#بازخوانی_بیانات_رهبری
#یک_ایرانی_باید_بداند_که
#بصیرتافزایی
🔺۶ توصیه مهم انتخاباتی مقام معظم رهبری
🎥ایران جان مدیا
@iranjan_media
هدایت شده از صرفاً جهت اطلاع
🔸کریمی قدوسی: آیتالله یزدی سند ارتباط مخفی لاریجانی با انگلیسیها را نشان داد. #دولت_سوم_روحانی
@khabarnews 👈«اخبار مهم در «ایتا
پویش مردمی ذکر 5 #صلوات در هر روز برای انتخاب اصلح در #انتخابات_۱۴۰۰ و تشکیل #دولت_جوان_انقلابی و دفع خطر #دولت_سوم_روحانی
#نشر_حداکثری
#دولت_جوان_انقلابی تحول آفرین همین الان 5 تا صلوات رو بفرست رسول خدا (ص) رو شاد کن
هدایت شده از حوزه انقلابی
نامه جمعی از فضلا و اساتید حوزه علمیه به اعضای محترم شورای نگهبان.pdf
33K
🔊 نامه بسیار مهم اساتید و طلاب حوزه علمیه به اعضای محترم #شورای_نگهبان
🔹 ریاست جمهوری افراد فاقد صلاحیت، برای دلسوزان انقلاب چوب دو سر باخت است، از یکسو حمایت از بیتدبیریها و اقدامات ناصوابی که کشور را به لپه پرتگاه کشانده، خلاف عقل و شرع است و از سوی دیگر انتقاد از عملکردها با این سؤال مردم مواجه میشود که اگر این فرد شایسته نیست، چرا شورای نگهبان صلاحیت وی را تایید کرده است؟! و این سؤالی است که پاسخ صحیح و قانعکنندهای برای آن نداریم!
🔸 مستحضرید احراز صلاحیت یک نفر به معنای شهادت شما بر صلاحیت او است و مردم نیز از بین گزینههایی که شما شهادت به صلاحیت آنها داده اید، یک نفر را انتخاب میکنند. بر این اساس آن شورای محترم نیز، در نتایج عملکرد رؤسای جمهور سهم مهمی دارد.
🔹 تجربه نشان میدهد پیشرفتها، کارآمدیها و روحیههای جهادی، متعلق به مسئولانی است که واجد شرایط قانونی برای تصدی مسئولیت بودهاند و در مقابل، پلشتیها و مشکلات، ناشی از قرار گرفتن افراد فاقد صلاحیت در جایگاه تصمیمگیری است و چه مسئولیتی مهمتر و حساستر از ریاست جمهوری؟!
🔸فقها و حقوقدانان بزرگوار! کمترین شک و تردیدی در دیانت، تقوا و پاکدستی شما وجود ندارد اما مردم و دلدادگان انقلاب، نسبت به مصلحتسنجیهایی که خلاف مصلحت به نظر میرسد، انتقاد جدی دارند.
🔹 امید آنکه با عنایات حضرت حق، آن شورای محترم با صراحت، به دور از مصلحتسنجی و با عمل به #مرّ_قانون، گزینههای صالحی را در معرض انتخاب مردم قرار دهد.
📝 برای امضای این نامه نام و نام خانوادگی و میزان تحصیلات خود را به آیدی @karbasi14 ارسال نمایید.
🌺🌺#حجاب تو ارزش توست 🌺🌺
کاری زیبا و خدا پسندانه از یک راننده تاکسی شریف
👈🏻با کمترین هزینه امر به معروف ونهی از منکری بسیار زیبا و حساب شده.
هر مسافری به ناچار چشمش به این نوشته می خوره
👈🏻ای کاش تاکسی رانی علاوه بر تقدیر از این رانندگان متدین خودش برنامه ای حساب شده در این راستا طراحی کنه
👈🏻البته شما می تونید با تاکسی رانی شهرتون تماس بگیرید و چنین درخواستی رو داشته باشید.
#حجاب
پویش مردمی ذکر 5 #صلوات در هر روز برای انتخاب اصلح در #انتخابات_۱۴۰۰ و تشکیل #دولت_جوان_انقلابی و دفع خطر #دولت_سوم_روحانی
#نشر_حداکثری
#دولت_جوان_انقلابی تحول آفرین همین الان 5 تا صلوات رو بفرست رسول خدا (ص) رو شاد کن
#حجاب
#پروفایل
چادر من! تو با من بزرگ شدی! با لحظههای زندگیم همراه بودی
با من زیر باران ماندی و خیس شدی
با من قد کشیدی تغییر کردی با من زیر آفتاب گرمت شد …
رنگ مشکی ات زیر نور آفتاب رنگ باخت تا رنگ از زندگی ام نبازد🖤
╔∞═❀✨💛✨❀═∞╗
@mahdiavaran
╚∞═❀✨💛✨❀═∞╝
هدایت شده از نوای سین
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴چرا غیرت خودتون بہ تاراج گذاشتید⁉️😔
یه کلیپ #تلنگر امیز با موضوع بی غیرت شدن مردان و بیحیایی زنان😔😢😞😭
🌹چـــــــرا حجــــــــاب
#حجاب
#پاکدامنی
@MorwaredBehesht
*┅═﷽═┅*
*"اهمیت اداء حق دیگران (داستانی بسیار تکان دهنده)"*
*"جا دارد این داستان را چندین بار با دقت و توجه بخوانیم"*
✍ *مرحوم محدث نوری (ره) در کتاب دارالاسلام نقل می کند که: در نجف اشرف کنار صحن،شخصی بود که مغازهیعطاری داشت و به عنوان آدم زاهد و عابدی میان مردم شناخته شده بود. همه روزه در ساعت معینی مردم مقابل مغازه اش جمع می شدند و او آنها را موعظه می کرد. شاهزاده ای از اهالی هندوستان در نجف مجاور شده بود. جعبه ای داشت که جواهر بسیار گرانبهای خود را در آن ذخیره کرده بود. سفری برایش پیش آمد و خواست جعبهی جواهرات خود را که تنها ثروت و سرمایه اش بود در نزد کسی به امانت بسپارد. پیش خود گفت: امین ترین نفر، همین مؤمن زاهد و عابدی است که مورد اعتماد مردم است*
