هم قضای قدم‌های امروز تو رو به جا میاره، هم نمی‌ذاره راه اربعین تا ظهور، خالی بمونه. جمله‌اش آن قدر سنگین بود که به اعماق ناخودآگاهم نفوذ کرد و جای تمام پوشه‌های سخنرانی جاماندگان اربعین را گرفت. لبخندی شیرین، بی‌اختیار گوشه لبم نشست. او هم لبخند زد و گوشه چشم‌هایش، چروکی ریز افتاد: -من امسال تو مسیر کربلا جای شما هم چند قدم برمی‌دارم و واسه سلامتی خودت و تو راهیت دعا می‌کنم؛ تو هم روز اربعین، وسط زیارتت از راه دور، دست روی دلت بذار و دعا کن دامن منم سبز بشه و منم سال دیگه از راه دور، زیارت اربعین رو بخونم. مُهر لب‌هایم باز شد. دست‌ها بالاتر از صورت رفت و صدای آمین گفتنم بالاتر از آن. شاید این اولین باری بود که یک اربعین رفته، به یک جامانده التماس دعا می‌گفت. ‏ ✍آينــــــــــﮫ لینک کانال ما در ایتا: https://eitaa.com/Ayenehmadari لینک کانال ما در بله: https://ble.ir/ayenehmadari