صمد که روحیهاش با کودکان سازگارتر بود در نامهای از مسئول مربوطه خواست که اجازه بدهند در کلاس اول دبستان بماند چراکه احساس میکند در این سمت تأثیرگذارتر است و میتواند یک معلم کلاس اول به تمام معنا باشد. او میگفت وقتی به خودش مراجعه میکند میبیند که اگر دبیرش بکنند بهیقین دبیر بدی خواهد بود و از آنها خواست که نگذارند او آموزگار خوبی نباشد.
اما ادارهی فرهنگ تصمیم گرفت او را از بچهدبستانیها جدا کند و با درخواستش موافقت نشد. شاید چون صمد قبل از این با اعتراضاتی که در ادامه میخوانیم خستهشان کرده بود. او در یکی از نامههایش مینویسد: «یک عدهی دیگر که در تهران نشستهاند برای بچهی آذربایجانی کتاب اول مینویسند و در آن آذر و دارایی تصویر میکنند که مبلنشین هستند. (برای غالب شاگردان من لفظ مبل مفهوم نیست.) و در روی میز با کارد و چنگال غذا میخورند. اگرچه کلامم نارساست ولی گمان دارم تا اندازهای منظورم را روشن کردهام.» در نهایت صمد در دبیرستان ماندگار میشود. اما همچنان دست از نامه نوشتن و اعتراض کردن برنمیدارد. مثلاً در نامهی دیگری از کم بودن سهمیهی نفت کلاسش شکایت میکند و میگوید کلاس بهقدر کافی گرم نمیشود و ناچارند در کلاس پالتو بپوشند که عدهی زیادی از بچهها توانایی تهیهی آن را ندارند.
متن کامل تکنگاری صمد بهرنگی را در سالروز مرگ این نویسنده بخوانید.
#صمد_بهرنگی
#مجله_میدان_آزادی
#ادبیات
#کتاب
3⃣1⃣0⃣
@Azadisqart