«در آغوشم بگیر، بدون آنکه بخواهی اندوهم را برایت توضیح بدهم.»
『 @AzzSarNevesht 』
آقای صائب تبریزی، واقعاً اینجوریه که شما میگی؟!
«آرامش است عاقبتِ تمامِ اضطرابها»؟!
پس تمامِ اون شبهایی که نخوابیدیم، فکر کردیم، لِه شدیم، نابود شدیم و صبح یه آدمِ دیگه شده بودیم چی؟!
اون آرامش دیگه چه لذتی داره؟!
『 @AzzSarNevesht 』
در اتاقی که به اندازهٔ یک تنهائیست
دل من که به اندازهٔ یک عشقست
به بهانههای سادهٔ خوشبختی خود می نگرد
به زوال زیبای گلها در گلدان
به نهالی که تو در باغچهٔ خانهمان کاشتهای
و به آواز قناریهاکه به اندازهٔ یک پنجره می خوانند.
فروغفرخزاد.
『 @AzzSarNevesht 』
- از سرنوشت -
در اتاقی که به اندازهٔ یک تنهائیست دل من که به اندازهٔ یک عشقست به بهانههای سادهٔ خوشبختی خود می نگ
و چمدانی را که به اندازهی پیراهن تنهایی من جا دارد ، بردارم ، و به سمتی بروم...
سهرابسپهری.
『 @AzzSarNevesht 』
«بعد از تو!؟
جالب است! بعد از تو دیگر هیچ چیز باقی نمیماند.»
『 @AzzSarNevesht 』
When the big bang happened, all the atoms in the universe, they were all smashed together into one little dot that exploded outward. So, my atoms and your atoms were certainly together then, and, who knows, probably smashed together several times in the last 13.7 billion years. So, my atoms have known your atoms, and they've always known your atoms. My atoms have always loved your atoms.
— I origins
『 @AzzSarNevesht 』
ولی خب اونایی که با هیولای درونیم کنار امدن یه جور دیگه برام خاص و مهمن که حتی خودشونم نمیتونن تصور بکنن…!
『 @AzzSarNevesht 』
بعضیام هستن که حتی یک قدمم تو زندگی برات بر نداشتن ولی توقع دارن براشون صد قدم برداری...
『 @AzzSarNevesht 』
آدم های قوی انسان های عجیبین،
مثلا دلداری دادن و آروم کردنشون کار هرکسی نیست،
اونا میتونن ساعت ها لبخند بزنن،
بگن و بخندونن و شاد به نظر برسن،
ولی هیچکس حتی متوجه غمی که تو دلشونه نشه.
『 @AzzSarNevesht 』
مثلا بتونی ساعت ها لبخند بزنی و شاد باشی،
بگی بخندی،بخندونی ولی هیچکس حتی متوجه غمی که تو دلته نباشه...!
آره این منم،
یه آدم عجیب،
یه آدمی که هنوز درست کشف نشده،یابهتره بگم هیچکس هیچ تلاشی برای
کشف کردنم انجام نداده..
همیشه منو مثل یه ابر تصور کردن،چون براشون خیلی آسون تر بود،
اینکه تو ذهنشون ازم شکل های مختلفی درست کنن خیلی بهتره تا بخوان
منو بشناسن برای همین ترجیح میدن قضاوتم کنن تا منو به درستی کشف کنن
اره من دقیقا همون کافه خالی از مشتری وسط شلوغ ترین نقطه این شهرم..
همونقدر عجیب،همونقدر غیر قابل درک...
『 @AzzSarNevesht 』
یه بزرگی میگفت:
هوا که سرد میشه
درخت هایی که سایه میندازن
فراموش میشن!
『 @AzzSarNevesht 』
شایدم دلیل تغییر رفتار ناگهانی آدما اینه که یا به چیزی که ازت میخواستن رسیدن یا مطمئن شدن دیگه نمیرسن.
『 @AzzSarNevesht 』
هیچکس اندوهی را از دلم در نیاورد،من همیشه تک و تنها،در گوشه کناری همه را بخشیدم.
『 @AzzSarNevesht 』
من از سلاله ى درختانم
تنفس هواى مانده ملولم مى كند
پرنده اى كه مرده بود
به من پند داد كه
پرواز را بخاطر بسپارم.
فروغفرخزاد .
『 @AzzSarNevesht 』
تو نه چنانی که منم من نه چنانم که تویی
تو نه بر آنی که منم من نه بر آنم که تویی
- مولانا
『 @AzzSarNevesht 』
تو از یاد من نرفتی،
اورثینک شدی رفتی توی مغزم،
غم شدی لابلای نوشته هام،
دود شدی رفتی تو ریم.
درد شدی نشستی روی قلبم و چشمام.
شک شدی رفتی توی وجودم.
تنهایی ای شدی که هیچوقت منو تنها نمیذاشت.
ولی در نهایت، تو درس شدی برای زندگی من.
اعتماد به نفسی که الان دارم، جوری که قدر خودمو میدونم، جوری که به بقیه راحت اعتماد نمیکنم، جوری که برای خودمو ایندم تلاش میکنم، جوری که به خودم میرسم. جوری که یاد گرفتم از پس غم و درد و افسردگی و تنهایی بربیام.
همشو مدیون توام. مرسی که بودی. مرسی که با رنج موجب شکفتن من شدی.
『 @AzzSarNevesht 』
اگر زنده ماندی و یک روزی بی من در خانهات چای خوردی، برای کودکت تعریف کن که این روزها چقدر امیدوار ماندن بزرگ و دشوار بود.
『 @AzzSarNevesht 』
از «دستهات» که مینویسم،
واژهها از ناتوانی گریه سر میدهند.
『 @AzzSarNevesht 』
ناگهان حس کردم که من به هیچ وجه از مکنونات قلب او خبر نداشتم و هیچ رابطه ای بین ما وجود ندارد.
- هدایت
『 @AzzSarNevesht 』
امید میتونست پناهگاه خیلیها باشه، مثل کسایی که حقشونو از زندگی نگرفتن.
『 @AzzSarNevesht 』
از لحاظ روحی توی این سکانسه بین راس و ریچلم. از لحاظ روحی راس توی این سکانسم.
I don't get a goodbye?!
- What?
Everyone gets a goodbye but me?
What have I got to do to get a goodbye, huh? Be best friends with you? Uh, go out with you? have a baby with you? Oh wait a minute,wait a minute,I did all those things!
- Ross..
Oh no, maybe it's me, I'm just not giving you enough credit. Uh, I mean it is difficult to say goodbye to 5 people. Uh, goodbye,goodbye,goodbye, goodbye, good ...(makes choking noises)
It's physically impossible! You know what?
After all we've been through,
I can't believe this is how you want to leave things between us.
『 @AzzSarNevesht 』