*با کمال اطمینان خاطر، جعبهی جواهرات خود را به او سپرد و رفت. وقتی برگشت و از او جعبه را خواست او با خونسردی تمام منکر شد و گفت: اصلا من تو را نمی شناسم! شاهزادهی هندی بیچاره شد و به حرم مطهر رفت و شکایت نزد آقا امیرالمؤمنین (علیه السلام) برد و گفت: آقا من از شهر و دیار خود دل کندم مجاور حرم شما شدم که سعادت دنیا و آخرتم تأمین گردد و تمام ثروت و سرمایه ام همین جعبه بود که به این مرد عابد و زاهد سپردم و او اکنون منکر شده و یک دینار آن را هم به من نمی دهد و من هیچ سند و شاهدی در دست ندارم جز خدا و شما. حال از شما پولم را می خواهم! پس از گریه و زاری فراوان خوابش برد،حضرت در خواب به او فرمودند: فردا اول صبح از دروازهی شهر بیرون برو، ببین اول کسی که از شهر خارج می شود کیست، جعبه جواهراتت را از او بخواه! او رفت و دید اول کسی که از شهر بیرون آمد پیرمردی هیزم شکن است که برای آوردن هیزم به صحرا می رود! پیش خود گفت: این که درست نیست من بروم از او جعبهی خود را بخواهم! مجددا به حرم مطهر رفت و متوسل شد و گریه و زاری کرد. باز شب در خواب همان دستور را دادند. او فردا رفت و دید باز همان پیرمرد، اول کسی است که از شهر خارج می شود! فکر کرد: آخر من از این پیرمرد هیزم شکن بیچاره جعبهی جواهر بخواهم؟ تا سه شب این جریان تکرار شد و آخرش گفت: لابد راهکار همین است! ناچار نزد پیرمرد رفت و جریان را از اول برای او تعریف کرد. او قدری فکر کرد و گفت: بسیار خوب! فردا بیا مقابل مغازهی همان شخص، در همان ساعتی که مردم برای موعظه اجتماع می کنند؛ من جعبه را به تو می رسانم*
*فردا همان ساعت در کنار مغازهی عَطّار حاضر شد. پیرمرد هم آمد و به آن عطار گفت: تقاضا می کنم امروز کار موعظه را به من واگذار، اجازه بده امروز من مردم را موعظه کنم. او هم پذیرفت. پیرمرد در مقابل مردم ایستاد و گفت: مردم! من فلان آدم هستم و کارم هیزم شکنی است. من از حق الناس شدیدا می ترسم، قصه ای دارم که برای شما می گویم. من چندی پیش از یک مرد یهودی صد دینار قرض کردم و قرار شد ظرف ۲۰روز و هر روز پنج دینار قرضم را ادا کنم. پنجاه دینار آن را در ظرف ده روز و روزی پنچ دینار ادا کردم. روز یازدهم رفتم دیدم نیست و مغازه اش بسته است. چند روز رفتم نبود. گفتند به بغداد رفته است. مدتی گذشت و دسترسی به او پیدا نکردم. یک شب در خواب دیدم قیامت برپا شده و موقع حساب و کتاب است و مردم برای حسابرسی احضار می شوند! من هم رفتم، حساب مرا رسیدند و حسابم خوب بود و گفتند بهشتی ام. بنا شد که از صراط عبور کنم و به بهشت بروم. سر پل صراط که رسیدم دیدم خیلی ترسناک است! شعله هایی از زیر پل صراط بالا می زند! ترسان و لرزان حرکت کردم چند قدم که رفته بودم ناگهان دیدم از میان جهنم، یک شعلهی آتش بیرون پرید و سر راه من ایستاد! دیدم عجب! همان مرد یهودی طلبکار است! گفت: پنجاه دینار از تو طلب دارم، بده تا بگذارم بروی. گفتم: من آمدم، تو نبودی. التماس کردم. گفت: ممکن نیست تا ندهی حق عبور نداری. من گریه ام گرفت و گفتم: اینجا که من چیزی ندارم به تو بدهم. پس بگذار من سر انگشتم را به یک عضو تو بچسبانم و راه بدهم. ناچار راضی شدم. سینه ام را باز کردم. تا سر انگشت خود را روی سینهی من گذاشت، سوختم و از سوزش آن از خواب پریدم! دیدم سینه ام زخم شده است! مدت ها است که مداوا می کنم و هنوز زخم سینه ام خوب نشده است، آنگاه سینه ی خود را باز کرد و به مردم نشان داد. آه و ناله و فغان از مردم بلند شد. آن مرد عطار هم ترسید و شاهزادهی هندی را در خلوت خواست و جعبهی جواهرات او را تحویل داد و عذرخواهی کرد*
✅ *از حق الناس بترسیم -تا زنده ایم آن را ادا کنیم نگذاریم که به فردای قیامت بکشد که کار خیلی سخت و مشکل میشود"
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
*گروه یاوران حجت عج*
https://chat.whatsapp.com/JOHbhPRP6BGK2FztnTNE07
*گروه یاوران حج عج ۲* https://chat.whatsapp.com/BHuJ8r9zhya9quq69OWRMc