#حجاب همان ماسک و دستکش است...
اما نه برای جلوگیری از ویروس #کرونا
بلکه برای جلوگیری از ویروسی
به نام کالا شمردن زن! ...
کالا شمردن ریحانه ی خلقت
∞♡@BAMBenamemard♡∞
هدایت شده از بنر های تبادلات گسترده یازهرا!🌼
شروع تبادلات گسترده یازهرا!🌸
شرایط تبادلاتمون👇🏽
1⃣کانالتون مذهبی باشه👌🏽
2⃣آمارتون +١۵٠ باشه✋🏽
3⃣ در اینفو تب عضوباشید✌️🏽
جذب بستگی به بنرتون داره💥
بیشتر از ١٠٠جذب هم داشتم😌🌱
برا اطلاع بیشتر از طرز کارم در
اینفو تبادلاتم عضو باشید"سنجاقه"🔥
https://eitaa.com/joinchat/1803550875C906f08a637
بعد از مطالعه شرایط و طرز کار
اگر شرایط رو داشتید
پی وی در خدمتتونم✋🏻
🌸@jhjhjhj🌸
بنام مرد 🇵🇸
#بهشت_یا_جهنم #قسمت_بیستوسوم رئیس تعمیرگاه حقوقم رو بیشتر کرد … از کار و پشتکارم خیلی راضی بود
#بهشت_یا_جهنم
#قسمت_بیستوچهارم
زندگی سراسر ترس و وحشت من تموم شده بود … یه آدم عادی بین آدم های عادی دیگه شده بودم … 🚶🏻♂
کم کم رمضان سال 2010 میلادی از راه رسید … مسلمان ها برای استقبالش جشن گرفتن … برای من عجیب بود که برای شروع یک ماه گرسنگی و تشنگی خوشحال بودند …😐😕
توی فضای مسجد میز و صندلی چیده بودن … چند نوع غذای ساده و پرانرژی درست می کردن … بعد از نماز درها رو باز می کردن … بدون اینکه از کسی دینش رو بپرسن از هر کسی که میومد استقبال می کردن … 🤗
من رو یاد مراسم اطعام و شکرگزاری کلیسا می انداخت …😬 بچه که بودم چندباری برای گرفتن غذا به اونجا رفته بودم … تنها تفاوتش این بود که اینجا فقیر و غنی سر یک سفره می نشستن و غذا می خوردن … آدم هایی با لباس های پاره و مندرس که مشخص بود خیابان خواب هستند کنار افرادی می نشستند و غذا می خوردند که لباس هاشون واقعا شیک بود … بدون تکلف … سیاه و سفید … این برام تازگی داشت … و من برای اولین بار به عنوان یک انسان عادی و محترم بین اونها پذیرفته شده بودم … این چیزی بود که من رو اونجا نگه می داشت و به سمت مسجد می کشید … .💞
بودن در اون جمع و کار کردن با اونها لذت بخش بود … من مدام به مسجد می رفتم … توی تمام کارها کمک می کردم … با وجود اینکه به خدا اعتقادی نداشتم و باور داشتم خدا قرن هاست که مرده … بودن در کنار اونها برام جالب بود …👑
مسلمان ها برای هر کاری، قانون و آداب خاصی داشتند … و منم سعی می کردم از تمام اون آداب و رفتار تبعیت کنم …
#فاطمیه
پارت اولး
https://eitaa.com/BAMBenamemard/20164
•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•
@BAMBenamemard
بنام مرد 🇵🇸
#بهشت_یا_جهنم #قسمت_بیستوچهارم زندگی سراسر ترس و وحشت من تموم شده بود … یه آدم عادی بین آدم های ع
#بهشت_یا_جهنم
#قسمت_بیستوپنجم
رمضان از نیمه گذشته بود … اونها شروع به برنامه ریزی، تبلیغ و هماهنگی کردن … 💢
پای بعضی از گروه های صلیب سرخ✝ و فعالان حقوق بشر به مسجد باز شده بود … توی سالن جلسات می نشستند و صبحت می کردند …
یکی از این دفعات، گروهی از یهودی ها با لباس ها و کلاه های عجیب اومده بودند … .
