ازدل...
🔹به عنوان یک نویسنده بترس از روزی که نقدهات بیشتر از نوشتههات بشن.
کم کم دارم به این قضیه دچار میشم 😶🌫
نمیتوانم از خودم بنویسم. نمیتوانم از حجم غمی که گاهی مینشیند روی دلم چیزی بنویسم. نمیدانم خوب است یا بد اما من از خوشی ها و ناخوشی هایم برای هیچکس نمیتوانم بنویسم.
بعضی وقتها فکر میکنی آنقدر خستهای که دیگر حتی نمیتوانی به نفس کشیدن ادامه بدهی.
اما باز نفس میکشی، باز زندگی میکنی. باز غذا میپزی. ظرف میشویی. بچه میخوابانی، غذا میدهی، حمام میبری، به نقنق های مدامش با حوصله گوش میدهی و آنقدر میروی تا دوباره خسته و خسته و خسته شوی.