به شدت حس کنجکاویم تحریک شده بود … رفتم سراغ سعید … سعید پسر جوانی بود که توی مسجد با هم آشنا شده بودیم … خیلی خونگرم و مهربان بود🙃 و خیلی زود و راحت با همه ارتباط برقرار می کرد … به خاطر اخلاقش محبوب بود و من بیشتر رفتارهام رو از روی اون تقلید می کردم ..
رفتم سراغش … اینجا چه خبره سعید؟ 🧐…
همون طور که مشغول کار بود … هماهنگی های روز قدسه… و با هیجان ادامه داد … امسال مجمع یهودی های ضد صهیون هم میان😁 .
چی هست؟ ..😐
چی؟ ..
همین روز قدس که گفتی. چیه؟ .😕
با تعجب سرش رو آورد بالا … شوخی می کنی؟😑😳 … .
. … بعد از کلی توضیح، با اشتیاق تمام گفت: تو هم میای؟ … سر تکان دادم و گفتم: نه …❌
#فاطمیه
پارت اولး
https://eitaa.com/BAMBenamemard/20164
•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•
@BAMBenamemard
بنام مرد 🇵🇸
#بهشت_یا_جهنم #قسمت_بیستوپنجم رمضان از نیمه گذشته بود … اونها شروع به برنامه ریزی، تبلیغ و هماهنگ
#بهشت_یا_جهنم
#قسمت_بیستوششم
سرم رو به جواب نه، تکان دادم … 🙅🏻♂
من چیزی در مورد این جور مسائل نمی دونستم … اون روز سعید تا نزدیک غروب دریاره فلسطین و جنایات و ظلم های اسرائیل برام حرف زد …🌖 تصاویر جنایات و فیلم ها رو نشونم می داد …😓☠ بچه های کوچکی که کشته شده بودند … یا کنار جنازه های تکه تکه شده گریه می کردند … 😥
بعد از کلی حرف زدن با همون اشتیاق همیشگی گفت: تو هم میای؟ …
کی هست؟ ..
روز جمعه …
سری تکون دادم و گفتم: نه سعید، روز جمعه تعطیل نیست … باید تعمیرگاه باشم .. 😕
خیلی جدی گفت: خوب مرخصی بگیر … 🙂
منم خیلی جدی بهش گفتم: واقعا با تشنگی و گرسنگی، توی این هوا راهپیمایی می کنید؟ این دیوونگیه … این اعتراض ها جلوی کسی رو نمی گیره فقط انرژی تون رو تلف می کنید ..😒
با ناراحتی خم شد و از روی زمین جعبه ها رو برداشت … یه مسلمان نمیگه به من ربطی نداره … باید جلوی ظلم و جنایت ایستاد … ساکت بمونی، بین تو و اون جنایتکار چه فرقی هست؟ …
هنوز چند قدم ازم دور نشده بود … صدام رو بلند کردم و گفتم: یه نفر رو می شناختم که به خاطر همین تفکر، بی گناه افتاد زندان … بعد هم کشتنش و گفتن خودکشی کرده …😔 من تازه دارم زندگی می کنم … چنین اشتباهی رو نمی کنم ..
برگشت … محکم توی چشم هام زل زد … تو رو نمی دونم… انسانیت به کنار … من از این چیزها نمی ترسم … من پیرو کسیم که سرش رو بریدن ولی ایستاد و زیر بار ظلم نرفت …
اینو گفت از انباری مسجد رفت بیرون … هرگز سعید رو اینقدر جدی ندیده بودم …
#فاطمیه
پارت اولး
https://eitaa.com/BAMBenamemard/20164
•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•
@BAMBenamemard
بنام مرد 🇵🇸
#بهشت_یا_جهنم #قسمت_بیستوششم سرم رو به جواب نه، تکان دادم … 🙅🏻♂ من چیزی در مورد این جور مسائل
#بهشت_یا_جهنم
#قسمت_بیستوهفتم
روز قدس بود … صبح عین همیشه رفتم سر کار … گوشی روی گوش، مشغول گوش دادن قرآن، داشتم روی ماشین یه نفر کار می کردم … اما تمام مدت تصویر حنیف و حرف های سعید توی سرم بود … 💭
ازش پرسیدم❗️
_از کاری که کردی پشیمون نیستی؟ … خیلی محکم گفت:
_نه، هزار بار هم به اون شب برگردم، بازم از اون زن دفاع می کنم … حتی اگر بدتر از اینم به سرم بیاد…🙂
ولی من پشیمون بودم … خوب یادمه … یه پسر بیست و دو سه ساله، ماشین کارل رو ندید و محکم با موتور خورد بهش… در چپش ضربه دید … کارل عاشق اون ماشین نو بود …
اسلحه اش رو از توی ماشین در آورد … نمی دونم چند تا گلوله توی تنش خالی کرد … فقط یادمه کف خیابون خون راه افتاده بود … همه براش سوت و کف می زدن … من ساکت نگاه می کردم … خیلی ترسیده بودم … فقط 15 سالم بود …😰
شاید سرگذشت ها یکی نبود … اما اون بچه هایی رو که مسلمان ها شعارش رو می دادن … من با گوشت و پوست و استخوانم وحشت، تنهایی و بی کسی شون رو حس می کردم …😥
ترس، ظلم، جنایت، تنهایی، توی مخروبه زندگی کردن … اینها چیزهایی بود که سعی داشتم فراموش شون کنم … اما با اون حرف ها و تصاویر دوباره تمامش برگشت … .
اعصابم خورد شده بود … آچار رو با عصبانیت پرت کردم توی دیوار و داد زدم … لعنت به همه تون … لعنت به تو سعید …
رفتم توی رختکن 🏃♂… رئیس دنبالم اومد ..
_کجا میری استنلی؟🤨 … باید این ماشین رو تا فردا تحویل بدیم. همین جوری هم نیرو کم داریم …
همین طور که داشتم لباسم رو عوض می کردم گفتم
_نگران نباش رئیس، برگردم تا صبح روش کار می کنم … قبل طلوع تحویلت میدم …
_می تونم بهت اعتماد کنم؟ …
اعتماد؟ … اولین بار بود که یه نفر روم حساب می کرد و می خواست بهم اعتماد کنه .. 😶
محکم توی چشم هاش نگاه کردم و گفتم: _آره رئیس، مطمئن باش می تونی بهم اعتماد کنی ..🙃💪🏻
#فاطمیه
پارت اولး
https://eitaa.com/BAMBenamemard/20164
•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•
@BAMBenamemard
بزرگواران پاسخ سوالاتتون و نظراتتون در مورد رمان
داخل اکیپ قرار میگیره🌱✨
https://harfeto.timefriend.net/16403692139287
لینک ناشناس👆🏻
اکیپး
@ekipebenamemard
•┄❁ #قرار_شبانہ ❁┄•
فرستـادن پنج #صلواتــ
بہ نیتــ سلامتے و تعجیل
در #فرجآقاامامزمان«عج»
هدیہ بہ روح مطهر
#سردار_دلها
#شهید_بابک_نوری♥️
#شهید_احمد_مشلب♥️
#شهید_محمدرضا_دهقان♥️
🌙| @BAMBenamemardd
هدایت شده از تبادلات پرجذب مذهبی یازینب
🔞فقط با قرص زیر زبونی وارد شوید⛔️⛔️😬
اونقدر مدلهای این کانال #جذاااابه که قول میدم دست خالی بیرون نری😍😍
👸من بگم فایده ای نداره فقط خودت باید ببینی تا باور کنی😍😃
https://eitaa.com/joinchat/2598436989C37230e965c
برای خاص پسندان😎
مشکل پسندان😌
خوش سلیقه ها😍
اگه ناراحتی قلبی داری نیا😂
❌گفته باشم هر کسی اجازه ورود به این لینک رو نداره🧐😎
https://eitaa.com/joinchat/2598436989C37230e965c